افكندن، انداختن. بعصا زدن خرگوش و غير آن را.
سقط. افتاده. افتادگى. در اصطلاح ادب آن باشد كه در كلام يا عبارت چيزى را بواسطه وجود قرينه حذف كنند، چنانكه در باب تحذير، عامل مفعول به حذف شود، وگاه جمله را ساقط كنند.
زيرك شدن در كارى. استادى. نيك دانى. خلاف خرف. گويند: المتقدم فى الحذق متاخر فى الرزق. (ربيع الابرار:1/534) حذق صبى قرآن را يا عملى را: آموختن او قرآن يا آن عمل را، نيكو دريافتن كودك خواندن را.
بادنجان.
مَيل. حذلك مع فلان: اى ميلك. حذل عين: افتادن مژه و روان شدن آب از آن و سرخ شدن و دميدن جاى مژه. حُذل:اصل. كرانه پيراهن و ازار. بفتح ذال نيز بدين معنى است.
تيز. محدّد.
پدر تميم تابعى است. حذلَم اسدى ابن فقعس بن طريف اسدى عدنانى: جدّى جاهلى است.
برابر كسى نشستن. برابر چيزى بودن. در برابر چيزى افتادن. حذو نعل به نعل: برابر كردن كفش را با كفش.
رسول الله (ص): «و الذى نفسى بيده، لتركبن سنن من قبلكم حذوا النعل بالنعل و القذة بالقذة» : يعنى به شيوه پيشينيان پيش خواهيد رفت، درست مانند برابرى و همانندى دو لنگه نعل و دو پر تير.
بن اليمان، حسل (يا حسيل) بن جابر عبسى قناطيرى، مكنى به ابو عبدالله. (يمان لقب پدر حذيفه است). صحابى است، وى چون بقناطر كه موضعى نزديك كوفه است منزل داشته قناطيرى خوانده ميشده. او با پدر خويش بمدينه شد و رسول اكرم او را مخير فرمود تا در زمره مهاجرين يا عداد انصار درآيد و او انصارى بودن را اختياركرد. و كاتب خرص نخيلات بود. وى رازدار رسول (ص) بود و حضرت اسماء منافقين صحابه را بدو ابراز فرمود. و آنگاه كه دور خلافت بعمر رسيد از وى درخواست تا نام هاى منافقين بدو افشا كند و او از قبول خواهش عمر سر باز زد. و عمر تنها هر گاه حذيفه بر جنازه يكى از اصحاب حاضر نمى آمد درمى يافت كه وى از منافقين بوده است و از اين رو او نيز حضور نمى يافت. او در جنگ نهاوند پس از كشته شدن نعمان ابن مقرن لواء جيش مسلمانان را بدست گرفت و همدان و رى و دينور را وى بگشود و در فتح جزيره نيز شركت داشت و از طرف عمر به حكمرانى نصيبين منصوب گشت. و بواسطه كمال امانت كه داشت عمر بتمام ممالك مفتوحه فرمان كرد كه حذيفه هر چيز و هر مقدار كه بخواهد به وى دهند، لكن او تنها به معاش روزانه خود و عليق اسب خويش قناعت ورزيد. و آنگاه كه بمقر خلافت بازگشت عمر او را در آغوش گرفت و گفت تو برادر من و من برادر تو باشم.
از حضرت رسول (ص) حديث شده كه فرمود: اگر نه اين بود كه سگان يك امتند دستور كشتن آنها ميدادم.