مکتب اسلام- سال 33ـ شماره2ـ مسلسل 386- ارديبهشت 72
علي زماني
در نوشتار قبل، هفت فقره از حديث نسبتاً طولاني امام صادق ـ عليه السلام ـ درباره نوروز نگارش يافت اينک فقره هشتم:
[8] «اين همان روزي است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم علي ـ عليه السلام ـ را به وادي جنّيان فرستاد تا از آنان بيعت بگيرد».
تاريخ نشان ميدهد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم علي ـ عليه السلام ـ را دوبار براي اين امر مأمور ساخت:
1ـ مرحوم مجلسي از ارشاد، مناقب، خرائج و از اهل سنت نقل کرده است: وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم به سمت جنگ بني مصطلق روانه بود، چون به بيابان ترس آوري رسيد، جبرئيل ـ عليه السلام ـ نازل شد و اين پيام را بر پيامبر عرضه داشت: «جنيان قصد فتنه دارند». پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم علي ـ عليه السلام ـ را فرا خواند
و فرمود: به سمت اين بيابان بشتاب، به زودي دستهاي از جنّيان، دشمنان خدا با تو درگير ميشوند، سپس صد نفر را همراه علي ساخت.... .
علي ـ عليه السلام ـ با شمشير آخته به جنگ آنان شتافت و پس از چيرگي بر آنان با پيروزي بازگشت، وي در گزارش کار، عرض کرد جنيان ايمان اختيار کردند.
مرحوم مجلسي ـ ره ـ ميافزايد:
ابن فهد در مهذّب و ديگران از معلي بن خنيس روايت کردهاند که امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
نوروز آن روزي است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم علي ـ عليه السلام ـ را روانه بيابان جنّيان کرد و از آنان عهد و ميثاق گرفت.(1)
ليکن بايد گفت جنگ بني مصطلق در روزهاي نهم و يا دهم دي ماه واقع شده و با نوروز مطابقت ندارد.
2ـ علّامه مجلسي از کشف اليقين علّامه حلّي و او از ابو سعيد خدري و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم روايت کرده است روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم با جمعي از اصحاب در ابطح نشسته و مشغول سخن بود، ناگهان گرد و غباري بلند شد و شخصي از ميان آن پديدار گشت، او گفت من نماينده گروهي از جنيان ميباشم که اينک به شما پناهنده شدهايم، کسي را با من بفرست تا بين ما و آنان که بر ما ستم ميکنند قضاوت کند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم فرمود تو کيستي و گروه تو چه کساني هستند؟
گفت: من عرفطة بن سمراخ، يکي از جنّيان مؤمن هستم، گروهي که با ما جنگ دارند از نقطه نظر افراد و نيرو بر ما چيرهاند. در اين وقت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم علي ـ عليه السلام ـ را فرا خواند و فرمود:
يا علي با ابو سعيد خدري و مسلمانان، همراه اين شخص روانه شو و در بين آنان داوري کن و غائله را فيصله بخش.
علي ـ عليه السلام ـ روانه آن بيابان گشت، هنگام بازگشت در حالي که از شمشيرش خون ميچکيد گفت:
من آنان را به ايمان دعوت کردم نپذيرفتند، جزيه پيشنهاد دادم سرباز زدند آخر الأمر چارهاي جز جنگ با آنان نديدم، تا اينکه هشتاد هزار از آنان کشته شدند، بقيه امان خواستند و ايمان آوردند، و به اين کيفيت صلح برقرار شد.(2)
نگارنده هر چه کاوش کرد، بر اين حادثه، تاريخي نيافت تا محاسبه کند که آيا در نوروز رخ داده يا در وقت ديگر.
[9] «نوروز روزي است که در آن با علي ـ عليه السلام ـ بيعت دوم انجام گرفت».
اگر مراد از بيعت دوم، بيعتي باشد که پس از کشته شدن عثمان به وقوع پيوست، قطعاً صحيح نيست، زيرا عثمان در هيجدهم ذيحجه سال 35 هجري کشته شد، اين واقعه 12391 روز بعد از هجرت و برابر با بيست و نهم خرداد سال 35 شمسي (29/3/35) رخ داده است، و طبعاً بيعت با علي بعد از اين واقعه انجام پذيرفته است، نکتهاي که در اينجا به چشم ميخورد اين است که هر دو نوبت بيعت با علي ـ عليه السلام ـ در روز عيد غدير واقع شده است يکي در سال دهم که با نوروز برابر بود ، و ديگري در سال 35، و دقيقاً بين اين دو بيعت 25 سال، زمان فاصله شد.
جز اينکه دومين بيعتي که در نوروز اتفاق افتاد، بيعت دوم مسلمانان با پيامبر در صلح حديبيّه بود، اين همان بيعتي است که به بيعت رضوان موسوم گشت، قبلاً نگارش يافت که اين بيعت روز اول سال هفتم (1/1/7) شمسي پيش آمد. احتمال ميرود که در دومين بيعت برسائل اشتباهي رخ داده و به جاي بيعت با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم بيعت با علي ـ عليه السلام ـ را تلقي کرده است. و الله عالم.
[10] « در همين روز علي ـ عليه السلام ـ در جنگ نهروان غالب گشت و ذو الثديه را کشت».
کشته شدن ذو الثديه در جنگ نهروان در نوروز به وقوع نپيوسته است، ابن شهر آشوب در مناقب ميگويد: جنگ نهروان و کشته شدن ذو الثديه در روز نهم ماه صفر سال سي و هشتم بوده است، و برخي سال سي و نهم ميدانند.
بر پايه تاريخ اول، (13150) روز از مبدأ هجرت گذشته و برابر است با بيست و هفتم تير ماه سال سي و هفت (27/4/37) شمسي، و بر اساس تاريخ دوم، (13504) روز از مبدأ هجرت ميگذرد که مساوي است با پانزدهم تير سال 38 (15/4/38) شمسي.
و هر دو تاريخ با نوروز توافق ندارد.
[11]« در همين روز قائم ما ـ عج ـ ظهور خواهد كرد، و ائمه طاهرين رجعت مىكنند».
[12] « در همين روز قائم ما ـ عج ـ عليه السلام ـ بر دجال پيروز ميگردد، و او را در کناسه کوفه به دا مجازات خواهد آويخت، و هيچ روزي نيست مگر اينکه ما انتظار فرج ميکشيم، زيرا اين روز از روزهاي شيعيان ما است، عجم اين روز را حفظ، و شما ضايع کرديد».(3)
اين دو بند از چهارچوب تاريخ و رياضي خارج است، و نميتوان در آن اظهار نظر کرد.
در مقابل روايت فوق، روايت يا رواياتي در صدد نسخ و وهن نوروز است، از جمله محدث قمي از ابن شهر آشوب، و علامه شعراني به نقل هر دو مينويسد: منصور دوانيقي شخصي را نزد حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ فرستاد و عرضه داشت: روز «نوروز» جلوس فرمائيد تا مردم به تهنيت آيند، و هر چه مال، براي خليفه به عنوان پيشکش آوردند آن حضرت بستاند.
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: من هر چه در اخبار جدّم جستجو کردم از اين عيد خبري نيافتم، از آئين فارسيان است که اسلام آن را برانداخت معاذ الله چيزي را که اسلام برانداخت ما احياء کنيم. منصور گفت: براي سياست لشگر، اين کار را بايد کرد ـ از آنجا که عجم هستند ـ شما را به خدا سوگند ميدهم که جلوس کني، آن حضرت جلوس فرمود، سرهنگان و سپاهيان به خدمت او مشرف شدند و تهنيت گفتند و هدايا و تحفههاي بسيار آوردند و ..... .
علّامه شعراني، در مقام آشتي بين اين دو خبر ميگويد:
اين حديث دلالت دارد که نوروز را عيد گرفتن اگر نه براي احياء سنّت مجوس باشد، جايز است.
و اوليه آنست که مرد مؤمن به قصد وقوع نصب اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به خلافت در اين ايام، آن را عيد گيرد، چون بر حسب بعضي روايات، آن روز نوروز بود، و من از زيج هندي استخراج کردم تحويل آفتاب به برج حمل (= فروردين) در سال دهم هجري، چهارشنبه بيست و يکم ذيالحجه، سه روز پس از غدير خم بود، و جشن گرفتن پس از سه روز هم مناسب است.(4)
وي سپس در مقام نظر مي افزايد: به روايت معلي بن خنيس از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ بسياري از وقايع در نوروز اتفاق افتاد، و اهل علم را در آن سخني است، و گروهي آن را ضعيف ميِشمارند، و به نظر من روايت، مجعول نيست، اما سهوي از روات در آن راه يافته.
آنچه را علّامه شعراني از زنج استخراج کردهاند با حساب ما توافق دارد. بنابراين منصوب شدن اميرالمؤمنين به خلافت در تاريخ (27/12/10) صحيح به نظر ميرسد.
ادامه دارد.
1 ـ بحارالأنوار، ج9، ص175. 2 ـ بحار الأنوار ، ج9، ص168. 3 ـ بحارالأنوار، ج56، ص92و 4ـ ترجمه نفس المهموم، ص202. 4 ـ ترجمه نفس المهموم، ص202.