به سوى خود و به جوار قدس خود راه مىدهد. يعنى اول او را موفق به تطهير دل از حب دنيا مىكند، و سپس در مدارج توحيد پيش مىبرد.
بعضيها هم خود را فريب مىدهند و حب دنيا را براى خود و احياناً براى آنان كه مىخواهند، با توجيهات خاصى توجيه مىكنند و مشمول مكر شيطان و و مكر نفس مىگردند.
سالك صادق بايد خود را در پناه حق قرار داده و از او بخواهد كه وى را از اينگونه اوهام و خيالات و از اشباه و نظاير آنها محفوظ بدارد و با عنايات خاصهاش وى را به توبه از حب دنيا به معنى صحيح آن موفق كند.
نا گفته نماند كه تطهير دل از رذيله حب دنيا و توبه از آن، اگر چه بايد در همان اول سلوك و در مقام توبه از حرامها باشد، وليكن توجه به اين نكته لازم است كه توبه كامل از حب دنيا و پاك شدن از آن، بنحوى كه انقطاع كامل حاصل بشود، معمولا با يك تصميم و به اصطلاح، يكباره تحقق نمىيابد و مشكل است، بلكه بتدريج بوده و با مجاهدت به كمال خود مىرسد. يعنى سالك بايد توبه از اين رذيله را از همان اول امر شروع كند و در تطهير خود از آن به مجاهدت بپردازد و پيداست كه هر چه تأييد الهى كاملتر، و توجهات حضرات معصومين صلوات الله عليهم بيشتر و همت سالك هم زيادتر باشد، به همان اندازه انقطاع كامل از حب دنيا نيز زودتر به تحقق خواهد رسيد. و اين بر خلاف توبه از حرامها، يعنى از افعال حرام است كه توضيح آن گذشت و بايد با يك تصميم و يكدفعه از آنه توبه نمود و روى تصميم و توبه خود نيز ثابت بود.
وقتى سالك از حب دنيا توبه نمود، يعنى از حب خوشى و لذت نفسانى خود با اين و آن توبه كرد، بالتبع از حب اين و آن نيز توبه كرده است، زيرا بطورى كه اشاره نموديم، دوست داشتن هر چيزى فقط بلحاظ اين است كه انسان لذت و خوشى خود را در آن وبا آن مىبيند و چون لذت و خوشى خود را دوست مىدارد، طبعاً همان چيز را هم دوست داشته و به آن محبت مىورزد، و اگر از حب خوشى و لذت خود برگشت، از حب همان چيزى نيز برگشته است.
اين بيان را از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدهايم كه فرمود: «ولكل امرء مانوى» [3]يعنى «براى هر كس، همان هست كه در دل دارد». باز از آن حضرت شنيدهايم كه فرمود: «المرء مع من أحب» [4] يعنى« انسان با كسى است كه او را دوست مىدارد». و نيز از آن حضرت نقل مىشود كه:«ان الله لا ينظر الى صوركم و اموالكم، و انما ينظر الى قلوبكم و أعمالكم و انما ينظر الى القلوب لانها مظنة النبية» [5] يعنى «خداى متعال به صورتها و اموال شما نگاه نمىكند، و حقيقت اين است كه او به دلهاى شما و به اعمال شما نظر مىكند، و نظر او بر دلها براى اين است كه خواستهها و مقاصد، همه در دلهاست و دلها جايگاه آنهاست».
اين بيانات و نظاير اينها كه در هر يك از آنها اشارتهاى بسيار دقيق و هدايت كنندهاى براى اهل اشارت هست، از سرى كاملا عميق خبر مىدهد كه توجه به آن براى سالكان طريق و براى اهل درد، ضرورت دارد و حياتى است؛ و در مقابل، غفلت از آن براى آنان و براى هر كسى از صاحبان ايمان كاملا خطرناك و خسران آور مىباشد و آن اينكه:
مسئلها «محبت» و «حب» به معنى دوست داشتن، مسئله سادهاى نيست، كما اينكه خيليها آنرا مسئلهاى ساده تلقى نموده و از اين طريق از فهم بسيارى از حقايق و معارف محروم مانده و در نتيجه در مقام عمل هم به حرمان و خسران، و يا به هلاكتهاى وحشتناكى افتادهاند، و عدهاى از آنان كه خود را سالك مىدانند نيز بر اثر همين ساده تلقى نمودن آن، در سلوك عبودى خويش موفق نگشته و راه به جايى نبردهاند.
محبت و دوست داشتن يك چيز، يعنى وحدت پيدا كردن با آن، و فانى شدن و گم گشتن در آن. و هر چه محبت انسان شديدتر باشد، اين وحدت و فانى گشتن نيز كاملتر خواهد بود.
در توضيح اين حقيقت بايد گفت: محبت به يك چيز، امر موهوم يا ذهنى محض، و يا تخيلى و يا اعتبارى نيست، بلكه، يك واقعيت عينى در دل انسان است، و به اصطلاح، حالتى است در دل و خصلتى است در آن كه به جاى خود