اين فرضيه به وسيله دانشمند مزبور در يك قرن و نيم قبل از ميلاد به وجود آمد و حدود 1500 سال بر افكار و جوامع علمى حكومت كرد و هواداران آن به اندازه اى فرضيه هاى او را محكم و استوار مى پنداشتند كه آيات و احاديث و رواياتى كه بر خلاف نظريه بطلميوس بود, تأويل و توجيه مى كردند.
از نظر او زمين, كره اى, ساكن و ثابت و مركز كرات ديگر مى باشد. دور زمينْ كره آب, دور آن را كره هوا و كره هوا را كره آتش فرا گرفته است. سپس ستارگان (سيار) هركدام در فلكى به ترتيب ماه, عطارد, زهره, خورشيد, مريخ, مشترى و زحل وجود دارند. فلك زحل را نيز فلك هشتم بزرگى احاطه كرده كه همه ستاره هاى ثوابت كه مانند ميخ برپيكر آن كوبيده شده و پس از فلك ثوابت, فلك نهم ناميده مى شود كه همه افلاك در شكم وى قرار دارد و اين افلاكْ بسان يك پياز, طبقات آن, محيط بر يكديگر است و پوست آن, محيط بر همه است.
هر يك از سيارات, سير مخصوصى دارد كه تابع سير فلك خود بوده و بر خلاف جهت سير فلك اطلس حركت مى كند.
اين بود خلاصه نظريه بطلميوس كه حدود 1500 سال در جوامع علمى با قدرت هر چه تمامتر حكومت كرد, سپس به وسيله چهار دانشمند بزرگ, اساس آن متزلزل گرديد:
وى مركزيت زمين را جدا تكذيب كرد و كره آتشين و فروزان خورشيد را مركز سيارات معرفى نمود و از اين راه, طومار افلاك نه گانه درهم پيچيده شد.
وى موفق شد اثبات كند كه هر سياره اى در گردش خود به دور خورشيد, يك مسير بيضى شكل را طى مى كند و هر سياره اى هر چه به خورشيد نزديكتر باشد, حركت آن سريعتر است.
او با اختراع دوربين كوچك, از نظرهاى دو دانشمند پشتيبانى كرد و نظرياتى درباره سيارات ابراز نمود. وى به وسيله دوربين, ستارگان نامرئى بسيارى كشف كرد كه تا آن زمان شناخته نشده بودند, و كهكشان آسمان را با ستارگان انبوه تفسير نمود.
وى با اثبات قانون (جاذبه عمومى و قانون گريز از مركز) گردش ستارگان را تحت يك قانون كلى گنجانيد و معتقد بود كه قانون جاذبه عمومى به ضميمه قوه گريز از مركز, بر تمام اجرام آسمانى حكمفرماست و در هر يك از اجرام بالا اين دو قوه به طور متعادل وجود دارد.
منظور از جاذبه عمومى, اين است كه تمام اجسامْ يكديگر را جذب مى كنند و هيچ موجودى از جاندار و غيره از اين قانون مستثنا نيست, و نيروى جاذبه با فاصله دو جسم, نسبت معكوس دارد; يعنى هر چه فاصله اجسامْ كمتر باشد, جاذبه آنها بيشتر مى شود, و اگر فاصله آنها بيشتر باشد, جاذبه آنها كمتر مى گردد.
اگر تنها در اجسامْ نيروى جاذبه بود, در اين صورتْ اجسام و اجرام آسمانى بايد به هم بخورند و انتظام از بين برود, ولى در پرتو قانون گريز از مركز, تعادلى به وجود مى آورد. قوه گريز از مركز در تمام اجسامى كه حركت دورانى دارند موجود است, هنگامى كه آتش گردان را مى چرخانيم, احساس مى نماييم كه دست ما را مى كشد, اين همان نيروى گريز از مركز است.
در سايه اين دو قانون, ميليونها منظومه شمسى و كهكشان و سحابى در فضا به طور معلق تحقق پذيرفته و بدون ستون, از سقوط و اصطكاك آنها جلوگيرى به عمل آورده است.
اين بود اجمال هيئت نوين عصر حاضر; چيزى كه هست شماره سيارات با كشف سه ستاره ديگر به نامهاى اورانوس, نپتون و پلوتون, به نه شماره رسيده است و آينده نيز روشن نيست.
قرآن مجيد متجاوز از ده قرن قبل از نيوتن, به اين حقيقت علمى در دو جاى قرآن تصريح كرده و مى فرمايد:
(اَللّهُ الَّذى رَفَعَ السَّمِواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهِاخداوندى كه آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است)
توضيح اين كه مفسرانْ جمله (بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهِا) را چنين تفسير مى كنند:
1. جمله (ترونها) صفت (عمد) كه جمع (عمود) است باشد و ضمير در (ترونها) به (عمد) برگردد, نه به (سماوات); در اين صورتْ معناى جمله چنين خواهد بود: خداوندى كه آسمانها را برافراشت بدون ستونى كه ديده شود و در حقيقت, آيه ستون مرئى را نفى مى كند, نه اصل ستون را. اين نظر را بسيارى از مفسران مانند ابن عباس و غيره اختيار كرده اند,(1) و احاديثى كه از پيشوايان ما رسيده, كاملاً آن را تأييد مى كند.
حسين بن خالد از امام هشتم, على بن موسى الرضا } نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:
(أليْسَ اللّهُ يقُولُ: بغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ فقُلْتُ: بلَى قالَ: ثَمَّ عَمَد لكنْ لاتَرَوْنَهاآيا خداوند نمى فرمايد كه بدون ستونى كه ديده شود؟ گفتم: آرى چنين است. فرمود: در آسمانها ستونهايى وجود دارد, ولى ديده نمى شوند)
مؤيد اين نظر, روايتى است كه از امام اميرمؤمنان & نقل شده كه فرموده است:
(هذهِ النُّجُومُ الّتِي فِي السَّماءِ مَدائِنُ مِثلُ المدائِنِ الّتي فِي الأرْضِ, مَربُوطَةٌ كُلُّ مَدِينةٍ إلى عَمُودٍ مِنْ نُورٍ(1) اين ستارگان كه در آسمانند, شهرهايى هستند مانند شهرهاى روى زمين و هر شهرى با شهر ديگر, با ستونى از نور مربوط مى باشد)
روى اين نظر بايد ديد منظور از ستونهاى نامرئى كه ستارگان را از سقوط و اصطكاك حفظ مى نمايد چيست. آيا جز آن نيروى مرموز ناپيدايى است كه نيوتن و دانشمندان ديگر, نام آن را (جاذبه عمومى) نهاده اند, و عبارتى رساتر و همگانى تر از (ستون نامرئى) مى توان پيدا كرد؟ قرآن در رساندن اين حقيقت علمى, تعبيرى را انتخاب نموده كه در تمام ادوار, براى بشر قابل درك و فهم باشد, حتى در آن دورانى كه بشر به واقعيت اين ستون نامرئى پى نبرده بود, از اين عبارت مى فهميد كه اين كاخ بى ستون, ستونهايى نامرئى دارد كه بسان ستونهاى عمارت, اين كاخ برافراشته را حفظ مى نمايد.
قرآن مجيد در آيات ديگر نيز به وضع آسمانها و زمين اشاره كرده آن جا كه مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَالأرْضَ اَنْ تَزُولا§خداوند, آسمانها و زمين را از اين كه از محل خود بيرون بروند نگاه مى دارد)
و اين كه خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمين است, مانع از آن نيست كه يك رشته عوامل طبيعى, به فرمان خدا در حفاظت آنها مؤثر باشد.
امام اميرمؤمنان & در برخى از خطبه ها به اين حقيقت علمى درباره زمين تصريح كرده مى فرمايد:
(وَأَرْساها عَلَى غَيْرِ قَرارٍ, وَأَقامَها بِغَيْرِ قَوائِمَ, وَرَفَعَها بِغَيرِ دَعائِمَزمين را بدون تكيه گاه, استوار ساخت و آن را بدون پايه, به پا داشت و بدون ستون برافراشت)