حضرت (ع) به عثمان فرمود: (ترا به خدا، ترا به خدا، درباره خويش بينديش . تو نابينايى نيستى تا تو را بينا سازيم و نادانى نيستى تا تو را علم آموزيم .) (راهـهـا آشكارند و عَلَم هاى دين بر پا. بدان كه برترين بنده نزد خدا پيشواى دادگراست كه هـم هـدايـت شـده بـاشد و هم هدايت كند و سنت معلوم را بر پاى دارد و بدعت هاى خود گمراه است و مـردم را نـيـز گـمـراه مـى نـمـايـد... پـس تـو بـا ايـن سـن و سـال آلت دسـت (مـروان ) مـبـاش تـا هـر جـا كـه دلش بـخـواهـد تـو را بـه دنبال خود ببرد!)(620) امّا عثمان متنبّه نشد و عاقبت گرفتار خشم مسلمانان گرديد.
بـه هـر حـال آنـچـه مـسـلّم است اين است كه على بن ابى طالب (ع) از سر خيرخواهى براى امّت اسلام مطالب لازم را به خلفا متذكّر مى شد امّا از آنجا كه امام (ع) قدرتى نداشت نمى توانست جلوى آن بدعت ها و انحرافات را عملاً بگيرد.
امـام عـلى (ع) احـسـاسـات عـاشـقـانـه ، تـعـهـّد، صـمـيـمـيـّت و وفـادارى خـلل ناپذير نسبت به اسلام داشت . نزد او (اسلام ) بالاتر از همه ملاحظات ديگر بود. على (ع)كـه هـسـتـى خود را وقف رسالت پيغمبر(ص) نموده بود. وقتى مشاهده كرد از عدم همكارى او با نظام حاكم ، اسلام نوپاى محمّدى (ص) آسيب مى بيند و مسلمانان متفرّق مى شوند جهت تقويت دين و حـفـظ وحدت لازم ديد با شيخين همكارى نمايد و ظاهراً با آنها مصالحه نمايد. البته فعاليّت او در عـصـر خـلفـا بـه هـيـچ وجـه قـابـل قـيـاس با عصر رسالت نبود؛ زيرا على (ع) در زمان پيامبر(ص) فعال ترين و غيرتمندترين ياور حضرت (ص) بود و در غالب كارهاى بزرگى كـه بـراى اسلام صورت مى گرفت نقش اول داشت . امّا در زمان خلفا در حدّ ضرورت در صحنه هـاى فـرهـنـگـى ، سـيـاسـى و اجـتـمـاعـى حـضـور مـى يـافـت و عـمـده وقـت خـويـش را صـرف مسائل غير سياسى و اجتماعى مى نمود.
امـام عـلى (ع) در مـورد عـلّت مـمـاشـات بـا خـلفـا و هـمـكـارى اش بـا آنـهـا، بـه اهل مصر چنين نوشت : (مـن اوّل دسـتـم را پـس كشيدم تا آن كه ديدم گروهى از مردم از اسلام برگشتند (مرتدّ شدند) و مـردم را بـه مـحـو دين محمد(ص) دعوت مى كنند. ترسيدم كه اگر در اين لحظات حسّاس اسلام و مـسـلمـيـن را يـارى نكنم خرابى يا شكافى در اساس اسلام ببينم كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روز خلافت پس از پيغمبر بيشتر باشد.)(621) و هـنـگـامـى كـه شـنيد يكى از فرزندان ابولهب اشعارى مبنى بر فضيلت و ذى حق بودن او و ذمّ مخالفانش سروده است : (وى را نهى كرد و فرمود: (سَلامَةُ الدّينِ اَحَبُّ اِلَيْنا مِنْ)و در روزهاى اوّل خـلافـتـش خـطـابـه اى ايـراد فـرمـود و پـس از حـمد و ثناى الهى و درود بر (پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمى كرديم كه امّت در حقّ ما طمع كنند. اما آنچه انتظار نمى رفت واقع شـد: حـق مـا را غصب كردند و ما در رديف توده بازارى قرار گرفتيم . چشم هايى از ما گريست و ناراحتى به وجود آمد. و اگر ترس اين نبود كه مسلمانان متفرّق شوند و دين خدا تضعيف شود (در مقابل خلفاء) غير از اين بوديم .)(622) و در جواب ابوسفيان آنگاه كه ظاهراً به قصد حمايت مى خواست با حضرت (ع) بيعت كند.
فرمود: (دريـاى فـتـنـه را بـا كـشـتـى هـاى نـجـات بـشـكـافـيـد از راه خـلاف و تـفـرقـه دورى گزينيد.)(623)
امام (ع) گرچه حضور فعّال در جريانات سياسى و جنگ هاى زمان خلفا نداشت امّا ازجهت فكرى و عـلمـى آنـهـا را يـارى مـى داد. مـخصوصاً در بيان احكام الهى درباره قضاوت و مباحثات دينى با اهل كتاب نقش مؤ ثر داشت .
يـقـيـنـاً بـررسـى تـفـصـيـلى ايـن مـطـلب و ذكـر هـمـه مـوارد عـيـنـى آن مـجـال ديگرى مى طلبد.
لكن براى اينكه آنچه گفته شد صرف ادّعا نباشد مواردى را متذكّر مى شويم .