علامه امینی و الغدیر

نسخه متنی
نمايش فراداده

علامه اميني و الغدير

كتاب «الغدير» از شاهكارهاي علمي حاضر و دائرة المعارف آيين تشيّع است كه گم گشتگان وادي حيرت و جهالت را به سايه‏هاي دام‏گستر خود فرامي‏خواند تا در سايه‏هاي آن از گمراهي و حيرت نجات يافته و دمي بياسايند. الغدير نتيجه يك عمر كوشش، مجاهدت، تحقيق و تتبع عميق علامه اميني است كه ابتدا اشاره‏اي گذرا به برخي از زواياي زندگاني آن بزرگوار مي‏اندازيم و آن گاه شمّه‏اي از ويژگي‏هاي الغدير را تقديم خوانندگان مي‏نمائيم:

گذري بر زندگاني علامه اميني

آن بزرگوار در سال 1320 هجري قمري در شهر تبريز و در خانه علم و تقوا ديده به جهان گشود. پدرش نام او را «عبدالحسين» ناميد تا در مسير امامت و شهادت گام نهد و بدين طريق عشق وافر خود را به پيشواي سوم شيعيان متبلور سازد. جد بزرگوارش مولي «نجف‏قلي» مشهور به «امين الشرع» از اهالي آذربايجان به علم، ادب، پاكي و پرهيزكاري آراسته بود و به خاطر شهرت جدش خانواده عبد الحسين به (اميني) معروف شده بود.1

او از همان كوچكي به بازي كم توجه بود و بيشتر مي‏خواست بداند، بياموزد و در هستي انديشه كند. نخست آيات قرآني و سوره‏هاي كوتاهي از قرآن را نزد مادرش

فراگرفت، آن گاه آموزش علوم، توسط پدرش شروع شد و طي سال‏ها آموزش ادبيات فارسي، عربي، منطق، فقه، و اصول انجام گرفت. كتاب‏هاي مختلفي در حديث و اعتقادات از پدرش آموخت و در همان حال به حفظ اشعاري، چون «الفيه ابن مالك» و اشعاري از بزرگان دين همّت گماشت. اولين شعري كه پدرش وي را به حفظ آن تشويق كرد شعري از حضرت علي(ع) بود.2

اهتمام به قرآن و حديث ـ به خصوص نهج البلاغه ـ وي را عاشق علي (ع) كرد. قرآن و نهج البلاغه را بارها مطالعه كرده و در معاني آن دقيق مي‏شده و گاهي در مطالعه اين دو كتاب مي‏گريست.

ايشان در تبريز علاوه از پدر، از علماي بزرگي، چون جناب حاج سيد محمد (مؤلف مصباح السالكين) مشهور به «مولانا» و جناب حاج سيد مرتضي خسروشاهي (صاحب اهداء الحقير در معني حديث غدير) و جناب شيخ حسين (مؤلف هدية الانام) بهره‏هاي علمي برد.

عشق به امام علي(ع) و علاقه به تحصيلات عالي، او را متوجه نجف كرد و با اجازه پدر راهي آن ديار شد و در مكتب درس حضرات آيات: سيد محمد فيروزآبادي و سيد ابوتراب خوانساري حاضر شد.3

پس از سال‏ها تلاش و مجاهدت علمي از حضرات آيات عظام: سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا محمد حسين نائيني، شيخ عبدالكريم حايري و شيخ محمد حسين كمپاني اجازه اجتهاد دريافت كرده و سال‏ها در راه تبليغ تلاش وافري نمود. كثرت كار و زحمت بي‏شمار ـ كه آن بزرگوار در راه خدمت به دين كشيد ـ كم كم قواي بدني او را ضعيف ساخت و دچار مرض شد. مدت سه سال با اين حالت زندگي كرد و عاقبت در روز جمعه 28 ربيع الثاني، 1390 (12 تيرماه 1349) هنگام اذان ظهر در حالي كه زير لب اين عبارت را زمزمه مي‏نمود: اللهم ان هذه سكرات الموت قد حلّت فاقبل إليّ بوجهك الكريم...» دار فاني را وداع گفت. جنازه‏اش پس از انتقال به نجف اشرف در كتابخانه عمومي به خاك سپرده شد.4

ويژگي ها

علاوه بر مقام بلند علمي، در سجاياي اخلاقي نيز به درجات بالاي معنويت رسيده بود كه در اين جا به برخي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم:

زهد

ايشان دائما در زندگاني خود ملازم زهد و تقوا بود. انسان با كرامتي بود كه هيچ گاه در مال كسي طمع نداشت و از دنيا و زخارف آن اعراض كرده بود. با اين كه چهل سال در نجف اقامت داشت و كتاب‏هاي متعددي نيز تأليف نموده بود و مي‏توانست مرفّه‏ترين زندگي را داشته باشد؛ خانه‏اي در نجف نداشت، بلكه خانه‏اي كه در آخر عمرش خريده بود پولش مشترك بين ايشان و كتابخانه‏اش بود.5

توسّل و عبادت

او سر تا پا يك فرد الهي بود، يعني همه كارش براي خدا بود. بايد او را مجسمه تقوا ناميد. در قرائت قرآن بسيار حريص بود و هر روز يك جزء قرآن مي‏خواند. نزديك صبح براي نماز شب بلند مي‏شد.

آيت الله سيد مرتضي نجومي مي‏گويد: «در عمرم كسي را مثل علامه اميني نديده بودم كه اين طور با حضور قلب نماز بخواند.»6

در ماه رمضان بيشتر كارهايش را تعطيل مي‏كرد و مشغول عبادت مي‏شد.

پانزده ختم قرآن مي‏كرد و ثواب چهارده ختم را به چهارده معصوم و يك ختم را به پدر و مادرش هديه مي‏كرد.

تلاش و پشتكار

او در راه خدمت به دين و اهل بيت(ع)، هيچ وقت احساس خستگي نكرد. عمري با كتاب و كتابخانه مأنوس بود. خودش مي‏گويد:

«هيچ كتابخانه بزرگ يا كوچكي نبود كه از دسترس استفاده من دور مانده باشد و از هيچ گونه توجه علمي و فقهي نبوده كه محروم شده باشم و از معاشرت هيچ پرهيزگاري نبوده كه برخوردار نشده باشم و از استماع موعظه هيچ واعظي نبوده كه بهره‏مند نشده باشم تا به اين درجه از اطلاعات كه كسب كرده‏ام، رسيدم.»7

توجه به مسايل حكومت

علاّمه با مطرح نمودن ولايت و امامت، بحث‏هاي عميق علمي و كاوش گرايانه‏اي مطرح ساخت، به طوري كه از نخستين متفكّران اسلامي اي بود كه «ولايت فقيه» را در عصر غيبت زنده ساخت و حكومت را از آنِ ولي فقيه به حساب آورد وگفت:

«ديگران غاصبند و اين مقام، حقّ مسلّم آن فريادگر است.»8

در جاي ديگر مي‏گويد: «امام خميني ذخيره خدا براي جهان تشيّع است.»9

تأليفات و آثار علمي

آثار علمي زيادي از ايشان بر جاي مانده كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:

1. شهداء الفضيلة علامه اميني هنگامي وارد نجف اشرف شد كه با از هم پاشيدن امپراطوري عثماني، عراق به دست انگليسي‏هاي ناپاك افتاده بود. وي هنوز شهداي انقلاب مشروطيت را به خاطر داشت كه با مظلوميتي ديگر مواجه شد. لذا درصدد برآمد تا با ياد شهيدان راه فضيلت، امت متفرق اسلامي را به وحدت و اخوت اسلامي دعوت نمايد.

از اين رو آن بزرگوار زندگي شهداي راه حق و فضيلت را اولين تأليف خويش قرار داد تا با جمع آوري گل‏هاي بوستان فضيلت، امت اسلامي را به بزرگ آرمان الهي سوق دهد. وي پس از سال‏ها تلاش در كتابخانه‏هاي كشورهاي مختلف اين مهم را به انجام رسانيد و مواضع صد و سي تن از علماي دين و پيروان علي(ع) و آل او را ـ از قرن چهارم تا چهاردهم ـ به رشته تحرير درآورد. علماي بزرگي چون: آيات عظما آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني، حاج آقاحسين طباطبايي قمي، شيخ محمد حسين غروي اصفهاني، آقابزرگ تهراني و... با تقريظ خود اين اثر جاودانه را ستودند.

2. ثمرات الاسفار.

3. «ادب الزّائر لمن لُمَمُّ الحاير» (شرح آداب و فلسفه زيارت حضرت امام حسين«ع»).

4. حاشيه‏اي بر رسايل.

5. حاشيه‏اي بر مكاسب.

6. رساله‏اي درباره «نيّت».

7. رساله‏اي در بيان حقيقت «زيارت» در پاسخ به علماي پاكستان.

8. رساله‏اي در علم «دراية الحديث».

9. «سيرتناو سنتنا» (كتابي است در مورد اقامه ماتم و عزا بر سيّدالشهداء).

10. تحقيق كامل الزيارات و...10

الغدير

مهم‏ترين و جاودانه‏ترين اثر علامه اميني «الغدير» است. الغدير دايرة المعارفي است كه طالبين حق و حقيقت مي‏توانند از آن سيراب شوند.

علامه در اين كتاب با نقد آثار و تأليفات كساني چون: ابن تيميه، آلوسي، قصيمي و رشيد رضا درصدد برآمد تا وحدت و اخوت اسلامي را در جهان اسلام بگستراند.

وي در پي اسناد حديث غدير، بيست و چهار كتاب تاريخي، بيست هفت محدث، چهارده مفسر قرآن و هفت متكلم اسلامي را مي‏يابد كه به نقد حديث غدير پرداخته‏اند. آن گاه راويان حديث غدير از صحابه پيامبر(ص) را به ترتيب حروف الفبا ذكر مي‏كند.

وي يك صد و ده تن از اصحابي را نام مي‏برد كه حديث غدير را روايت كرده‏اند. به نام هشتاد و چهار تابعي اشاره مي‏نمايد. سپس طبقات راويان حديث غدير ـ از علما ـ را برمي‏شمارد. از علماي قرن دوم هجري تا قرن چهاردهم، سيصد و شصت تن را ذكر مي‏كند كه به نقل از حديث شريف غدير موفق شده‏اند. علامه براي يافتن مدارك معتبر بارها به نقاط مختلف جهان مسافرت مي‏نمايد.

ايشان در اين كتاب به آياتي كه در خصوص اميرمؤمنان(ع) نازل شده ـ مثل آيه تبليغ، آيه اكمال دين، آيه ولايت و... ـ و احاديث نبوي و سخنان پيامبر(ص) ـ از قبيل حديث غدير، حديث ولايت، حديث اخاء، حديث منزلت، حديث ثقلين و... ـ مي‏پردازد.11

خود علامه فرموده‏اند: «مطالبي كه در الغدير گفته‏ام مذهبي نيست، بلكه اسلامي است، يعني مسايلي نمي‏باشد كه فقط مذهب شيعه بدان معتقد باشد، بلكه مطالبي است كه ميان تمام مذاهب اسلامي متّفق عليه مي‏باشد.»12

علامه در نوشتن الغدير از طرف اميرالمؤمنين مورد عنايات بسياري واقع شده است كه به يك نمونه آن اشاره مي‏كنيم:

ايشان نقل مي‏كند كه در جمع آوري الغدير به كتاب «الصراط المستقيم» (تأليف شيخ زين العابدين) نياز پيدا كردم. لازم به ذكر است كه كتاب مذكور، خطي و كمياب بود و فقط نزد يكي از علماي نجف موجود بود. قصد كردم بروم درِ خانه‏اش و كتاب را از او امانت گرفته و بخوانم. اتفاقا يك روز به حرم مطهّر مشرّف شدم، ديدم كه همان شخص در ايوان حرم مطهر با تعدادي از طلبه‏ها نشسته است! نزد او رفته و سلام كردم. از ايشان خواستم كه آن كتاب را به من امانت دهد، ولي او قبول نكرد و...، در آخر به من گفت: تو آن كتاب را نخواهي ديد،!!؟ خيلي ناراحت شدم، رفتم كنار ضريح حضرت، ضريح را گرفتم و خيلي گريه كردم. عرض كردم الآن متوجه مي‏شوم كه چقدر غريب و مظلوم هستي، يكي از دوستداران شما كتابي در مناقب شما نوشته و يكي از علاقه‏مندان شما مي‏خواهد آن كتاب را بخواند ـ و كتاب دست يكي از شيعيان شماست ـ ولي آن شخص از دادن كتاب امتناع مي‏كند! خيلي گريه كردم، در اين حال به قلبم خطور كرد كه خواسته من در كربلاست. بايد عزم آن ديار كنم، به خانه آمدم و گفتم: براي من مقداري صبحانه آماده كنيد، مي‏خواهم فردا به كربلا بروم. گفتند چرا وسط هفته؟ گفتم: كاري دارم. فردا (سه شنبه) به زيارت كربلا رفتم. رفقا با تعجب سؤال مي‏نمودند: چرا وسط هفته آمدي؟ (چون روش علما بر اين بود كه شب‏هاي جمعه به زيارت كربلا مشرّف شوند) عرض كردم كاري در كربلا داشتم، زيارت كردم. بعد از اين كه از زيارت فارغ شدم بيرون آمدم. شخصي مرا به خانه‏اش دعوت كرد، قبول كردم و به خانه‏اش رفتم. بعد از مدتي تعدادي كتاب آورد و گفت: اين كتاب‏ها از آنِ پدر من است، ما چون نمي‏توانيم از اين كتاب‏ها استفاده كنيم شما مي‏توانيد به عنوان امانت از اين كتاب‏ها استفاده كنيد. بقچه را باز كردم، كتاب‏ها را تميز كردم. اولين كتابي كه برداشتم، ديدم همان كتاب (الصراط المستقيم) با خط بسيار عالي مي‏باشد كه من دنبالش بودم. به سجده رفتم و گريه كردم. صاحب منزل علت گريه‏ام را پرسيد، قضيه را برايش گفتم و او

كتاب را به من امانت داد و تا سه سال كتاب پيش من بود.13

در كنار عنايات حضرت علي(ع) تلاش خستگي‏ناپذير علاّمه در تكميل الغدير نقش بسزايي داشت.

دكتر سيد جعفر شهيدي ـ كه خود در تهران و نجف از ياران آن فرزانه بود ـ نقل مي‏كند كه روزي علامه اميني به من گفت: براي تأليف الغدير ده هزار جلد كتاب خوانده‏ام. وي در ادامه مي‏گويد: او مردي گزافه گو نبود. وقتي مي‏گفت كتابي را خوانده‏ام، به درستي خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود.14

با انتشار كتاب گرانمايه الغدير سيل نامه‏ها و ستايش‏ها از دانشمندان بزرگ شيعه و اهل سنّت، حتي پادشاهان كشورهاي اسلامي به آن بزرگوار ارسال مي‏شود كه به چند نمونه اشاره مي‏كنيم:

شيخ محمد سعيد دحدوح ـ از دانشمندان اهل سنت ـ مي‏نويسد:

«آقاي من! كتاب الغدير را دريافت كردم وآن را مورد مطالعه قرار دادم... قبل از آن كه در امواج انبوه معاني آن وارد شوم نيروي فكر و انديشه‏ام در آن شناور گشت و شمه‏اي از آن را با ذائقه روحي خويش چشيدم. احساس نمودم كه اين همان يگانه سرچشمه و منبع آب گوارايي اي است كه هرگز دگرگون نشود...»15

استاد علاءالدين خروفه ـ از علماي جامع الازهر مصر ـ نيز مي‏نويسد:

«... خواندن كتاب الغدير مرا در شناختن حقيقت ياري كرد... از اين رو الغدير براي من در نوشتن مقالاتي كه در آنها از شيعه هواداري كرده‏ام و به مجله «الازهر» تاخته‏ام بهترين كمك شد...»16

يك عالم سنّي ديگر مي‏نويسد:

«بنده با مطالعه كتاب پراهميت الغدير ـ كه جناب عالي معرفي فرموده بوديد ـ دانستم كه تا به امروز عمر خود را بر سر يك مشت مطالب خرافي و پوچ گذرانده‏ام و بي‏جهت شيعيان پاك و موحّد را مشرك و كافر دانسته‏ام...»17

حضرت آيت الله حكيم درباره اين كتاب مي‏فرمايد: «لايأتيه الباطل من بين يديه»18

برخي ديگر هم گفته‏اند: «لاريب فيه هدي للمتقين».19

استاد يوسف اسعد دانشمند مسيحي مي‏نويسد:

«به خدا سوگند! اگر براي شيعه در قرن چهاردهم هجري نمي‏بود جز اميني بزرگ و الغديرش و مرحوم سيد محسن امين و اعيان الشيعه‏اش و علامه كبير شيخ آقابزرگ و الذريعه‏اش در نظر خردمندان، همين مردان دين براي خدمت به علم، اجتماع و هدايت افكار كافي بودند...»20

1. علامه اميني، الغدير، ج1، ص154.

2. همان، ج2، ص25.

3. جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج2، ص727 و 729.

4. مهدي لطفي، جرعه نوش غدير، ص116 و 117.

5. ربع القرن مع العلامه، ص283.

6. همان، ص281.

7. محمد رضا حكيمي، حماسه غدير، ص450.

8. محمد رضا حكيمي، فرياد روزها، ص24.

9. جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج2، ص735.

10. همان، ص730 و 731.

11. همان، ص732.

12. مهدي لطفي، جرعه نوش غدير، ص123.

13. همان، ص79.

14. محمدرضا حكيمي، حماسه غدير، ص480.

15. الغدير، ج1، ص16.

16. همان، ج11.

17. محمدرضا حكيمي، حماسه غدير، ص180.

18. مهدي لطفي، جرعه نوش غدير، ص122.

19. همان.

20. الغدير، ج11.