مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 199
نمايش فراداده

عقل راه هدف را به ما نشان مى‏دهد.

ولى خود به هدف نمى‏رسد بلكه رسيدن به هدف فقط وسيله الهام است و با توجه به اين موضوع اقبال مى‏گويد:


  • گذر با عقل سهى آگى كه يه نور چراغ راه‏هى منزل نهين هى

  • چراغ راه‏هى منزل نهين هى چراغ راه‏هى منزل نهين هى

يعنى به پيش برويد و عقل را پشت سر بگذاريد زيرا اين روشنايى فقط چراغ راه است نه مقصد.

و در جاى ديگر مى‏گويد:


  • خرد اى راهرو روشن بصر هى درون خانه هنگامى هين كياكيا چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟

  • خرد كيا هى! چراغ رهگذر هى چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟ چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟

يعنى عقل براى چشم رهگذر روشنايى فراهم مى‏كند.

عقل چيست جز اينكه چراغ راه باشد. از سر و صدا و هنگامه‏اى كه در داخل خانه به پا خاسته چراغ رهگذر چه خبر دارد؟

بارى، به محض اينكه از مرز تحقيق رابطه درونى بين وحدتها بگذريم و شروع به داشتن احساس وحدتى در وحدت مورد نظر كنيم، يا به محض اينكه شروع به احساسى كنيم حاكى از اينكه دانشى را كسب كرده‏ايم يا چيزى را دانسته‏ايم، وظيفه عقل به پايان مى‏رسد و وظيفه الهام شروع مى‏شود.

الهام، سپاهى از ولايت عشق

ظهور مكتبهاى سلوك و رفتار و تحقق منطقى و ساير فلسفه‏هاى سطحى كه در اين عصر انحطاط جهانى فلسفه - كه مانند قارچ مى‏رويد - فقط معلول اين علت است كه طرفداران و نمايندگان اين فلسفه‏ها توانسته‏اند مبناى تجربه حسى را به دست آورند.

اگر مقرر شود كه در زمينه طبيعت و ماهيت صفات و مشخصات خودى يا ذات يا نفس كه اقبال بر آن تكيه دارد و درباره ارتباطات درونى بين حس و عقل و الهام است فكر كنيم، اين نكته بيش از پيش واضح و روشن مى‏شود كه چرا اقبال الهام را با آن همه توجه و عنايت به عشق يا شور يا بصيرت مورد نظر قرار مى‏دهد و مى‏گويد:


  • زمانه عقل كو سجها هواهى مشعل راه خود كى پاس خبر كى سوا كچهه اورنهين ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين

  • كسى خبر كه جنون خود هى صاحب ادراك؟ ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين

يعنى جهان عقل را چراغ راه مى‏انگارد و مى‏داند كه شور عشق خود داراى معرفت حقيقى است و عقل جز اطلاع چيزى ندارد. علاج درد شما جز در بصيرت نيست.

و در جاى ديگر مى‏گويد:


  • سپاه تازه برانگيزم از ولايت عشق زمانه هيچ نداند حقيقت او را جنون قباست كه موزون به قامت خرد است

  • كه در حرم خطرى ازبغاوت خرد است جنون قباست كه موزون به قامت خرد است جنون قباست كه موزون به قامت خرد است