توسعه دین محور و کارآمدی حکومت دینی

محسن الویری

نسخه متنی
نمايش فراداده

توسعه دين محور و كارآمدي حكومت ديني

محسن الويري

وقتي در 24 آبان 1358 به فاصله 9 ماه از پيروزي انقلاب اسلامي، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به تصويب اكثر نمايندگان مجلسِ بررسي نهائي قانون اساسي رسيد، اميد به تحقق جامعه‏اي آباد و توسعه يافته در پرتو آموزه‏هاي ديني در دل اقشار مختلف مردم جوانه زد. گفته مي‏شود در همان دوران شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي ستادي را مأمور تدوين برنامه بلند مدت نظام كرد، اما با شهادت ايشان و با توجه به حجم و هجمه مشكلات روزمره نظام، تا سال‏هاي پس از پايان جنگ تحميلي، به رغم پاره‏اي تلاش‏ها عملاً اهتمامي جدي به برنامه ريزي بلند مدت در كشور وجود نداشت؛ تا اين كه در فضاي پس از جنگ، نخستين برنامه تدوين و از سال 1369 اجراي برنامه‏هاي پنج ساله توسعه كشور آغاز شد. در اين ميان، فضاي پديد آمده در سال 1375 ش. براي تدوين برنامه ايران 1400، كشور را از نظر آينده‏نگري و ساز و كار تدوين برنامه‏هاي بلندمدت وارد فضايي تازه كرد و تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام با تركيب جديد و دبيرخانه آن در سال 1376 ش. نيز در تداوم و بالندگي اين فضا نقش بسيار مهمي ايفا كرده است. سياست‏هاي كلي برنامه‏هاي توسعه به استناد قانون اساسي از سوي مقام معظم رهبري ـ پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام ـ ابلاغ مي‏شود و فرض بر اين است كه فصول و مواد برنامه بر اساس سياست‏هاي كلي ابلاغ شده، تنظيم شود. برنامه اول توسعه بدون سياست‏هاي كلي ابلاغ شده از سوي مقام معظم رهبري تدوين، تصويب و اجرا شد و در باره ميزان انطباق برنامه دوم توسعه با سياست‏هاي كلي، تأملاتي جدي وجود دارد و در برنامه سوم نيز گرچه كليه مراحل قانوني براي ابلاغ سياست‏هاي كلي طي شد و فرصت زماني كافي نيز براي مبنا قرار گرفتن آن از سوي قوه مجريه وجود داشت، اما هنوز هيچ گزارش علمي و مستند درباره ميزان ابتناي برنامه بر سياست‏هاي كلي در دست نيست.

از سوي ديگر بايد توجه داشت كه برنامه توسعه از طريق سياست‏هاي كلي حاكم بر آن، واسطه بين قانون اساسي و برنامه‏هاي اجرايي و سالانه كشور است، يعني برنامه توسعه بايد آن دسته از اهداف و آرمان‏هاي قابل حصول قانون اساسي را كه لباس سياست كلي پوشيده است، به اجرا نزديك سازد. اما نگاهي به تجربه اجراي برنامه‏هاي توسعه و نتايج آن، نگراني‏هايي را درباره توان اين برنامه‏ها براي تحقق اهداف و آرمان‏هاي پيش بيني شده در قانون اساسي ايجاد كرده است.

نگاهي آسيب‏شناسانه به مباني و فرايند تدوين برنامه‏هاي توسعه مي‏تواند ما را در يافتن ريشه پاره‏اي ناكارآمدي‏هاي اين برنامه‏ها مدد رساند. ساز و كار تدوين برنامه توسعه را مي‏توان به دو بخش نظري و عملي تقسيم كرد. در كنار عوامل متعدد مؤثر در تدوين برنامه، عامل مباني معرفتي برنامه نقش برجسته‏اي را به خود اختصاص مي‏دهد. مراد از مباني معرفتي برنامه آن دسته از ديدگاه‏هاي هستي شناسانه است كه توسعه يافتگي انسان و جامعه در پرتو آن تبيين و شاخص بندي و در فصول و مواد برنامه متجلي مي‏شود. به نظر مي‏رسد يكي از آفات و آسيب‏ها و موانع كارآمدي برنامه‏هاي توسعه در كشور ما، ناهمگوني مباني معرفتي آن با قانون اساسي و سياست‏هاي كلي حاكم بر آن است.

به استناد دلايل و قراين متعدد، شالوده و جوهره قانون اساسي ما را آموزه‏هاي اسلامي تشكيل مي‏دهد كه با محيط ايران و واقعيت‏هاي تاريخي، اقليمي، هويت و ژئوپليتيك آن تطبيق داده شده است. اين موضوع در مقدمه قانون اساسي نيز به صراحت و تأكيد آمده است؛ افزون بر اين به نص اصل چهارم قانون اساسي و ظهور و دلالت بسياري ديگر از اصول قانون اساسي، كليه قوانين و مقررات نيز بايد بر اساس موازين اسلامي باشد. سياست‏هاي كلي حاكم بر برنامه نيز هم به دليل كاركرد مورد انتظار و مصرح در قانون اساسي از رهبري و هم به لحاظ شخصيت فردي رهبر معظم انقلاب و هم به استناد آنچه تاكنون از سوي ايشان ابلاغ شده است، بر پايه‏هاي معرفتي ديني استوار است. از جنبه نظري اگر مباني معرفتي برنامه با مباني معرفتي قانون اساسي و سياست‏هاي كلي برنامه همخواني و تناسب نداشته باشد، نمي‏تواند در خدمت قانون اساسي قرار گيرد. لزوم سنخيت بين آرمان‏ها و اهداف با راهكارهاي اجرائي ايجاب مي‏كند برنامه توسعه از همان آبشخور معرفتي سيراب شود كه قانون اساسي و سياست‏هاي كلي برنامه ريشه در آن دارد. يك برنامه توسعه غير دين‏محور به هيچ روي نمي‏تواند تحقق بخش يك قانون اساسي ديني باشد؛ همان گونه كه در كشوري مانند تركيه كه پايه و اساس قانون اساسي آن را انديشه‏هاي لائيك تشكيل مي‏دهد، يك برنامه توسعه دين‏محور نمي‏تواند اهداف موردنظر قانون اساسي را تأمين نمايد.

از بررسي مفاد و مواد برنامه‏هاي اول تا سوم دين محورانه بودن آنها را نمي‏توان برداشت كرد و اگر يك گام به جلو بگذاريم، شايد اثبات تاثيرپذيري شديد مباني معرفتي برنامه‏هاي توسعه ما از الگوي توسعه غرب خيلي دشوار نباشد. چنين برنامه‏هايي حتي در صورت كاميابي در اجراء با جامعه مطلوب و پيش بيني شده در قانون اساسي فاصله بسيار دارد و در بهترين حالت ممكن تنها مي‏تواند رفاه اقتصادي را براي بخشي از جامعه به ارمغان آورد و آنگاه باز بايد عدالت و معنويت را در جايي ديگر جستجو كرد.

بر اين اساس اگر كسي از ناكارآمدي حكومت ديني در كشور ما سخن به ميان آورد، از نتيجه منفي آزموني سخن گفته است كه هنوز برگزار نشده است. ما تاكنون هيچ برنامه توسعه متناسب با شالوده و جهت‏گيري‏هاي قانون اساسي و سياست‏هاي كلي برنامه را طراحي و اجرا نكرده‏ايم تا بتوانيم به ارزيابي منصفانه كارآمدي حكومت ديني بپردازيم.

عوامل متعددي در مبنا قرار نگرفتن آموزه‏هاي ديني براي تدوين برنامه‏هاي توسعه دخيل بوده‏اند كه در اينجا در مقام شمارش آنها نيستيم، ولي بدون ترديد عدم پويايي لازم در حوزه‏هاي علميه به عنوان محل نظريه‏پردازي‏هاي كلان در مسير برطرف كردن نيازهاي نظام و غفلت از ضرورت ايجاد و رونق فقه توسعه و توسعه فقه(1) در اين امر بسيار مؤثر بوده است. در اين ميان ترديد پاره‏اي از مديران اجرايي در امكان‏پذير بودن بهره‏گيري از دين براي بهتر زيستن در دنياي جديد، به ويژه در دهه اخير نيز نقش بازدارندگي و سلبي خاص خود را داشته است.

اما اكنون زمان آن رسيده است كه چالش‏هاي نظري و عملي كه در برابر تجربه توسعه به مدار غربي‏ها و مباني نظري آن قرار دارد، به ديده اعتنا نگريسته شود و دست اندركاران برنامه توسعه به جستجوي الگويي جايگزين برآيند.

توسعه در مغرب زمين در پيوند با عرف‏گرايي(Secularism) زاده شد و به ثمر نشست و همين تجربه و مباني نظري آن بدون توجه به تفاوت‏هاي غرب و شرق و اسلام و مسيحيت در جهان اسلام نيز ريشه دواند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با وجود ظرفيت بسيار بالايي كه براي رهيدن از آن پديد آمد، به دليل نيافتن بديلي مناسب و مدون و منقح همچنان به حيات خود ادامه داد. توسعه به شيوه غربي در هر كشور ديگري كه بخواهد تجربه شود، بايد در بستر عرف‏گرايي قرار گيرد تا به رشد موردنظر برسد. امروزه در تعميم‏پذيري تجربه عرف‏گرايي به عنوان مبناي توسعه براي غيرغربي‏ها ترديدهاي جدي وجود دارد. صاحب نظران توسعه اكنون خود به اين نتيجه رسيده‏اند كه وقوع فرايندي مشابه غرب براي عرفي شدن در ديگر نقاط جهان تقريبا ناممكن است. از سوي ديگر مفهوم اقتصاد محور توسعه نيز در حال تحول است و مقوله‏هايي همچون ارزش‏هاي متعالي، توسعه انساني و عزت و كرامت انساني، توسعه سياسي بر محور ارزش‏ها، رشد عزت نفس فردي و اجتماعي، اصالت بخشيدن به عامل اخلاقي و حتي فرهنگ محور بودن تحولات اقتصادي در متون و منابع توسعه راه يافته است و شخصيت‏هايي همچون محبوب الحق پيشتاز انديشه توسعه انساني و لوسين پاي و مايكل تودارو و گونار ميردال و اقتصاددانان برجسته‏اي مانند هاگن در اين زمينه اظهارنظر و نظريه‏پردازي كرده‏اند. حتي همايشي تخصصي با عنوان «موضوعات اخلاقي در توسعه» در سال 1986 در سريلانكا برگزار شد و به بررسي اين موضوع پرداخت.(2) به علاوه يونسكو نيز در اسناد جديد خود، جايگاه بلندتري براي فرهنگ در توسعه در نظر گرفته است.(3) اين تحولات بايد نظر دست اندركاران توسعه را در كشور ما نيز به سوي خود جلب كند و سزاوار نيست اكنون كه الگوهاي توسعه به روش غربي در همه جهان به زير سؤال رفته است، ما در تأثيرپذيري خود از اين الگو تجديد نظر نكنيم.

عامل ديگري كه ما را به جستجو براي يافتن الگويي جايگزين فرا مي‏خواند، آموزه‏هاي ديني آشكار و وظايف قانوني ما در اين زمينه است.

آياتي از قرآن و رواياتي از معصومان ـ عليهم السلام ـ به صراحت از رابطه ايمان و تقوا با برخورداري از نعمت‏هاي الهي و يا رابطه كفر و فساد با سختي در معيشت سخن گفته است. تنها به عنوان يك نمونه به آيه 96 سوره مباركه اعراف توجه نماييد:

ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.

«و اگر ساكنان آبادي‏ها ايمان مي‏آوردند و تقوا پيشه مي‏ساختند، ما بركت‏هايي را از آسمان و زمين بر آنها مي‏گشوديم؛ ولي [پيامبران را] تكذيب كردند و ما نيز آنها را به نتيجه كردارشان مبتلا ساختيم.»

امام خميني نيز همواره بر اين موضوع پاي مي‏فشردند:

«اگر قوانين اسلام در همين مملكت كوچك ما جريان پيدا كند، روزي بر او مي‏آيد كه پيشقدم در تمدن جهان باشد.»(4)

همان‏گونه كه پيش از اين نيز ذكر شد، اصول قانون اساسي نيز در موارد متعدد از جمله اصل چهارم، ما را ملزم به دين محوري در قوانين و مقررات مي‏نمايد.

بنابراين به نظر مي‏رسد نخستين گام براي تغيير وضعيت موجود به سمت يك وضعيت مطلوب در سطح برنامه‏هاي توسعه، رسيدن به يك تعريف و الگوي بومي و دين محور از توسعه و مبنا قرار دادن آن براي برنامه است. اصطلاح توسعه دين محور نيز كه خاستگاه آرمان‏ها، اهداف، راهكارها و خط مشي‏هاي كلان برنامه را به خوبي نشان مي‏دهد، در مقايسه با ديگر تعابير ممكن براي يك الگوي بومي توسعه گزينه مناسب‏تري است. البته اگر مسئله همزباني با جهان نبود بهتر آن بود از پاره‏اي تعابير ديني مانند حيات طيبه كه توانمندي بيشتري براي نشان دادن جوهره توسعه‏يافتگي در جامعه اسلامي دارد، بهره گرفته مي‏شد؛ ولي تا فراهم شدن زمينه رواج ادبيات ديني در حوزه توسعه‏يافتگي شايد به كارگيري اين تعابير مانع رسيدن به وفاق انديشه‏اي شود.

توسعه دين‏محور را مي‏توان اينگونه تعريف كرد:(5)

توسعه دين‏محور، يعني دگرگوني ارادي فردي و اجتماعي به عنوان يك وظيفه ديني در رابطه انسان با همه موجودات با بهره‏گيري از راهكارهاي تعيين شده از سوي دين و جديدترين يافته‏هاي دانش بشري در مسير دستيابي به ويژگي‏هاي فرد و جامعه آرماني پيش بيني شده در متون ديني.

رابطه انسان با موجودات شامل رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با عالم غيب، رابطه انسان با محيط طبيعي، رابطه انسان با محيط اجتماعي و رابطه انسان با خود مي‏شود كه البته مي‏توان اين رابطه عبادي، تربيتي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و... باشد.

برخي از انديشمندان مسلمان كه رويكردي ديني به مفهوم توسعه داشته‏اند، ديدگاه‏هايي را درباره مباني و محورها و ويژگي‏هاي توسعه دين‏محور ساخته‏اند.(6) جديدترين و شايد جامع‏ترين ديدگاه در اين زمينه، سندي است كه از سوي انجمن علمي اسلام و توسعه تحت عنوان «مباني انديشه ارزش‏هاي ديني در برنامه‏هاي توسعه» در همايش چالش‏ها و چشم‏اندازهاي توسعه ايران ارائه شد. به موجب اين سند، توسعه دين‏محور پيش‏فرض‏هايي دارد؛ مانند فرانهاد بودن دين؛ ظرفيت جاودانه تمدن‏سازي دين، جامعيت دين؛ محدود نبودن حيات انساني به محدوده تنگ حيات دنيوي و ضرورت تلاش براي تأمين و تضمين سعادت همه جانبه و پايدار انساني در دنيا و آخرت؛ سازگاري كليه آموزه‏هاي اسلامي با توسعه، مانند زهد، شكر، توكل و... همچنين مباني و ويژگي‏هاي عام توسعه دين‏محور نيز در اين سند به شرح زير است: عبوديت؛ جايگاه خاص خلاقيت فردي و آغاز تغيير اجتماعي از فرد؛ حق و تكليف بودن توأم توسعه؛ موقت نديدن حيات انساني و نگاه ابزاري به دنيا؛ رعايت عزت و كرامت انسان‏ها؛ بهره‏گيري از جديدترين يافته‏هاي دانش بشري و تمدن‏هاي ديگر؛ جايگاه مهم آموزه‏هاي اخلاقي در توسعه؛ مشاركت عمومي، وحدت و وفاق آفريني؛ مقدم بودن حق الناس (تعيين شده از سوي خدا) بر حق الله؛ نامحدود بودن توسعه‏يافتگي؛ عدالت محوري و اعتدال.(7)

طبيعي است مراد از توسعه دين‏محور اين نيست كه همه اجزاء و مؤلفه‏هاي آن مستقيما از قرآن و سنت اخذ شود، بلكه افزون بر اين دو منبع بي‏بديل، منابع زير نيز مي‏تواند و بلكه بايد مورد توجه قرار گيرد: قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران؛ ديدگاه‏هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران؛ ديدگاه‏هاي رهبر معظم انقلاب؛ ديدگاه‏هاي نخبگان.

همچنين طرح اين ديدگاه به اين مفهوم نيست كه تنها با تغيير نام الگوي توسعه، همه دشواري‏ها از سر راه برداشته خواهد شد. تبديل تعريف توسعه دين‏محور به يك الگو و مدل برنامه‏ريزي مستلزم تلاش‏هاي علمي فراوان و همكاري تنگاتنگ انديشمندان حوزوي و دانشگاهي است و از جمله الزامات اوليه آن پاسخگويي به پاره‏اي پرسش‏هاي بنيادين و معرفت‏شناسانه و روش‏شناسانه پيرامون تعامل دين و دنياست.

با اين همه، اين تلقي از توسعه از انعطاف لازم براي تطبيق و اجراء در همه جوامع برخوردار است و مي‏تواند با محيط‏هاي مختلف بومي شود و برحسب شرايط و مقتضيات گاه بر يك نوع رابطه خاص يا ساحت خاص تكيه نمايد؛ مثلاً يك برنامه توسعه دين‏محور مي‏تواند در يك دوره و يا در يك كشور، تكيه خود را بر رابطه انسان با محيط طبيعي با تأكيد بر ساحت اقتصادي بنهد و در دوره‏اي ديگر يا كشوري ديگر اين تأكيدات را تغيير دهد و مثلاً رابطه انسان با محيط اجتماعي را با تكيه بر ساحت فرهنگي مبنا قرار دهد؛ ولي در هر حال ويژگي دين‏محوري در آن ثابت بماند.

طبيعي است اگر اين چارچوب پذيرفته شود بايد با پيش‏بيني ماده يا موادي در برنامه چهارم همه دستگاه‏ها با هدايت و حمايت و نظارت واحد يا دفتري در يكي از نهادهاي ذي‏ربط و با وحدت رويه به بازنگري در برنامه‏هاي كنوني و پيشنهاد برنامه‏هاي آتي خود بر اساس آموزه‏هاي اسلامي فراخوانده شوند و در آن صورت سازمان مديريت و برنامه‏ريزي پيش از ديگر دستگاه‏ها بايد به تدوين مباني معرفتي يك الگوي بومي براي توسعه در ايران بپردازد.

سخن را با جمله‏اي از رهبر معظم انقلاب به پايان مي‏بريم:

اساس كار در جمهوري اسلامي ايران مبتني بر تحقق آرمان‏هاي اسلامي است. بنابراين در يكايك كارهاي برنامه‏ريزي و سياست‏هاي كلان كشور در امر توسعه، اين مهم بايد مورد توجه قرار گيرد و هيچ فشار سياسي و خارجي و نيز هيچ ضرورت اجتماعي نبايد موجب صرف‏نظر كردن از آرمان‏هاي اسلامي شود... سازمان برنامه و بودجه در گذشته اساسا با تفكر امريكايي و با هدف استفاده از الگوهاي غربي به وجود آمد، اما ايران اسلامي، الگوي متناسب با واقعيات خود را دارد و بر همين اساس اين سازمان بايد در برنامه‏ريزي‏هاي خود با روحيه كپي‏كردن نظرات غرب مبارزه كند، چون آنچه را كه غرب در زمينه توسعه بيان مي‏كند از فرهنگ و اهداف استعماري جدا نيست و به نظر مي‏رسد كه هدف غرب از انتشار برخي نشريات علمي، نفوذ دادن افكار خود به محافل علمي و سازمان‏هاي برنامه‏ريزي كشورهاست، بنابراين انتشار يك فكر و نظريه در برخي نشريات علمي غرب نمي‏تواند دليلي بر اتقان و صحت آن باشد و سازمان برنامه و بودجه در برنامه‏ريزي‏هاي خود بايد به اين مسئله توجه كند.(روزنامه جمهوري اسلامي، 26/2/75، ص 3)

پي‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود است.