فرازهایی از قرآن

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 375/ 237
نمايش فراداده

گـنـاه را از صـفـحـه ذهـن آنـان بـزدايـد تـا شـرمـگـيـن نـبـاشـنـد. نـقـل شـده اسـت كه برادران يوسف به او پيام دادند كه تو هر صبح و شام ما را بر كنار سفره خـود مـى نـشـانـى و ما از روى تو خجالت مى كشيم ، چرا كه آن همه جسارت كرديم . يوسف (ع ) براى اينكه كمترين احساس ‍ شرمندگى نكنند، بلكه وجود خود را بر سر سفره او خدمتى به او احساس كنند، جواب داد:

مـردم تـاكـنـون بـه چشم يك غلام زرخريد به من نگاه مى كردند و به يكديگر مى گفتند:(منزه است خدايى كه غلامى را كه به بيست درهم فروخته شده به اين مقام رسانده است ). امّا الان كه شـمـا آمده ايد و پرونده زندگى من براى اين مردم گشوده شده است ، مى فهمند كه من غلام نبوده ام و از خـانـدان نـبـوّت و از فـرزندان ابراهيم خليل (ع ) هستم و اين مايه افتخار و مباهات من است .(15)

معجزه پيراهن

(اِذْهـَبُوا بِقَميصى هذا فَاَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ اَبى يَاءْتِ بَصيراً وَ اءْتُونى بِاَهْلِكُمْ اَجْمَعينَ)(يوسف ، 93) اين پيراهن مرا ببريد و روى صورت پدرم بيندازيد، كه بينا شود و همگى با خانواده خود پيش من آييد.

چند نكته

1 - نـابـيـنـايـى يـعـقـوب (ع )

وقتى يعقوب به مصيبت فراق فرزندش گرفتار شد، پيوسته انـدوهـگـيـن و گـريـان بود. اين اندوه و گريه ادامه داشت تا اينكه دومين فرزند او نيز دستگير شـد. وقـتـى خبر دستگيرى او را شنيد، اندوهش شدّت يافت و گريه او زيادتر تا اينكه سياهى چـشـمـش سـفـيد شد و نابينا گرديد. يوسف عليه السلام بعد ازشناساندن خود، پيراهنش را به بـرادران داد تـا بـه كـنـعـان بـبـرنـد و روى صـورت پدر بيندازند، تا بينايى از دست رفته بازگردد.

2 - معجزه آشكار

اين واقعه يك معجزه و يك قدرت نمايى آشكار است . پيراهن خون آلود يوسف (ع ) كه نشان فراق وى بود مايه غم و اندوه فراوان يعقوب گرديد و يعقوب با مشاهده آن پيراهن ، يـوسف را به ياد آورده و در آن بوى وى را استشمام مى كرد و خاطره هايش تجديد مى شد و غم و غـصه و اندوهش فراوان مى گرديد و قطرات اشك بر گونه اش جارى مى شد به طورى كه شدت غم و حزن بينايى او را گرفت و اكنون نيز پيراهن يوسف عليه السلام سبب بينايى او مى شود، و اين عنايت خدا به يوسف است كه پيراهنش موجب شفاى نابينايى پدر گردد.

در اينكه چگونه ممكن است پيراهن يوسف (ع ) سبب بينايى يعقوب گردد شيعه و سنى حديثهايى نـقـل كـرده و جـوابـهـايـى گـفـتـه اند، بعضى از آن احاديث ناظر به اين مطلب است كه پيراهن ، پيراهنى بهشتى بود كه جبرئيل هنگام انداختن ابراهيم درون آتش براى وى آورد تا به تن كند و در امان باشد و آن پيراهن دست به دست گشت تا به يعقوب رسيد و يعقوب آن را درون بسته اى گذاشت و به گردن يوسف انداخت و...

علامه طباطبايى بعد از نقل اين مضمون مى فرمايد:

ايـن گـونـه اخـبـار مـطـالبـى دارد كه ما نمى توانيم آنها را صحيح بدانيم ، علاوه براين سند معتبرى ندارد.(16) بـعـضـى چـنـيـن تـوجـيـه كـرده انـد كـه يـعـقـوب (ع ) بـيـنـايـى خـود را بـطـور كامل از دست نداده بود. وقتى پيراهن يوسف را برايش ‍ آوردند، با استشمام آن ، شادمانى و هيجان به وى دست داد و قواى از دست رفته او بازگشت و چشم وى ديد خود را بازيافت .(17) ايـن تـوجـيـه نـيز صحيح نيست و با ظاهر آيه سازگار نمى باشد. آنچه در اين باره مى توان گفت اين است كه شفا يافتن يعقوب به وسيله پيراهن يوسف عليه السلام جز معجزه و خارق عادت نبوده است .

پـيـراهـن يـوسـف نـيز همانند عصاى موسى و معجزات پيامبران ديگر وسيله اعجاز بود، چه اينكه يوسف و يعقوب عليهماالسلام هر دو پيامبر بودند.(18) زمان استغفار (قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ)(يوسف ، 98)

چند نكته

1 - اسوه هاى عفو و گذشت

فرزندان يعقوب ، پشيمان و شرمسار از پدر تقاضاى عفو و بخشش كـردند و خواستند كه برايشان طلب آمرزش كند. يعقوب عليه السلام نيز همچون ديگر اولياى الهى ، بزرگوارانه از خطاى آنان