شوروى به منظور جداسازى ايران از بلوك غرب با انعقاد قـراردادى در سـال 1346 ش مـعـادل 110 مـيـليـون دلار اسـلحـه سـبـك بـه ايـران ارسال و در مقابل آن گاز طبيعى دريافت كرد.(181)
نـزديـكـى بـازارهـاى ايـران بـه شـوروى سـابـق و بـهـاى ارزان حـمـل و نـقـل دريـايـى يـكى از جاذبه هاى ايران و عامل علاقه مندى روسها به برقرارى روابط اقتصادى با ايران بود. بنابراين ، همكاريهاى بازرگانى و ترانزيتى شوروى با ايران در طـى ايـن دوره ، بـه مـيـزان چـشـمـگـيـرى افـزايش يافت . شاه در دومين سفر خود به مسكو پس از كـودتـاى 28 مـرداد كـه در سـال 1344 ه . ش صـورت گـرفـت ، در زمـيـنـه هـمكاريهاى فنى و عـمـرانـى بـا روسـها به مذاكره پرداخت . در چارچوب روابط اقتصادى ، طرحهاى مختلفى نظير سـدسـازى ، اجـراى طـرحـهـاى هـيـدرو الكـتريكى ، آبيارى ، احداث كارخانه ماشين سازى اراك s، كـارخـانـه ذوب آهـن اصـفهان و غيره توسط روسها به اجرا درآمد. همچنين در زمينه بازرگانى و ترانزيت قراردادهايى بين دو كشور امضا شد.(182)
رژيـم شـوروى در تـحـليـلهـاى سـيـاسـى و فـعـاليـتـهـاى تـبـليـغاتى خود از رژيم پهلوى در مـقـابـل نـهـضـت روحـانـيـت و تـوده مـردم حـمـايـت مـى كـرد. گـذشـتـه از دلايل ايدئولوژيكى و سياسى ، سود سرشارى كه اين كشور از روابط اقتصادى و بازرگانى با رژيم شاه حاصل مى كرد، سبب عمده مخالفت آن با قيام مردمى در ايران بود. با ظهور علائم سقوطِ رژيم پهلوى ، رژيم شوروى در مقابل نظام نوپاى انقلابى برخوردهاى چاپلوسانه اى را در پيش گرفت .(183)
جنگ جهانى دوم كه در سال 1945 ميلادى به پايان رسيد، از يك سو ضايعات و تلفات ناشى از جنگ مزبور، وضع نابسامانى را در كشورهاى اروپايى بويژه انگلستان به وجود آورد و از سـوى ديـگـر، آمـريـكـا بـا كنار نهادن سياست انزواطلبى ، به عنوان يكى از دو قدرت نيرومند سـيـاسـى و اقـتـصـادى وارد عـرصـه جـهـانـى گـرديـد. دولت بـريـتـانـيـا در سـال 1347 ش تـصـمـيـم خـود را مبنى بر خارج ساختن نيروهايش از شرق سوئز از جمله خليج فـارس اعـلام داشـت و بـا اجـراى اين تصميم در سال 1350 ش مسأ له اى بنام (خلا قدرت) در منطقه مطرح شد و بدين ترتيب مسؤ وليت پاسدارى از منافع جهان غرب به دست آمريكا سپرده شد.
آمـريكا براى انجام اين مسؤ وليت بر سر دو راهى قرار گرفت . راه نخست حضور نظامى مستقيم در خليج فارس و راه دوم اجراى دكترين نيكسون بود. درگيرى آمريكا با مسأ له ويتنام ، مخالفت افـكار عمومى آمريكا با حضور نيروهاى نظامى آمريكا در ساير مناطق بحران خيز جهان و ساير شـرايـط حـاكـم ، سـبـب گـرديـد تا اين كشور دكترين نيكسون را به صورت سياست دوستونى (184) بـا مـشـاركـت ايـران و عـربـسـتان به مرحله اجرا بگذارد. به همين جهت نيكسون و كـسـيـنـجـر در سـال 1351 در تـهـران بـا شـاه مـلاقـات كـردنـد و مسلّح كردن رژيم وى را مورد بررسى و تأ ييد قرار دادند.
گـرچـه مـحـمـدرضـا پـهـلوى از دهـه 1340 ش گـامـهـاى اوليـه را بـراى تـبـديـل كـردن ايران به قدرت منطقه اى برداشته بود، امّا توافق بريتانيا و آمريكا مبنى بر واگذارى نقش ژاندارمى منطقه به وى سبب گرديد تا اجراى سياست دوستونى در هسته مركزى و محور اصلى سياست خارجى منطقه اى ايران قرار گيرد. در چارچوب اين سياست شاه به اقدامات مـهـمـّى دسـت زد كـه از ميان آنها مى توان به مسأ له بحرين و اعاده حاكميت بر جزايرسه گانه اشاره كرد.(185)
دولت كـارگـرى بـريتانيا در آستانه خروج از منطقه شرق سـوئز بـويـژه خـليـج فـارس ، و واگـذارى نـقـش مـحورى در تأ مين امنيت منطقه به رژيم شاه ، درصدد برآمد مناقشات موجود بر سر مسائل ارضى و مرزى ميان كشورهاى منطقه را به نفع خود فـيـصـله دهد. يكى از مسائل مورد اختلاف ميان ايران و بريتانيا، مجمع الجزاير بحرين بود.
اين جزاير از دوران كهن ، بخشى از قلمرو حاكميت ايران بود كه با آغاز سيطره استعمارى بريتانيا بر منطقه خليج فارس ، به لحاظ برخوردارى از اهميّت استراتژيكى مورد طمع آن دولت واقع شـد و از ربـع اوّل قـرن نـوزده مـيـلادى زيـر چـتـر تـحـت الحـمـايـگـى بريتانيا قرار گرفت . بـنـابراين ، در طول قرن نوزدهم ميلادى و نيمه اول قرن بيستم يكى از موضوعات مورد اختلاف ايران و بريتانيا، موضوع حاكميت بر جزاير مذكور بود.