عليمحمّد بشارتي
باورمان ميشد ولي فكرش را نميكرديم كه روزي برسد كه باغبان پير، گلهاي نو رُسته را رها كند و از باغ برود. تصور نداشتيم كه پدر مهربان فرزندان خود را رها كند و تنها به سفر طولاني برود. به ذهنمان هم خطور نميكرد كه شمع جمع و عمود دين و قرار كشور و انقلاب... با اين سرعت و بدون مقدمه از ميان ما برود. اِنّاللّه وَ اِنّا اِلَيْهِ راجعُونَ.
باورمان ميشد كه مرگ حق است. ميدانستيم اين معنا را خدا گفته است اِنّكَ مَيتُ وَ اِنّهُمْ مَيتوُن چرا خود را فريب دهيم مرگ براي همه امري حتمي است امّا مگر عيب دارد كه ما هم مانند حضرت ابراهيم بگوئيم: بَلي وَ لكِنْ لَيَطْمئنّ قَلْبي باور داريم ولي... هرچه بود صورت گرفت. همه بايد در برابر اوامر الهي تسليم باشيم. تسليم، زيباترين واژه در قاموس هستي است.
از آن روز دردناك و تلخ، مدت زيادي نگذشته است. براي من مثل اين است كه ديروز آن اتفاق افتاد. خودم بالاي سر تو بودم. در جلو چشمان خودم چشم از جهان فروبستي.
خدا نكند كسي با چشم خود آب شدن شمع، از خروش افتادن چشمه، پژمرده شدن گل، خسوف ماه و كسوف خورشيد، خشك شدن بِركه و پايان پاياب را مشاهده كند.
و امروز ما ماندهايم و دنياي زيبايي كه براي ما گذاشتهاي، مواريثي ارزشمند و آسماني بنام "انقلاب اسلامي" چرا با هم تعارف كنيم. از ديد فرزندان و دوستان عزيزانت، اين متاع از تمامي نعمتهاي دنيايي بهتر، ارزشمندتر، اثرگذارتر، افتخارآميزتر و حياتيتر است. ما قدر اين نعمت را خوب ميدانيم. چقدر سادهلوحند آنهايي كه ميخواهند اين متاع گرانقدر را با "ثَمَنَ بَخْس" از دست ما خارج كنند. ولي ميدانم كه ميداني كه فرزندانت يكصدا ميگويند: هيهات مِنّاالذِّلَةَ.
دلمان براي حرفهايت تنگ شده است. موضعگيريها، تهديدات، تهديدهاي متقابل خالي كردن دل دشمنان، تحقير مخالفين داخلي و خارجي، تحقير آنهايي كه درصدد تحقير مردممان بودند. نصيحتها، خيرخواهيها، هدايتها، دلالتها، راهنماييها كه همه از سر درد بود.
درسها، بحثها، تفسيرها، عرفان، معنويت، خداترسي، اخلاص، فداكاري، كمك به زير دست، سادهزيستي، سادهگويي، سادهنويسي در عين حال ساده نبودن و بازي نخوردن، اللّه اكبر. چگونه است كه خداوند همه چيز را در يك نفر جمع كرد. اين را ما خود ديديم.
صلابت، شهامت، شجاعت، فقاهت، كياست، سياست، سيادت،...
بردباري، تحمّل، كفنفس، گذشت، خويشتنداري، تواضع، ادب، تربيت،...
تهجّد، تعبّد، تفكّر، تدبّر، توكّل، توسّل،...
ظلمستيزي، ستمسوزي، انعطافناپذيري، دشمنشناسي، خستگيناپذيري....
تو در 38 سال پيش يعني در 4/8/43 گفتي تمام گرفتاري ما از آمريكاست. اين جمله ماندگار و عميق امروز كه رزالت و سبعيّت آمريكا بر همگان روشن شده است معنا و مفهوم ديگري يافته است. يكي از زمامداران عرب به نگارنده گفت: حق با امام خميني بود. ما دير اين معنا را درك كرديم.
جمله امام خميني را تكرار ميكنم: "آقا تمام گرفتاري ما از اين آمريكاست."1 "تمام گرفتاري ما از اين اسرائيل است. اسرائيل هم از آمريكاست." درود خدا بر آن عنصر ژرفنگر و تيزبيني كه مسايل را قبل از آنكه سياسيون و تحليلگران مشهور دنيا متوجه بشوند، متوجه ميشد و موضعگيري بايسته ميكرد.
تو به ما ياد دادي. تو آمريكا را به ما شناساندي. قبل از تو ما از آمريكا تصوير ديگري داشتيم. تو اسرائيل را، هم به ما و هم به همه دنيا شناساندي تو بودي كه گفتي: اسرائيل دشمن بشريّت است.2 وقتي كه آمريكا را با آنهمه قدرت و اسرائيل را با آنهمه خشونت... به ما شناساندي، شاه را به مثابؤ نماينده رزالتهاي اين دو رژيم معرفي كردي. آنگاه شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل و مرگ بر شاه مفهوم ديگري پيدا كرد. راستي راستي كه تو اين رژيمها را با سخنانت آسيبپذير كردي. امروز كه رژيم خونخوار اسرائيل شهر جنين را با خاك يكسان ميكند منزلت تو بهتر معلوم ميشود. تو با ايمان كاملي كه به قدرت قاهره الهي، ديگري هيچ قدرتي در چشم تو و در دل تو تاثير نميگذاشت. چون قدرت خدا را مطلق ميدانستي. بنابراين ديگر قدرتي نميماند. اين انديشؤ الهي و تفكر آسماني تو بود. راستي از اين جهانبيني بود كه چنين موضعگيريهاي تعيينكننده و جاندار ميكردي. آن هم زماني كه همه از شاه ميترسيدند. تو بودي كه با كمال قدرت گفتي و شاه را بيعقل معرفي كردي:
"شماها هم كه مبتلاي به اين شاهزاده (شاه) بيعقل شدهايد".3
تو شاه را "خبيث" ناميدي.4
تو شاه را از سلطنت خلع كردي.5 تو تمامي مفاسد مملكت را از شاه دانستي و از اول او را هدف قرار دادي و اين استراتژي كارگر افتاد. به همين دليل در تمامي سخنانت او را آماج تندترين تيرهاي ملامت و اعتراض قرار دادي. تو گفتي: تمام اين جنايتها به امر شاه است.6
تو با اين موضعگيريهاي شجاعانه و خداپسندانه راه هرگونه آشتي با شاه را كه عدهاي سادهلوح دنبالش بودند بستي و گفتي: آشتي كردن، مسلط كردن دژخيمان شاه بر مال و جان و ناموس ملت است كه آن از بالاترين معصيتهاي كبيره است.7 و حذف شاه را يك تكليف شرعي دانستي.8 تو گفتي: شاه بايد بساطش را جمع كند و برود.9 تو گفتي شاه رفتني است. از تهديدات او نترسيد. بعد از آنكه شاه را با اين موضعگيريها از دور خارج كردي نوبت دولتهاي بيارزش وي رسيد آنها را هم با همان صلابت ساقط كردي. تو با اين بيانات گرم، لحظه به لحظه و توفاني، انقلاب اسلامي را در بيست و دوم بهمن 57 به پيروزي رساندي. اما مسووليت تو پايان نيافته بودي آنگاه نوبت به آمريكا رسيد. تو بيشترين اعتراضها را به آمريكا كردي. هرچه در قرن بيستم آمريكا توسط ملتها و رهبران كشورهاي مستقل تحقير شده بود تو بيشتر از همه آنها آمريكا را تحقير كردي.10 سپس نوبت به اسرائيل رسيد. تو گفتي ما اسرائيل غاصب را محكوم ميكنيم.11 تو گفتي اسرائيل دشمن بشريت است.12
هنوز هم طنين سخنان دلپذير و آرامبخش تو در همهجا به گوش ميرسد.
هنوز هم رهنمودهاي دلسوزانه تو آويزؤ گوشمان قرار داده و با طيبخاطر به آنها پايبنديم.
هنوز هم قول تو سخن ما، و راه تو مسير ما و مشي تو انديشؤ ما و رهنمود تو راهنماي ما و اندرز تو رهتوشؤ ما و زلال فكر تو آئينؤ ما و تبسّم تو خوشبختي ما و خشم تو خروش ما و دشمن تو دشمن هميشگي ما و دوست تو دوست ما و صحيفؤ تو كتاب زندگي ماست.
هركس در اين مرز و بوم از رهگذر انقلاب اسلامي بجايي رسيده است براي هميشه مديون توست. عزّت ما، قدرت ما، شهرت ما، ثروت ما، مسئوليت ما، محبوبيت ما، مطلوبيت ما... خلاصه همؤ اقتدار ما از توست. اين قولي است كه جملگي بر آنيم.
اگر تو نبودي ما هيچ نبوديم. اگر تو نيامده بودي ما نيامده رفته بوديم. حيات با تو معني پيدا كرد. زندگي ما با حضور تو شكل گرفت. استعدادها با رهنمود تو شكفت. توانمنديها با راهبري تو بروز كرد. مديريتها در محضر تو رشد يافت. و ايران و ايراني در تمام دنيا با آرم و نام و ياد و راه تو افتخار ابدي يافت.
دنيا با همؤ وسعت و طول و عرضش براي تو كوچك و كمارزش بود. روح بزرگ تو در كالبد كوچك تن نميگنجيد. باطن تو كه با غيب اُنسي ديرين داشت و ظاهر تو كه عنوان باطن تو بود و گواه باطن آرام و مطمئن تو بود هرگز نميخواست و نميتوانست به متاع قليل دنيا قانع شود و شوق لقأ دوست را كمرنگ كند. تو قصيدؤ ناتمام انقلاب و غزل عارفانه عرفان و شعر دلكش زندگي و مثنوي مثال زدني عشق و نگاه نافذ اميد و سخن دلپذير آزادي و شور شورانگيز مناجات و شرارؤ سركش تهجّد و پيام دلنشين وحدت و برادري و اخلاص هستي. پايان سخن را هم مانند آغاز آن به تو واميگذارم. چون قرار گذاشتهام كه همواره از تو سخن بگويم:
"با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر ميكنم و به دعاي خير شما احتياج مبرم دارم."
1. صحيفؤ امام، ج 1، ص 422.
2. صحيفه نور، ج 11، ص 192.
3 و 4. صحيفه نور، ج 2، ص 4.
5. صحيفه نور، ج 2، ص 12.
6. صحيفه نور، ج 2، ص 270.
7. صحيفه نور، ج 2، ص 96.
8. صحيفه نور، ج 4، ص 46.
9. صحيفه نور، ج 4، ص 60.
10. صحيفه نور، ج 4، ص 220 و ص 285 و ص 148 و ص 117 و ص73، ج 5، ص 133.
11. صحيفه نور، ج 5، ص 242.
12. صحيفه نور، ج 11، ص 192.