از آزاديهايشان در شؤ ون مختلف بازداشته اند، آزاديهايى كه با امتيازات غير عادلانه اى كه اين گروه در زمينه هاى مختلف زندگى به خود اختصاص داده اند اصطكاك خواهد داشت .
بدين لحاظ خداوند سبحان آهن را نازل مى كند (مى آفريند و در دسترس قرار مى دهد) كه در آن قدرتى - يا بيمى - شديد و منافعى براى مردم است تا اين پديده ، شمشيرى برنده باشد كه از برنامه هاى قرآن در جهت ايجاد انسانيت براى انسان دفاع كند و آزادى او را كه خداى سبحان براى او مقرر نموده تاءمين كند، آزادى در فكر و تصميم و سپس آزادى در اجراى عملى آنچه كه به تعليم الهى و مطابق شرايع و احكام خداوند آن را پذيرفته و تصميم گرفته است . و اين شمشير ابزارى خواهد بود براى يارى و نصرت انسان مؤ من و دادن هويت انسانى او به او و در حقيقت وسيله اى خواهد بود براى يارى و نصرت خداى سبحان و فرستادگان او؛ زيرا با شمشير، مبادى و اهداف الهى و سنتهاى خداوند در هستى و در زندگى يارى مى شوند و پيامبران - عليهم السلام - در عملى ساختن اهدافشان كه براى تحقق آنها سعى و تلاش بسيار نموده و هر چه داشتند فدا كردند نصرت مى شوند.
حال مى توان از آنچه گذشت در (( شمشير )) و (( قرآن )) كه فقط همين دو در خانه على - عليه السلام - و نزد سلمان - رحمه الله - بوده اند - ويژگى و خصوصيتى را شناسايى و برداشت نمود. در (( مصحف )) (قرآن ) آيات بينات است كه آنچه بر پيشينيان گذشته و حاوى پند و عبرت است براى ما حكايت مى كند و در آن بسيارى از مواعظ، امثال و بشارتهاست ، تربيت و تزكيه مى كند و تفهيم مى كند، گنجينه هاى خرد را بر مى انگيزد، به مردم حكمت مى آموزد... و خود، معجزه اى جاودان و آيتى روشن و مبارزه طلبى هميشگى است . (( شمشير )) آهنى است كه در آن (( باءس شديد )) است و مى تواند برنامه هاى قرآن را در ايجاد انسانيت انسان پشتيبانى كند و از آزادى انسان و كرامت او كه خدا او را بدان اكرام فرموده دفاع نمايد.
بدين ترتيب ما هدف و مقصد والاى آيات شريفه قرآن را از على - عليه السلام - و سلمان مى آموزيم بدون آن كه كلمه اى سخن بگويند (فقط از اين كه قرآن و شمشير داشته اند و ديگر هيچ ، به مفاهيم قرآنى پى مى بريم ). و سلمان محمدى را شاخه اى از درخت بلند بالاى اسلام ، و (( محمدى واقعى )) و از اهل بيت - صلوات الله و سلامه عليهم - مى بينيم .
از (( ابوالبخترى )) روايت شده كه گفت : اشعث بن قيس جرير بن عبدالله بجلى نزد سلمان آمدند و در اطراف (( مدائن )) در اطاقى حصيرى بر او وارد شدند بعد از گفتن سلام و تحيت به او گفتند: (( آيا تو سلمان فارسى هستى ؟ )) .
گفت : بلى .
گفتند، تو همنشين رسول الله - صلى الله عليه و آله - هستى ؟
گفت : نمى دانم .
آن دو به شك افتاده و با خود گفتند: شايد آن كه ما مى خواهيم اين نيست .
آنگاه سلمان بدانان گفت : (( من مقصود شما و همانم كه در پى او هستيد من رسول الله - صلى الله عليه و آله - را ديده و با او نشسته ام اما (( صاحب )) (مصاحب ) او كسى است كه با او به بهشت وارد شود، كارتان چيست ؟... )) .(88)
اين ماجرا بر اين اساس است كه اشعث و جرير قبل از آن ، سلمان را نديده باشند در صورتى كه چنين بوده (و روايت صحيح باشد) آنچه كه در اين گفتگو جلب نظر مى كند عبارت است از: برداشت سلمان و ديدگاه او در مورد (( صحابى )) ، او بين كسى كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - را ديده و با او نشست و برهاست كرده و (( صاحب )) و (( انيس )) آن حضرت ، فرق و تفاوت روشنى مى بيند چرا كه حتى كافر و منافق ، چه رسد به كسى كه عمل نيك و بد را به هم مى آميزد آن حضرت را مى ديده و با او مجالست مى كرده است . اما مصاحبى كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - با او ماءنوس و ماءلوف بوده تنها كسى بوده تنها كسى بوده است كه اعمال صالحه اش او را شايسته و لايق مصاحبت پيامبر اكرم - هم در دنيا و هم در آخرت - كرده است .
اين ديدگاه و برداشت با آنچه كه نزد پاره اى مردم مشهور و شايع است سازگار نيست كه مى گويند (( صحابى )) ، او بين كسى كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - را ديده و با او نشست و برخاست كرده و (( صاحب )) و