معارف و معاریف

مصطفی حسینی دشتی

نسخه متنی -صفحه : 2570/ 1835
نمايش فراداده

مُتَفَرِّج

بيننده و ناظر. جوينده خوشى و گشايش خاطر. گشايش يابنده از تنگى و دشوارى.

مُتَفَرِّد

تنها و يگانه.

مُتَفَرِّس

داننده به علامت و نشان. قيافه دان. حكم كننده از روى علامت و صور ظاهرى.

مُتَفَرِّط

كسى كه در پيش ميرود و پيشى مى گيرد.

مُتَفَرِّع

برآورده و صادر شده و مشتق گشته و پديد آمده از چيزى.

مُتَفَرِّغ

فارغ از شغل. خالى و تهى.

مُتَفَرِّق

پراكنده شده و پريشان شده.

مُتَفَرقِع

آن كه از انگشتان خود بانگ برآورد وقت خميدن.

مُتَفَسِّح

كسى كه جا مى دهد. وسيع و فراخ و گشاده.

مُتَفَسِّخ

گوشت مرده ريز ريز شده.

مُتفشّى

ريش و قرحه فراخ شده. بيمارى مستولى و فراگرفته.

مُتَفَضِّل

افزون شونده و افزونى نماينده. نكوئى كننده. افزونى جوينده بر اقران.

مُتَفَطِّر

شكافته. شكافته گردنده.

مُتَفَطِّن

زيرك و با تدبير و با انديشه.

مُتَّفِق

سازوارى نموده. هم رأى. هم عقيده.

مُتَفَقِّه

فقيه. دانشمند در مسائل شرعى. ج: متفقّهة. امام باقر (ع): «متفقّه فى الدين اشدّ على الشيطان من عبادة الف عابد». (بحار: 1/213)

مُتَفَكِّر

انديشمند. انديشنده.

مُتَفَكِّه

به شگفت آينده. متعجّب.

مُتَفَوِّق

برتر از ديگران.

مُتَقابِل

روى به هم دارنده. روبروى يكديگر. (و نزعنا ما فى صدورهم من غِلّ اخوانا على سرر متقابلين): و ما آئينه دل آنها را از كدورت كينه و حسد به كلى پاك و پاكيزه سازيم تا همه برادرانه بر كرسيها روبروى يكديگر