بنده نشود كار او به جايى نمى رسد از اين جهت در اين فراز از خداوند مى خواهيم كه جان ما را مشتاق به لذات لقايت قرار بده .
شخصيت واقعى و حقيقى انسان وابسته به دو امر است اول بينش او نسبت به ارتباط وجودى به حق تعالى و رجوعش به او، دوم پياده كردن اين بينش در زندگى عملى و رفتارى ، حفظ كردن وجود خود با تمامى تمايلاتش از رفتن برخلاف طريقه اى كه بينش ايمانى و گرايش فطرى او اقتضاء مى كند تقوا ناميده مى شود، به فرموده على عليه السلام التقوى اجتناب ^(873)، *((*تقوى اجتناب و دورى است *))* و آن يگانه سبب ظهور ايمان و حفظ آن مى باشد، التقوى حصن المؤ من ^(874)، *((*تقوى موجب حفظ مؤ من است *))* و اساس تمامى خوبيهاى ^(875) ديگر و قوى ترين پايه ^(876) ايمان ، و موجب پاك شدن اعمال ،^(877) و شريف ترين و بهترين لباس بر قامت انسانيت ،^(878) و دواى دردهاى باطنى انسان ^(879) و بهترين توشه ^(880) و ذخيره ^(881) براى عالم آخرت است . براى اهميت آن همين بس كه موجب رسيدن به حيات ^(882) پاكيزه در دنيا و آخرت و شرافت ^(883) دنيا و آخرت و سود^(884) هر دو مى باشد، و تقريبا تمامى انبيايى كه قرآن ^(885) دعوت ايشان را ذكر كرده ، دعوت به توحيد و تقوى با هم بوده است .
با مراجعه دقيق به آيات و روايات به دست مى آيد كه تقوى از لوازم اوليه سير تكاملى انسان از ابتدا تا انتها مى باشد و آن محدود به مرتبه خاصى از سير وجودى انسان نيست و وصف مرتبه معينى از مراتب ايمان نمى باشد برخلاف اوصاف ديگرى كه در قرآن و روايات براى انسانهاى صاحب كمال آورده شده مانند احسان ، اخبات ، اخلاص و خلوص و... كه هر يك درجه معينى از ايمان را نشان مى دهد بلكه تقوى از اولين مراحل ايمان كه اعتقاد قلبى باشد موجود است تا آخرين مراحل آن ، لكن در هر مرتبه اى بگونه خاصى ظهور مى كند. در مرحله اعتقاد، به حفظ قلب از تزلزل در عقيده حق و راه يافتن شك و شبهه در آن و گرايش به عقايد باطله و خرافى معنا پيدا مى كند و در مرحله عمل ، اول به حفظ وظايف لازم بندگى و پياده كردن آنها و اجتناب از مخالفت و ارتكاب دستورات نهى شده مى باشد، دوم به حفظ دستورات مستحبه و ترك مكروهات شرعيه است و در مرحله اخلاق ، به حفظ روح از آلوده شدن به اوصاف رذيله و تصميم بر اتصاف به اوصاف حميده مى باشد، و در مرحله سير توحيدى و پرورش سر انسان ، به حفظ باطن از انگيزه هاى غير خدايى و سپس از توجه به غير خداوند متعال و تمركز جان در ذكر الهى است . هر يك از اين امور جزئيات بسيارى دارد كه در شرع مقدس بيان شده و در تمامى آنها نياز به راهنما وجود دارد و هر كدام راهنماى خاصى دارد و بايد مواظب بود كه هر كدام را از راهنماى خاص خود طلب نمود و هر كسى هم در هر امرى دخالت نكند مگر كسى كه به تمامى آنها آگاهى و اشراف عملى داشته باشد، و بايد توجه داشت كه هر مرتبه اى از آن زمينه صعود به مرتبه بالاتر مى باشد.
از بيانات گذشته اجمالا به دست مى آيد كه براى تقوى مراتبى است - كه اكنون در صدد بيان مراتب به طور تفصيل نيز نمى باشيم بلكه مقصود توجه به مراتب داشتن تقوى است - از آنجا كه حالت تقوى در اثر اطاعت از فرامين الهى به وجود مى آيد و خداوند متعال نيز در تمامى شئون وجوديه انسان دستوراتى اعم از واجب و مستحب ، حرام و مكروه دارد و هر مقدار از اين دستورات اطاعت شود مرحله اى از تقوا تحقق پيدا كرده است و انسان هر مرتبه اى از آن را داشته باشد مطلوب است و در سير تكاملى قرار گرفته است همان طور كه مى فرمايد: فاتقوا الله مااستطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم ^(886)، *((*پس ، از خدا بترسيد آن مقدار كه مى توانيد و گوش دهيد و اطاعت كنيد و انفاق كنيد، - اين امور - بهتر است براى جانتان *))* لكن خداوند از ما خواسته است كه همت خود را بلند قرار دهيم حق تقوى را داشته و در برابر تمامى فرامين الهى تسليم قلبى و عملى شويم به گونه اى كه هيچ شائبه معصيت و كفران نعمت و نسيان و غفلت و خوبينى در برابر او و دستوراتش پيش نيايد و اين درجه اعلاى اسلام است از اين جهت مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اتقوا