دميده شده را بياوريم كه اين همه ، چون روز روشن است . و شايد اين واقعيت روشن امرى طبيعى بوده است چرا كه به هنگام ارتباط اينها با آن شياطين زبردست به نور علم روشن نبوده ، مصونيت كافى نداشته اند و از شناخت اسلام و مفاهيم آن كه آنها را به ايستادگى در مقابل يورش بى امان آن و حوش ، با هدف تخريب شخصيت و مسخ وجود و نابودى همه توانائيهايشان قادر سازد بى بهره بوده اند و بعلاوه خود كم بينى و احساس ضعف ناتوانى و خود باختگى در مقابل مظاهر فريبنده اى كه نزد آنها ديدند موجب اين شد كه خود تباه شدند و ديگران را فاسد كردند، گمراه كردند و از درك و ارزيابى امور عاجز گشتند و نتوانستند با آگاهى و مسؤ وليت ، هر چيز را در جاى خود بگذارند.
و به اين ترتيب آن دشمنان كينه توز، اينها را وسائل مناسبى براى تحقق آرمانهاى نهايى و اهداف غايى خود يافتند و به صورت آدمكهاى فرمانبر به كارشان گرفتند و اباطيل گمراه كننده خود را بدانها القاء كردند... و ما ديديم و شنيديم كه اين افراد (و جمعيتها) كه خود را به اسلام منتسب مى كنند و هر گناه كبيره اى را انجام دادند و رسواترين جرائم را در مورد دين و امت خود مرتكب شدند. ما در اين جا نمى خواهيم نمونه هاى از آن جرائم و خيانتها را كه از حد شمار بيرونند متذكر شويم اما همين قدر به اجمال مى گوييم كه به طور كلى چيزى نماند كه به آن تعرض نكنند ؛ در اعتقادات تشكيك كردن و در اذهان بسيارى از ساده لوحان پيرامون بسيارى از معتقدات شبهه انداختند و بسيارى از تعاليم و مضامين اسلامى را بد جلوه دادند و يا بدانها دروغ بستند و معانى قرآنى را تغيير دادند و تعاليم و احكام آن را به بازى گرفتند...
و در رابطه با شخصيتهاى اسلامى تلاش كردند شاءن و منزلت آنها را پايين بياورند و به نحوى از انحاء به حريم ايشان دست اندازى كنند و در اين راستا،سلمان - موضوع سخن ما- هدف بخش بزرگى از اين تلاشها بوده تا بدانجا كه راجع به او گفته اند: (( او از دشمنان باطنى اسلام بوده است ! )) و ما نمى دانيم چگونه چنين راز پنهانى را كه جز آنها كس ديگرى بدان دست نيافته كشف كرده اند! و اقدامات ويرانگرى كه سلمان بدانها دست زده و به سبب آن مستحق چنين توصيفى شده چى ، كى و كجا بوده است ؟! در حالى كه زندگى ، مواضع و اقدامات سلمان روشن است و پژوهشگران مى توانند بدان مراجعه و در آن درنگ كنند. آيا جز نيكى و شايستگى ، پايمردى و رستگارى ، غيرتمندى و فداكارى در راه اسلام چيز ديگرى مى توانند بيابند؟
مالك اشتر را به (( مارق )) (از دين در رفته ) وصف كردند.(162) و ابوذر را نابخرد، خشك ، سخت و باديه نشين لقب دادند. (163) و حتى حسنين (164) - عليهما السلام - و مادرشان فاطمه زهرا - صلوات الله و سلامه عليها - نيز از تعرض آنها مصون نماندند.(165) سرچشمه تمام اين تلاشها كنيه ، نسبت به على - عليه السلام - و هر آن كس كه بدو گرايش داشته و از او پيروى مى كرده و حمايت از خليفه سوم عثمان بوده كه موضعگيرى ابوذر و مالك اشتر در مقابل او معروف است . سلمان گناه ديگرى نيز داشته و آن اين بوده كه عرب نبوده است .
بنابراين مى بايست در معرض بادهاى سمى كينه نژادى نيز قرار گيرد چرا كه سروران مستشرق ؛ اين خود باختگان چنين مى خواهند(166) و اين هجوم ، مقاصد آنها را محقق ساخته مصالح و منافعشان را تاءمين مى كند.
در اينجا نمى خواهيم به تاريخ تبعيض نژادى در ملتهاى مختلف و كشف ريشه ها و پيامدهاى آن قبل و بعد از اسلام بپردازيم و يا اين انگيزه هاى روانى و سرچشمه هاى آن را و نظرياتى را كه براى تثبيت و توجيه اين گرايش - و نه رهايى از آن - ابراز شده بررسى كنيم . بلكه برآنيم كه به نحو اشاره و ايجاز و تا جايى كه به واقعيتهاى حيات مسلمانان پس از ارتحال رسول بزرگ اسلام - صلى الله عليه و آله - و آثار و تبعاتى كه در نتيجه سياستهاى كه در جهت تبعيض نژادى اعمال مى شده و متضمن اين گرايش بوده تحمل كرده اند مربوط مى شود، به پاره اى از آنچه كه به اين مساءله مرتبط است بپردازيم .
تاريخ پيدايش اين سياست و پس از ظهور اسلام به زمان خليفه دوم عمر بن خطاب كه برنامه ريز و بنيانگذار اين خط مشى بود و بر اعمال آن اصرار مى ورزيد باز مى گردد. پس از عمر، امويان راه و روش او را ادامه دادند وبا كمال دقت و امانت طرح او را به اجرا درآوردند. پيش از پرداختن به برخى از مواضع ، احكام و