ديگرى مقدم بدارد. و در عين اشتغال به قضاى فرايض با حال انكسار و شرمندگى، و با اصرار و تضرع از خداى متعال بخواهد كه وى را در اين امر موفق بدار، و همان طورى كه توفيق اصل اشتغال به قضاى فرايض را عنايت فرموده، در اتمام و در حسن عمل نيز او را مشمول رحمت خاصه خود كند.
سالك بايد در اين مقام نيز به بررسى دقيق گذشته خويش بپردازد و از اول تا آخر را به نظر بياورد و ببيند كدام فريضه يا فريضهها را ترك نموده و يا درست بجا نياورده و بايد قضا يا اعاده كند؟. نماز و روزه و هر يك از واجبات را به خوبى و به دقت بررسى بكند و سپس به قضاى همه نمازها و روزها و واجبات ديگر بپردازد و لازم است در مقام قضاى فوائت در حال خوف و رجاء و شرم و اميد باشد؛ خوف و شرم از اينكه فرايض الهى را در وقت خود و در جاى خود بجا نياورده و يا مسامحه نموده و امر پروردگار را ناديده و يا سهل گرفته است، و رجاء و طمع بر اينكه رأفت خداى متعال و رحمت و عفو او شامل حال خطا كاران است، و فضل و كرم او بى نهايت، مخصوصاً در خصوص آن بندهاى كه به جهل و خطاى خود معترف است، و از نافرمانى خويش نادم و شرمسار، و چارهاى جز روى آوردن به پروردگارش ندارد، و راهى جز التجاء به پيشگاه او نمىبيند. و هو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون (آيه 25 سوره شورى).
بالاتر اينكه، اگر اهل اشارت باشيم مىتوانيم از اين كلام حق كه مىفرمايد: «و من لم يتب فأولئك هم الظالمون»(آيه 11 سوره حجرات) اين اشارت را بفهميم كه: هر چه هست و جرم شما هر اندازه باشد، بر گرديد و صادقانه بسوى ما روى آوريد، والا به خود ظلم كردهايد.
(دفتر دوم مثنوى)
از جمله مسائلى كه حقيقت و اصل آن، و اسرار و دقايق آن چندان روشن نگشته و مورد توجه دقيق قرار نگرفته است، حقيقت «عبادت» و «عبوديت»، و اصل اساس بندگى است .
اصل عبوديت و حقيقت آن، خود را كنار گذاشتن و راه فناء در پيش گرفتن و به حضرت مقصود روى آوردن است. و اين فناء، عين بقاء و هستى، و نيل به مقصود دل است. فناء در همه مراحل وجودى انسان، طريق كمال او بوده و راهى است كه در حركت وى بسوى كمال بالاتر هميشه وجود داشته و بايد تا نيل به مقصد اعلى ادامه يابد.
انسان از مرحله خاكى تا مرحله اوليه انسانى مراحلى را طى نموده و فناها داشته و با هر فنايى به كمال و بقاء بالاترى نرسيده است. از مرحله اوليه انسانى تا مرحله عاليه انسانى و نيل به حقيقت الهى خويش كه مرحله حيات او به حيات حق و بقاى او به بقاى حق است نيز فناها لازم است. اين فناها با عبوديت و با سير عبودى به تحقق مىرسد. حركت در منازل عبوديت، حركت در مراحل همين فناهاست تا جايى كه به فناى آخر برسد و انسان با فناى كامل از نام و نشان خود، مستغرق در وجه حق گردد و با حيات حق و بقاى او حيات و بقاء يابد؛ و ذلك هو الفوز العظيم.
به اين اشعار از مثنوى كه با حذف و ايصال در اينجا مىآوريم، دقت مىكنيم: