آيت اللّه آخوند ملا محمد جواد صافى عالم آگاه و مبارز و مخالف سرسخت رضاخان پهلوى و خوانين ستمگر بود.
از همان موقعى كه رضاخان براى تسلط به ايران به عنوان جمهورى طرح رئيس جمهورى خود را مى ريخت در مقام برآمد كه از علماى بزرگ به زور و تهديد امضاء بگيرد از اين رو اين كار را در بروجرد، لرستان و گلپايگانى به احمد امير احمدى سپهبد جلاد كه در آن موقع در خرم آباد و به اصطلاح امير ناحيه غرب بود سپرد اما آيت اللّه صافى با او مخالفت كرد و نه تنها خود امضا نكرد و از رئيس جمهورى رضاخان سرباز زد بلكه علماى ديگر همچون آيت اللّه آقا شيخ محمد سعيد و حاج ميرزا محمدباقر امامى را نيز به مخالفت برانگيخت ، كه مخالفت آن دو موجب مشكلاتى براى آنان شد آيت اللّه صافى هميشه او را يك عامل انگليسى مى دانست و بر آن دلائلى اقامه مى كرد.
ايشان با توجه به سياستهاى استعمارى و اطلاعات تاريخى وسيعى كه از اوضاع سياسى جوامع اسلامى داشت همواره مردم را از دسايس بيگانگان و تفرقه افكنيهاى آنان در بين مسلمانان و الگوسازيهايشان در مناطقى مانند تركيه به نام مصطفى كمال آتاترك و در ايران به نام رضاخان برحذر مى داشت كه گول اينها را و همچنين متجدد مآبيها و اروپا رفته هاى غرب زده را نخورند.
ايشان در ضمن اشعار بسيار از اين اوضاع و به ويژه از انگليسيها شكايت كرده است مثل اين شعر:
همچنين در ضمن قصيده اى بسيار طولانى كه اوضاع مسلمانان را تشريح كرده است و حتى از تبليغاتى كه پيش از اقدام پهلوى به كشف حجاب و آن مظالم بيحد و حصر براى كشف حجاب ، اختلاط زن و مرد و برچيدن سنن و آداب اسلامى مى شد و غرب زده گيهاى نويسندگان و مجلاتى كه در آن زمان بود و افكار جوانان را مسموم مى ساخت فرموده است :
تا اينكه خطاب به پهلوى يا ديگرى ، مى گويد:
سرانجام دوران پهلوى با آن همه مظالم و ستمگريها طى شده ، و همان طورى كه اين مرد دل آگاه مكرر خبر مى داد آن معلون به ذلتى كه عبرت همگان گرديد گرفتار شد.
پس از فرار رضاخان ، محمد رضا به سلطنت رسيد و دوران جديد استعمارى با برنامه هاى ضد ايرانى ، ضد انسانى ، و خلاف شرع شروع شد جالب اينكه آيت الله صافى اين روزگار را نيز پيش بينى مى كرد و در ضمن كتابى كه به نظم در آورد به نام كلمة الحق ، در تاريخ دوران سياه پهلوى سروده است ، از ملت ايران مى خواهد تا هنگامى كه اين شاه جديد جائى و جانى نگرفته است كنارش بگذارند وگرنه او هم همان راه پدر را ادامه خواهد داد:
از جريانهاى جالبى كه براى ايشان در طول مبارزاتشان با ستمگران واقع شد مبارزه با امير مفخم بختيارى بود.
هنگامى كه امير مفخم نفوذ و قدرت زيادى داشت و بويژه نفوذش منطقه گلپايگان ، خمين و كمره را در برگرفته بود و دهات و قراى متعددى را با زور تصاحب مى كرد و گستاخى او به حدى رسيده بود كه افرادش را ماءمور كرد كه قوام السلطنه را كه وزير داخله وقت بود در هنگام بازگشتن از وزارتخانه از در شكه پائين كشيدند و به منزل او كه در خيابان حسن آباد بود بودند و مى خواست او را چوب بزند.
آيت الله صافى برخلاف توقع او كه انتظار سكوت ايشان را داشت با او مخالفت و از گسترش نفوذ و مظالم او جلوگيرى كرد و مظالم او را تقريبا در حدود كمره (خمين ) محدود نمود، امير مفخم وقتى با انواع وسائل كه در اختيار داشت نتوانست ايشان را لااقل به سكوت وادارد جدا در مقام تهديد و اذيت و توهين به ايشان برآمد و شخصى را به نام شهاب لشكر با جمعى تفنگدار و مسلح براى جلب ايشان به كمره و توهين حضورى فرستاد و به ظاهر نامه دعوتى هم به دستشان داده بود متضمن اينكه چون حضور شما در كمره براى مذاكره در بعضى امور ضرورت دارد، تشريف بياوريد. وقتى اين نامه و اين جمعيت به گلپايگان رسيد و به ايشان ابلاغ شد تمام طبقات نگران شدند و خطر جانى را براى ايشان پيش بينى مى كردند لذا سران طبقات بويژه علماى بزرگ جلساتى تشكيل دادند و دو سه روز به بهانه هائى شهاب لشكر را معطل ساختند و تصميم د كه دو نفر ديگر از علماى بزرگ را همراه آيت الله صافى به ملاقات امير بفرستند، در اين بين شهاب لشكر كه از تعطل و عدم انجام فرمان امير سخت ناراحت شده بود شخصا در منزل آيت الله صافى آمد و پيغام داد كه جواب نامه امير را بدهند. ايشان براى آنكه شخصا به او جواب منفى بدهد با قرآن مجيد استخاره كرد اين آيه شريفه آمد:
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمين و كفى بربك هاديا و نصيرا للّه وى فورا بدون درنگ شخصا به در منزل آمد و به شهاب لشكر. گفت : جه مى خواهى ؟ او گفت : جواب نامه امير را ميخواهم ، آيت الله صافى فرمود: امير غلط كرده كه نامه نوشته و تو هم غلط كردى كه نامه آوردى . سپس آيت الله داخل خانه برگشت به لطف خدا شهاب لشگر چنان مرغوب شد كه از همانجا رفت و مثل اينكه ماءموريتش را فراموش كرد و اين واقعه بسيار عجيب بود زيرا اگر شهاب لشكر با آن ماءمورين وارد منزل مى شدند ايشان را دستگير مى نمودند و هيچ كس نمى توانست جلوگيرى كند.
اقتدار سخنورى و آراستگى الفاظ توام با صنايع بديعى چيره گى او را در مبانى ادبى و تسلط كامل او را بر اصول ادب فارسى و عربى آشكار مى سازد. در اين مورد به قصيده ايشان درباره امام زمان (عج ) كه به صنعت جمع و تفريق - يكى از مشكلترين صنايع شعرى - و با مطلع زير آمده است اشاره فرموده است :
كه هر يك از ابيات اين قصيده 400 قطعه مى باشد شاعر هر قطعه شعر اول را تفريق كرده و صفتى از صفات يا تشبيهى از تشبيهات آن را در شعر بعد بيان كرده است وى پس از 91 سال زندگى پر بركت در شب 25 رجب 1378 ه بدرود حيات گفت و در مسجد بالاى سر حضرت معصومه سلام الله عليها به خاك سپرده شد. (243)