30/ 1/ 84
بسم الله الرحمن الرحيم
هر ديدارى از اين قبيل كه با جوانهاى بااستعداد و پرشور دارم، براى من يك روز عيد محسوب مىشود. علت هم اين است كه آيندهى كشور ما و هر كشورى به جوانان آن بستگى دارد. جمع شما عزيزانى كه اينجا تشريف داريد، تلاش كرديد و همت و لياقت به خرج داديد و افتخارى را براى كشورتان درست كرديد؛ من از يكايك شما تشكر مىكنم.
البته نوآورى و ورود جوانها به عرصههاى علمى و پيشرفت آنها ابعاد مختلفى دارد. بعضى از اين ابعاد را ما بايد با مسؤولان و دستاندركاران در ميان بگذاريم و صحبت كنيم، كه انشاءاللَّه اين كار را مىكنيم، و طرحش در اينجا فايدهيى ندارد. بنده دائماً در مواقع لازم به مسؤولان كشور در بخشهاى مختلف تذكراتى مىدهم؛ آنها را به حركت در جهتى كه دوستان در بياناتشان بيان كردند، وادار مىكنم و سعى مىكنم آنها در اين كارِ بسيار مهم بيشتر تحرك نشان دهند. آنچه مربوط به جلسهى امروز ماست، يك بُعد از اين قضيه است؛ و آن اين است كه شما جوانها متعلق به يك ملت و يك هويت عظيم و ريشهدار تاريخى هستيد. سالهاى متمادى گذشته و به اين ملت و اين هويت ملى ظلم شده؛ اين را بايد همهى ما دائماً در برابر چشم داشته باشيم. در طول زمان، حقيقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانايى و استعدادى كه امروز در شماها هست، در همهى دورهها در نسل جوان و مردان و زنان كشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانى احتياج به تشويق، شناخت و تزريق روح اعتماد و اميد دارد تا بتواند شكوفا شود. درست عكس اين سياست در دورههاى مختلف عمل شده. مقصر اصلى هم در اين زمينه، حكومتها و سياستها بودند؛ در اين موضوع اصلاً نبايد ترديد كرد. بعضى مىفهميدند دارند چه كار مىكنند؛ مثل اغلب مسؤولان در دوران پهلوى، كه دانسته و شناخته اين راه را رفتند؛ يعنى از بروز استعدادها جلوگيرى مىكردند. علت هم معلوم است؛ عقيدهى راسخ آنها اين بود كه ايرانى بايد وابسته بماند. دشمنى آنها با نسل بااستعداد ايرانى، يك دشمنىِ طبيعى نبود. نه اينكه بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنى كنند؛ نه، سياستهاى قاهر و مسلط جهانى از آنها اين را خواسته بود.
شما ببينيد حكومت پهلوى را چه كسى سركار آورد؟ رضاخان را چه كسى در اين كشور حاكم كرد؟ اين كه ديگر جزو نقاط مبهم تاريخ نيست. امروز همه مىدانند كه رضاخان را انگليسىها در اين كشور سركار آوردند؛ همچنانكه وقتى احساس كردند رضاخان ديگر به دردشان نمىخورد، او را بركنار كردند و محمدرضا را سركار آوردند. اين جزو بخشهاى واضح تاريخ معاصر ماست. كسانىكه آنها را سر كار آوردند، همانها سعى مىكردند با انواع سياستهاى گوناگون، آنها را وابستهى به خودشان نگه دارند. وقتى نهضت مصدق در اين كشور پيش آمد - كه يك نهضت ملى بود - جايىكه بيشترين احساس خطر را كرد، دستگاه حكومت و سلطنت نبود؛ انگليسىها بيشترين احساس خطر را كردند. بعد هم كه انگليسىها ديدند از عهدهى كار برنمىآيند، امريكايىها را وارد كار كردند. آنها به يك معنا آمدند صحنه را از دست انگليسىها ربودند و حاكم شدند. يك نفر بلند شد و با يك چمدان دلار به اينجا آمد و با ايجاد يك بحران مصنوعى، حكومت ملى را سرنگون كرد و رژيم محمدرضا پهلوى بر كشور مسلط شد. اين سياستِ اينهاست؛ اين چيز واضحى است و مدارك و اسناد و دستنوشتههاى آن امروز در دسترس همه قرار دارد.
البته متأسفانه شما جوانها كمتر فرصت مىكنيد به اين چيزها مراجعه كنيد؛ اما لازم داريد و بايد بدانيد. امروز اسم كسىكه رضاخان را در ايران سركار آورد، مشخص است؛ اسم كسىكه محمدرضا را سر كار آورد، مشخص است؛ اسم كسى كه به ايران آمد و پول آورد، مشخص است؛ نقشهيى كه در امريكا طراحى شد و در اروپا اتاق عملياتش تشكيل گرديد، مشخص است؛ اينها نقشههاى واضح و مشخصى است كه وزارتخانههاى امورخارجهى خود آنها اينها را منتشر كردهاند و امروز در اختيار همهى ماست.
از استقلال و خودباورى ملت ايران، سياستهاى زيادهخواه و دخالتجوى جهانى ضرر مىبردند. براى يك ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگى؛ و پادزهر اين سم، عبارت است از خودآگاهى، استقلال فكرى، استقلال علمى، روى پاى خود ايستادن، خود را اداره كردن و خود را محتاج ديگران نديدن. بنابراين، اينها بايد اين پادزهر را از دسترس اين ملت دور نگه دارند؛ اين طبيعى است.
امروز وقتى مىگوييم سياست رژيم پهلوى اين بود كه نگذارد استعدادهاى اين ملت رشد پيدا كنند، اين يك شعار نيست؛ اين يك حرف متكى به منطق و استدلال است. سالهاى متمادى اينطور گذشت. البته قبل از آنها قاجارها هم همين نقش را ايفا كردند؛ منتها ندانسته، از روى حماقت و جهالت و از روى آشنا نبودن با علم؛ احياناً هم رجالى در آنها وابسته بودند. اين، دورهى گذشتهى ماست. در طول اين دوره، به ملت ايران ستم شده.
انقلاب اسلامى آمد اين دستگاه را برچيد، منتها اين كافى نيست. موانع برچيده شده؛ اما برداشتن موانع براى تحقق آن آرزوهاى بزرگ، شرط كافى نيست. تحقق آن آرزوهاى بزرگ چند چيز لازم دارد؛ البته يكى حمايت دستگاههاى حكومتى و دولتى و مسؤولان است. همين نكتهيى كه دوستان هم در ميان گذاشتند، بلاشك شرط لازم است؛ همان بخشى است كه عرض كردم ما دنبال آن هستيم و با مسؤولان هم در ميان مىگذاريم، كه بايد آن را دنبال كنند.
... شما ببينيد از ده سال پيش تا الان همين وضعيتى كه شما در آن هستيد، چقدر تفاوت كرده. ده سال پيش ما اين پديدهها را نداشتيم؛ اين پيشرفتهاى المپيادى را نداشتيم؛ اين نوآورىها را در محيطهاى دانشگاهى و دانشجويى نداشتيم؛ اما امروز داريم. البته اين روند با تصاعد هندسى پيش مىرود؛ همينطور خودش را مىزايد و توليد مىكند. اين روند انشاءاللَّه رو به افزايش خواهد بود و مطمئناً روزى كه به اميد خدا شما جوانهاى امروز مردان ميانسالى شديد و سررشتههاى كار در اين كشور دست شماها قرار گرفت، انشاءاللَّه كار خيلى آسانتر و روانتر خواهد بود. آن روز ماها نيستيم، ولى شماها كمربستهى يك كار عظيم و بزرگ هستيد.
من اين مطلب را داخل پرانتز بگويم؛ هفتهى گذشته به يك مشت جوان كه اينجا آمده بودند، گفتم آنروزى را بايد دنبال كنيم كه اگر در دنيا دانشمندى خواست يك نظريهى علمى را بفهمد، بشناسد، حل كند و با يك اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسى را ياد بگيرد.
يك بخش ديگر - كه آن هم بسيار مهم است - مربوط به شما نسل جوان است. روح جويندگى، روح اميد، روح اتكاءبهنفس و اينكه «ما مىتوانيم» را در بين نسلِ خودتان تقويت كنيد. در بين عربها گفته مىشود «ادّل دليلٍ علىامكان شىء وقوعه»؛ محكمترين و قاطعترين دليل براى اينكه چيزى ممكن است، اين است كه اتفاق بيفتد. بالاترين دليل براى اينكه نسل جوان ايرانى مىتواند در عرصهى فناورى و علم نوآورى كند و مرزهاى علم را بشكند و جلو برود - موضوعى كه بنده مكرر از چند سال پيش دارم مىگويم - اين است كه دارد اتفاق مىافتد.
البته نمىخواهيم دربارهى آنچه اتفاق افتاده، مبالغه كنيم و بيش از آنچه هست، بفهميم و معرفى كنيم؛ اما اين پيشرفتها وجود دارد و الان دارد اتفاق مىافتد. همين كارى كه در جشنوارههاى خوارزمى مىشود، همين كارى كه در دانشگاههاى ما مىشود، همين كارى كه در المپيادها مىشود، خودش قوىترين دليل است براى اينكه اين كار ممكن است. اين اعتقادِ به امكان را در ذهنهاى خود راسخ كنيد. در صحنهى عملى كشور هم از اين نمونهها فراوان است.
البته اغلب مردم از اين توفيقات خبر ندارند. من اصرار دارم بر اينكه اين پيشرفتها به گوش مردم برسد. به دولتىها مىگويم كارهايى كه دارد انجام مىگيرد، به مردم بگوييد. روزى بوده يكصدمِ آنچه را كه امروز داريم انجام مىدهيم، قادر نبوديم بسازيم. آن روز خيلى دير نيست؛ همين بيستوپنج سال پيش است. ما تا قبل از انقلاب اميد نداشتيم بتوانيم نيروگاه بسازيم؛ بتوانيم سد بسازيم؛ بتوانيم فناورىهاى پيچيده را حتى بفهميم، چه برسد به اينكه بسازيم؛ اما امروز همهى اينها وجود دارد.
امروز ما در بخشهاى بسيار مهمى پيشرفتهاى بسيار برجستهيى كردهايم. اينها حركت انقلاب و روح انقلاب است؛ خودباورىيى است كه انقلاب داده؛ فضاى بازى است براى استعدادها كه انقلاب به ما ارزانى داشته و اين امكان را به ما داده كه بتوانيم باز فكر كنيم و اميدوار باشيم. اين را در خودتان، در نسل خودتان و در مجموعههاى خودتان تقويت كنيد.
اينكه منفىبافى كنيم و بگوييم «نمىشود، آقا نمىگذارند، آقا فايدهيى ندارد»، سم مهلك اين حركت است. يك روز آمدند اين سَم را ساختند و در آب فرهنگىِ اين ملت تزريق كردند. يك روز آمدند صريحاً گفتند «ما نمىتوانيم». زمان جوانى من، اين حرف جزو حرفهاى رايج بود كه ايرانى حتى نمىتواند لولهِنگ بسازد! شايد شماها ندانيد لولهنگ چيست. لولهنگ يعنى آفتابه؛ آن هم آفتابهى گِلى. اين، نگاه سياستمداران و سررشتهداران امور دانشگاهىِ آن روز بود. خيلى از سياستمدارانِ آن روز عناصر دانشگاهى بودند؛ اسمهايشان هم مشخص است؛ آنها مىگفتند ايرانى نمىتواند! نخير، ايرانى مىتواند. ايرانى مىتواند مرز دانش را - كه امروز خيلى پيشرفته و افق بسيار بلندى است - بشكند و پيش برود و مرز جديدى درست كند؛ منتها ما توقع نداريم اين كار را در طول مثلاً پنج سال و ده سال انجام دهيم.
من در همين اتاق به جمعى از جوانهاى مثل شما گفتم از حالا همت كنيد تا پنجاه سال ديگر اين كشور بتواند نوترين فناورىها و نظريههاى علمى را در همهى بخشها به جامعهى بشرى عرضه كند. شما با اين نيت حركت كنيد. اگر پنجاه سال ديگر بخواهيد به آنجا برسيد، كارهايى كه الان شما داريد مىكنيد، كارهاى زيادى نيست؛ قدمهايى است كه حتماً بايد برداشته شود و تسريع گردد.
به خودتان متكى باشيد و بخواهيد كار را انجام دهيد. تجربهى شماها هم تجربهى خوبى است؛ خودتان همت كرديد و وارد ميدانهاى كارى شديد؛ و البته دستگاههايى هم الحمدللَّه كمك كردند. من اصرار دارم بر اينكه جوانهاى ما اگر توانستند دستاوردى داشته باشند، به آن قانع نشوند و نبايد خيالشان راحت باشد كه به جايى رسيدهاند؛ نه، اين آغاز راه است؛ اين مژدهدهنده به شماست كه مىتوانيد.
شمايى كه اينجا نشستهايد، مىتوانيد يك روز پُر سر و صداترين و مهمترين اختراعات دنيا را به بشريت ارائه كنيد و ملتِ خود را جلو ببريد. يك ملت فقط با هاى و هوى و سر و صدا نمىتواند كارش را پيش ببرد. البته سر و صدا و هاى و هوى هم لازم است، اما بايد مغز و عمق داشته باشد؛ مغز و عمقش هم دو چيز بيشتر نيست؛ يكى ايمان، يكى علم؛ اين دو را بايد داشته باشد. علمِ بىايمان كار را پيش نمىبرد - يعنى مشكلات فراوان جنبى درست مىكند - ايمانِ بىعلم هم همينطور.
امروز خوشبختانه فضاى كشور، فضاى امنى است؛ روزگارى گذشت كه اينطور نبود. شما اگر مىخواستيد در كارگاهتان چراغ روشن كنيد، چنانچه از غروب نيم ساعت گذشته بود، مىگفتند بايد خاموش كنيد تا بمبافكنهاى دشمن نيايند بمباران كنند. همين تهران و كرج و تبريز و اصفهان را مىآمدند مىزدند؛ يعنى دشمن بر آسمان كشور ما مسلط بود. جوانهاى خود ما آن فضاى تنگ اسارت را شكستند؛ هم در عرصهى علم، هم در عرصهى جهاد.
من بارها گفتهام؛ آن وقتى كه كشورهاى خارجى به ما سيم خاردار و آر.پى.جى نمىدادند، جوانهايى مثل شما توانستند يكى از پيشرفتهترين موشكها را - كه به ما نمىفروختند - در اين كشور توليد كنند، كه مورد استفاده هم قرار گرفت. جوانهاى ما در سپاه و ارتش و بخشهاى ديگر - بخصوص در سپاه - كارهاى بسيار بزرگى انجام دادهاند و در صحنههاى جهاد حاضر شدهاند و الحمدللَّه توانستهاند امنيت را به اين كشور برگردانند. بنابراين محيط، محيط امنى است؛ شما مىتوانيد در اين محيط، كار فكرىِ علمى بكنيد.
به خدا توكل كنيد، از خدا كمك بخواهيد، ايمان دينى را در دلهاى خودتان راسخ كنيد - كه اين موفقيتها خيلى مهم است؛ هم در موفقيت شخصِ خودتان، هم در موفقيت ملى - و نگذاريد عوامل بىايمانى مثل خوره به جان ايمان بيفتد و آن را از بين ببرد.
در راه تحصيل علم و افزودن بر بار علمى و توانايىهاى علمىِ خودتان هيچ كوتاهى نكنيد. به كارى كه كرديد، هيچ قناعت نكنيد و آن را قدم اول بدانيد. شما مثل كوهنوردى هستيد كه بايد برويد و به قله برسيد. شما الان داريد در پيچوخمهاى اول راه حركت مىكنيد، كه گاهى عرق آدم هم درمىآيد. به موفقيتهاى ابتدايىِ راه قانع نشويد؛ نگاه كنيد ببينيد قله كجاست. بايد زحمت بكشيد و دشوارىها را تحمل كنيد تا بتوانيد به قله برسيد.
بدانيد كه امروز دستاوردهاى ما بر اثر جهادها، شهادتها، ايمانها و از خودگذشتگىهاى جوانهايى مثل شما و در سنين شما بوده است. خيلى از شهداى ما جزو بچههاى دانشگاهى و دبيرستانىِ برجسته بودند؛ اما رفتند جان خودشان را فدا كردند. امروز ملت از دانش و استعداد علمى آنها محروم است؛ اما دستاوردى كه آنها به اين ملت دادند، صد برابر آن استعداد علمىيى است كه اگر زنده مىماندند و بهكار مىگرفتند، براى اين كشور ارزش داشت. آنها اين فضا و اين اميد و اين توانايىها را ايجاد كردند.
اميدواريم خداوند همهى شماها را موفق بدارد و تأييد كند. مسؤولان هم انشاءاللَّه به اين كارها كمك خواهند كرد. اميدواريم روزى فرا برسد كه شماها انشاءاللَّه با موفقيتهاى بزرگترى در عرصهى علمى كشور ظاهر شويد و بتوانيد كشورتان را هرچه بيشتر به پيش ببريد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته