و خود را معرفى ميكرد بعنوان امام و اين واقعا خيلى جرات مى خواست . ( شما فرض كنيد در روزگار حكومت شاه ملعون يك نفر پيدا ميشد در ايران در ميان اجتماع عظيم مردم فرياد ميزد و ميگفت اين شاه غاصب است و حكومت متعلق به من است . اين حرف عادى نبود حرف ساده اى نبود بزرگترين اعلان مخالفت بود . و اين كارى بود كه امام صادق در اواخر دوران بنى اميه مى كرد . ) ولى در دوران بنى عباس كار با تقيه و كتمان انجام مى گرفت . علت هم اين بود كه بنى عباس همان شعارهاى بنى اميه و آل على و اظهارات آنها را به زبان مى آوردند صورتشان صورت آل على و عملشان عمل بنى اميه بود . اين جمله را اضافه مى كنم كه در دوران حكومت بنى اميه مبارزه به آن شكل بود و در دوران بنى عباس كه دورانى طولانى تر بود مبارزه بطور مخفيانه ترى انجام ميگرفت . درست توجه كنيد . بنى عباس آن جريان انحرافى بودند كه از يك فرصت استفاده كردند و انقلابى كه امام صادق داشتند به وجود مى آوردند منحرف كردند . و اين خطر هميشه براى انقلابها وجود دارد . بايد مواظب انقلاب خودتان باشيد . گاهى ممكن است خط درست انقلاب كه منطبق با معيارها و ضوابط اصلى انقلاب است جاى خود را به يك خط عوضى منحرف فاسد