(ديـدم كـه اكـثريت عظيم مردم متمايل به صلح بوده و از جنگ كراهت دارند من نيز نخواستم آنها را بر چيزى كه كراهت دارند وادارم .)(675) وقتى امام (ع) سستى مردم را ديد، احساس كرد اگر با معاويه درگير شود ثمره جنگ چيزى به جز كشته شدن ياران مخلصش و نابودى بقية السلف نخواهد بود.
امام حسن (ع) در اين باره مى فرمايد: (وَ لَوْلا ما اَتَيْتُ لَما تُرِكَ مِنْ شيعَتِنا عَلى وَجْهِ الاَْرْضِ اَحَدٌ اِلاّ قُتِلَ)(676) اگر چنين نمى كردم احدى از شيعيان ما در روى زمين باقى نمى ماند و همه كشته مى شدند.
مـكـر و خـدعـه ديـگـر مـعـاويـه ايـن بـود كـه كـاغـذ سـفـيـد امـضـاء شـده بـراى امـام حـسـن (ع) فرستاد.(677) و هرگونه تعهّدى را پذيرفت . گفت : هدف تو از خلافت چيست ؟ مگر نـمـى خـواهـى بـه مـقرّرات اسلامى عمل شود؟ من مجرى منويّات تو هستم . بنابراين ، شما براى اگـر امـام حسن (ع) در چنين شرايط صلح را نمى پذيرفت يقيناً ده ها هزار نفر كشته مى شدند و سـرانـجام هم مردم شام پيروز مى شدند و تاريخ ، امام حسن (ع) را ملامت امام حسن (ع) با امضاى صلحنامه ، چهره كريه اموى ها را بر ملا كرد و زمينه قيام خونين كربلا را مهيّا نمود.
مـعـاويه با قدرت سپاه شام و دسيسه هاى غير انسانى به خلافت دست يافت . او پس ازبه دست گـرفتن حكومت ، تمام شرايط و بندهاى قرارداد را علناً زير پا نهاد. و در خطبه اى كه در همان سـاعـات اوّليـه در كـوفـه ايراد كرد، صريحاً به اين مطلب اقرار نمود، او گفت : (من تنها به خاطر دفع فتنه آن شروط را پذيرفتم و اكنون كه فتنه برطرف شده به هيچ وجه آن شروط را قبول ندارم .)(678) مـعاويه با زير پا نهادن عهدنامه ، حكومت استبدادى خود را آغاز نمود و عداوت خارج از حدّ خودش را نـسـبـت بـه دودمـان پيامبر(ص) و فرزندان على (ع) به طرق مختلف ابراز كرد. و آنها را از صـحـنـه فـعـاليـّتـهـاى اجـتـمـاعـى كـنـار گـذاشـت ؛ حـتـّى در مـسـائل عـلمـى و ديـنـى نـيـز رابـطـه مـردم بـا آنـان قـطـع شـد. چـون هـرگـونـه ارتـبـاط بـا اهل بيت (ع) از ناحيه امويها جرم تلقّى مى شد و با خشونت روبرو مى گرديد.
نـتـيـجـه اين خشونت ها و قطع ارتباط مردم با اهل بيت پيغمبر(ص)، انحرافات وسيعِ فرهنگى ، اجـتـمـاعـى و اقـتـصـادى بـود كـه قبلاً بطور مفصّل درباره آنها سخن گفتيم . و بحث انحرافات سياسى ، در بخش زمينه هاى سياسى نهضت امام حسين (ع) مطرح خواهد شد.
امـام مـجـتـبـى (ع) پـس از امـضـاى صـلحـنـامـه نـيـز بـا تـمـام وجـود از حـقـّانـيـت اهل بيت (ع) واسلام ناب محمّدى (ص) دفاع كرد.(679) امـام (ع) پـس از بيانات ديكتاتور مآبانه معاويه در كوفه ، سخنرانى كرد. ضمن بيان حقّانيت خـويـش ، ويـژگـى هاى يك حاكم جائر و ستمگر را بيان داشت و به طور كنايه روش معاويه را ستمگرانه معرّفى نمود.
امام (ع) فرمود: (مردم ! زيرك ترين زيرك ها فرد با تقوا و پرهيزكار، و بى خردترين بى خردان زشت كار و خـيـانـتـكـار اسـت . اگـر شـمـا بـيـن جـابلقا و جابرصا (شرق و غرب ) بگرديد كسى كه جدّش رسول اللّه باشد جز من و برادرم حسين پيدا نخواهيد كرد.
عـزيـزتـان كرد، و اندك بوديد افزونتان ساخت . و مى دانيد كه معاويه بر سر حقّى با من به نـزاع پـرداخته كه از آنِ من است نه او، ولى من مصلحت امّت را در نظر گرفتم . قرارداد صلح را پـذيـرفـتـم ...
خـليـفـه كـسـى اسـت كـه مـطـابـق كـتـاب خـدا و سـنـّت پـيـامـبـر(ص) عمل مى كند، خليفه آن نيست كه با مردم رفتارى ستمگرانه داشته باشد. چنين شخصى پادشاهى و سـلطـنـتـى بـه دست آورد. و مدت كوتاهى از آن بهره بردارى مى كند سپس لذّت هاى آن از بين رفته و زحمت هايش بر جاى مى ماند.)(680) امـام (ع) بـا ايـن بـيـانـات فـهـماند كه كناره گيرى اش به معناى استعفاى از خلافت و معرّفى جـايـگـزيـن نـيـسـت ، بـلكـه هـنوز هم خود را محقّ مى داند، امّا به خاطر مصالح مسلمانان از حق خود