ناصرالدين شاه در كار سلطنت پادشاهى مقتدر بود ، در دوران طولانى سلطنت وى ـ چنانكه گذشت ـ حوادث مهمى در تاريخ سياسى و اجتماعى ايران پديد آمد كه خود مقدمه حوادث و اتفاقات مهمتر بعدى بود ، در عهد وى رفت و آمد اروپائيان به ايران فزونى گرفت و با همه منع شديدى كه در اواخر پادشاهى خويش از عزيمت جوانان و بخصوص دانشجويان ايرانى به فرنگ ابراز مى نمود و مطلقاً با مسافرت محصلين ايران به اروپا مخالفت مىورزيد كسانى به اروپا رفتند و هر كس در مراجعت برخى از آداب و سنن فرنگى را با خود به ارمغان آورد ، اين از فرنگ آمدگان اندك اندك هموطنان خود را با تمدن غربى و مخصوصاً اوضاع سياسى و اجتماعى اروپا آشنا كردند، در اواخر عهد وى در گوشه و كنار مملكت به ويژه در پايتخت انجمن هاى سرى تشكيل گرديد و داعيه آزاديخواهى و قانون طلبى ـ به صورت تقاضاى تأسيس عدالتخانه ـ در سرها پديد آمد موفقيتى كه با لغو امتياز انحصار تنباكو نصيب روحانيون و مردم شد ، اين داعيه ها را قوت بخشيد و رفته رفته مردم آماده نهضتى شدند كه پس از قتل ناصرالدين شاه و به دوران سلطنت فرزندش مظفرالدين شاه به صورت انقلاب مشروطيت پديدار گشت و يكباره زندگى سياسى و اجتماعى ايران را دگرگون ساخت.
ناصرالدين شاه در زندگى خصوصى مرد زن دوستى بود زنان عقدى و صيغه فراوان داشت تعداد همسران او را بالغ بر صد تن نوشته اند فرزندان زيادى نيز از او باقيمانده است ، مرد أكول و خوش خوراكى بود و به تنقلات علاقه اى فوق العاده داشت ، به قهوه و قليان هم رغبتى فراوان مى نمود ، به شكار و گردش و نقاشى دلبسته بود ، خطى خوش و پخته داشت ، مردى اديب و شعر شناس بود و خود نيز گاهى به تفنن ابياتى مى سرود.
سجع مهر او اين بيت بود : تا كه دست ناصرالدين خاتم شاهى گرفتصيت داد و معدلت از ماه تا ماهى گرفت بر صدر تذكرهائى كه به عهد وى تأليف شده است اشعارى به نام او ثبت كرده اند كه نمودار روشنى ذوق ادبى اين پادشاه قدرت طلب است .
هدايت در مقدمه مجمع الفصحا طرفى از اشعار ناصرالدين شاه نقل كرده است و اينك نمونه اى از آن جمله :اى روى ماه تو را صد بنده همچو پرىاز رفتن تو رسد خجلت به كبك درى تشبيه روى ترا هرگز به مه نكنمزيرا كه در نظرم زيباتر از قمرى خورشيد بزمگهى سلطان هر سپهىشايسته كلهى زيبنده كمرى پيش تو بنده شدن بهتر زپادشهىپاى تو بوسه زدن خوشتر زتاجورى بگذشتى از سر كين بر شاه ناصر دينبر قبله گاه زمين زاينسان مكن گذرى
از اوايل ماه ذيقعده سال 1313 ناصرالدين شاه خود را براى برگزارى جشن آغاز پنجاهمين سال پادشاهى خويش آماده مى كرد ، او روز بيست و سوم ذيقعده سال 1264 به تخت سلطنت نشسته بود و در بيست و سوم ذيقعده سال 1313 درست چهل و نه سال از عمر فرمانروائى وى مى گذشت . قرار بود اين جشن ها در طول يك هفته از هيجدهم تا بيست و چهارم ذيقعده برگزار گردد ، بدين مناسبت بامداد روز هفدهم ذيقعده سال 1313 كه يك روز به شروع جشن هاى هفت روزه باقيمانده بود ، ناصرالدين شاه عزم شهر رى كرد تا به زيارت مزار حضرت عبدالعظيم رود ، در حرم حضرت عبدالعظيم صداى تير تپانچه اى سكوت را شكست و گلوله ميرزا رضاى كرمانى ، شاه قدرتمند قاجار را از پاى در آورد ، او را در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم و در كنار مزار زن محبوبش جيران به خاك سپردند .
ناصر بن خسرو بن حارث قباديانى بلخى مروزى متخلص به «حجت» از شاعران قوى طبع و قصيده سرايان گرانقدر زبان فارسى است . وى در سال 394 در قباديان از نواحى بلخ متولد و به سال 481 هـ ق در يمكان وفات يافت . او آثار زيادى به جاى نهاده از جمله در شعر ديوان اشعارش مشتمل بر بيش از ده هزار بيت است . و در نثر :سفرنامه و وجه دين و زاد المسافرين است . وى اسماعيلى مذهب بوده .
ابوالعباس احمد بن المستضىء بامرالله ، مادرش كنيزى تركيّه بنام «زمرد» سى و چهارمين خليفه عباسى ،