را. و چنين كسى اگر پيش خود گمان كند كه او نيز از طالبان حق، و ازمشتاقان لقاى اوست، مسلماً گمانى بيش نخواهد بود.
و بالاخره براى خود معلوم گرديده است كه براى يك طالب صادق به هيچ وجه جايز نيست كه از ياد مطلوب خويش، و از توجه به او غفلت كند، زيرا كه غفلت از «مطلوب» و نسيان او هرگز با «طلب» نمىسازد، مخصوصاً در طريق توحيد كه مطلوب، يكى بيش نيست - لاالهالاالله -.
لازم است به اين حقيقت عميقاً توجه داشته باشيم كه سالك طريق توحيد، در اصل، در مقام طلب است، ومقام طلب، مقام خاصى است كه براى خود احكام و لوازم مخصوصى دارد. ازجمله احكام آن «دوام ذكر» و از جمله لوازم آن «اجتناب از غفلت»است. ترك ذكر، و غفلت را در اين مقام از «گناهان» به حساب مىآورند، وبراى اهل اين مقام از جرايم و خطاها مىشمارند (البته منظور، گناهان مرتبه است).
در آيه 205 سوره اعراف كه قبلا به هنگام توضيح امر هفتم به آن اشاره كرديم مىفرمايد:
«و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة ودون الجهر من القول بالغدو والاصال و لاتكن من الغافلين».
در اين آيه شريفه با جمله «و اذكر ربك فى نفسك» دستور ذكر دايم در باطن را مىدهد،و در آخر آيه با جمله «ولاتكن من الغافلين» از غفلت، به اين معنى كه در باطن از ذكر حضرت معبود غافل شود، نهى مىفرمايد، دستور ذكر دايم در باطن، و به دنبال آن، نهى از غفلت، به وضوح اشارت بر اين دارد كه اين «غفلت» براى آنان كه به مقام طلب بر آمده، و به آداب آن ملتزم گشتهاند، از جرايم و خطاها، و از گناهان به حساب مىآيد، و اهل اين مقام بايد از آن اجتناب كنند.
تعبير «ولاتكن من الغافلين» و به معنى «و از غافلان مباش» در عين اينكه نهى صريح از غفلت است، تعبير مخصوصى است كه نكتهها در بر دارد.
اگر غفلت از معبود، و فراموش كردن او جرم و خطا نيست، اين نهى از براى چيست، و براى كيست؟!.(دقت كن) البته در اين موضوع هيچ گونه شبهاى نيست كه «غفلت» را عامه مؤمنان جرم به حساب نمىآورند، و خطا و لغزش نمىدانند، بلكه بى اشكال و بى ضرر، و بلامانع مىبينند. به عبارت ديگر، ترديدى در اين وجود ندارد كه ما محجوبان و مستوران، به حكم بى خبرى، براى خود و براى هر كسى اين امر را بى اشكال و بى ضرر مىبينيم، و آن را اصلا جرم و خطا نمىدانيم، و مجاز و مباح مىپنداريم. ولى سخن در اين نيست كه عامه مؤمنان چگونه مىدانند، و چگونه به حساب مىآورند، و يا ما محجوبان و مستوران چگونه فكر مىكنيم، و چگونه مىبينيم. مگر خداى متعال نظر عامه و برداشت آنان، وفكر محجوبان ومحاسبه مستوران را حجت قرار داده، و معيار و ميزان به حساب آورده است، تا روى آنها حساب كنيم، و براساس آنها حق و باطل را تشخيص دهيم، و راه و روش خود را تنظيم كنيم؟!.(دقت شود).
حجت بالغه خداى متعال قرآن كريم است و قول و فعل رسول الله و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، و بس. معيار وميزان هم همينهاست و بس، و روى اينها بايد حساب كرد، وبا اينها بايد حق و باطل را تشخيص داد، و راه و روش خود را با اينها بايد تطبيق نمود.
(دفتر پنجم مثنوى)
بايد ديد قرآن چه مىگويد؟ و بايد ديد رفتار و گفتار حجج الهى چه ياد مىدهد؟. بايد به اين فكر كرد كه اگر «غفلت» را ضررى نيست، و در سلوك عبودى از جرايم و خطاها به شمار نمىآيد، و در سفر الى الحق ما را با مخاطرات مواجه نمىسازد، نهى حجت بالغه الهى كه مىفرمايد «ولاتكن من الغافلين» چه معنايى مىتواند داشته باشد؟!.