برادران عزيز ما در طول اين ده سال تجربه هاى زيادى كسب كرديم حقيقتا به اين كلام اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده ايم كه ((و من نام لم ينم عنه (458) ))
اگر غفلت كرديم درهمان لحظه ضربه خواهيم خورد.(459)
مرحوم شهيد مطهرى گفته است : ما ميان درد و (منشاء درد) اشتباه مى كنيم مثلا در يك بيمارى و يا جراحت ، آنچه كه بد است وجود آن ميكرب است ، وجود آن بيمارى است كه منشاء درد مى شود. ولى خود درد در عين اينكه انسان را ناراحت مى كند، موجب آگاهى و بيدارى براى انسان است حتى همين دردهاى جسمانى شما راآگاه مى كند از اينكه مثلا در سر ضايعه اى پيدا شده و شما را به فكر معالجه آن مى افكند. اگر درد در بدن نبود و انسان احساس درد نمى كرد هيچگاه انسان را وادار به چاره جوئى نمى كرد پس درد نعمت است ، احساس است ،آگاهى است و بيدارى است .
مولوى در اينجا چقدر شيرين گفته است :
بى دردى مساوى است با لختى ، بى حسى ، بى شعورى ، بى ادراكى ، و احساس درد، مساوى است با آگاهى و بيدارى و شعور و ادراك .
آيا انسان ترجيح مى دهد كه هوشيار و آگاه باشد ولى درد را احساس كند يا نه ، بى هوش و كودن و احمق باشد و درد را احساس نكند.
در مثل مى گويند: (انسان اگر سقراطى باشد نحيف و لاغر بهتر است از اينكه خوكى باشد فربه ) اگر انسان دانا و دانشمند باشد ولى محروم بهتر است از اينكه مانند يك خوك همه نوع وسائل برايش فراهم باشد ولى هيچ چيز را نفهمد.
ما در ادبيات مخصوصا در اشعار خودمان - بسيار مى بينيم كه مردم از عقل شكايت كرده اند. كه اى كاش من اين عقل را نمى داشتم فائده اش چيست كه آدم در جامعه هشيار و عاقل باشد كه آسايش نداشته باشد.
به قول اين شاعر:
ديگرى گفته است :
ولى پيامبر اسلام فرموده است :
((صديق كل امرء عقله و عدوه جهله )).(460)