است، و اين، جاى تعجب بسيار، و تحير سخت است كه چرا چنين شده است؟!.
و نيز، براى تو معلوم گرديده است كه فضيحت بارتر از خود اين جهل و غفلت اين است كه همين انسان با چنين وضع دردناك و شرم آورى كه در پيش گرفته است، چنان اظهار بندگى كند كه گويى وى در همه احوال ادب بندگى را مراعات مىكند، و در همه حركات و سكناتش محضر پروردگارش را در نظر دارد، و آنچه او مىخواهد، همان را انجام مىدهد؛ اياك نعبد!!
حال كه تو همه اينها را با هدايتهاى ربوبى فهميدهاى، و با توفيق الهى در مرتبهاى از مراقبه قرار گرفته است كه از اين جهل و غفلت خود را كنار كشيدهاى، و در همه حركات خويش ادب حضور را مراعات مىكنى، اولا هر وقت غفلتى پيش آمد، و از مراعات محضر حق در حركات ظاهرى و باطنى خويش غافل گشتى، سعى كن فوراً بر گردى و توبه كنى، و به خطاى خود ادامه ندهى، و براى آنچه پيش آمد استغفار كن؛ استغفارى كه غفران ربوبى را در پى داشته، وتبعات و تيرگيهاى اين خطا و گناه را از باطن تو پاك كند.
وثانياً در خصوص گذشته خويش، كه تو نيز همانند اكثر مؤمنين گرفتار اين نوع از جهل و غفلت بود، به قضاوت بنشين و حساب كن. زمانهاى بسيار طولانى، و به تعبير ديگر، عمرى با همين جهل و غفلت گذراندهاى، حضرت معبود را فراموش نمودهاى، از حضور در محضر او غافل بودهاى، و در حركات و سكنات خود جانب او را مراعات نكردهاى. آداب حضور را زير پا گذاشته، و توجه نداشتهاى كه او حاضر، و بر همه حركات تو ناظر است.
به ياد بياور د رآن ايام كه در چنين حالتى بودهاى، چه حركاتى در باطن و ظاهر از تو سر مىزده است؟!
حركاتى كه شايد خود نيز د رآن وقت، به لحاظ اينكه مراقبت بر احوال و اعمال خود نداشتهاى، نمىدانستهاى كه چه قدر بر خلاف ادب حضور، يا چه قدر شرم آور، و يا چه اندازه موجب سخط پروردگار بوده است؟! نه در حركات وسكنات ظاهرى محضر او را مراعات مىكردهاى، و نه در حركات و سكنات باطنى و قلبى. و اين در حالى بوده است كه تو در اعمال و رفتار خود محضر يك مخلوق ناچيز را، و حتى محضر هر خسى را مراعات مىكردهاى، و در محضر انسانى مانند خود از انجام دادن حركت نامناسب سخت اجتناب داشتهاى، و براى حضور در محضر وى آدابى قايل بودهاى كه از مواظبت بر آنها هيچ گاه غفلت نمىكردهاى!!.
تو خود انصاف كن كه اين جرم يا جرايم، چه اندازه بد، فضيحت بار، و يا هلاكت بار است؟!. آيا محضر پاك و بالاى پروردگار متعال را كمتر از محضر هر خسى مىدانستهاى؟! آيا جناب او را كوچك مىشمردهاى؟! و يا احاطه و علم او را ناقصتر از علم و درك يك انسان به حساب مىآوردهاى؟!.
شايد اينها نبوده است، و خدا نكند اينها باشد، و شايد عفو بزرگ پروردگار، كرامت صفات او، عيب پوشى او،مهلت دادن او، و حلم بالاى او بوده است كه چنين جرأت وگستاخى را براى من و تو و ديگران آسان نموده است.
هر چه بوده و هر چه باشد، بسيار بد بوده، وشرم آور و هلاكت بار، بنحوى كه در جمله و عبارت نمىگنجد، و تو اگر دل روشن و فهم خوب داشته باشى، به بزرگى اين جرم، و به اهميت اين گناه تا حدودى پى مىبرى.
در هر صورت، براى اين خطاى بزرگ و جرم دردناك و به عبارت صحيحتر، براى اين خطاها و جرايم چه بايد كرد،و چه راهى بايد در پيش گرفت؟. و اضافه كن بر اين جرايم خود، جرم يا جرايم ديگرى را كه اگر بزرگتر و سنگينتر از اينها نباشد،كمتر نيست. و آن اينكه، تو با اين وضعى كه داشتهاى، دعوى عبوديت نيز مىكردهاى، و اين دعوى دور از حقيقت را تكرار هم مىنمودهاى ؛ اياك نعبد!!.
چاره اين قبيل دردها، چنان كه گذشت، توبه و روى آوردن به معذرت خواهى و استغفار است. گرچه اين جرايم بسيار سنگين، و اين خطاها بسيار بزرگ است، ليكن عفو پروردگار بزرگتر از آنها، و مغفرت او واسعتر است. آيه اول بحث را فراموش نكن كه فرمود: «و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفوراً رحيماً» و نيز، اين جمله از دعاى ابوحمزه ثمالى را در نظر داشته باش كه مىگويد، و مىگويى: «الهى و سيدى و عزتك و جلالك لئن طالبتنى بذنوبى لا طالبنك بعفوك».