در صيغه مذكور شده.
و در سكنى ذكر مدّت، لازم نيست بلكه بنحو اطلاق نيز جايز است مثل اين كه بگويد: «اسكنتك هذه الدّار قربة إلى اللَّه».
پس ساكن گويد: «قبلت سكنى هذه الدّار» و قبض بعمل بيايد، سكناى آن عمارت، منتقل به مخاطب مىشود و لكن هر وقتى كه مالك اراده نمايد، بيرون مىتوان كرد.
و عمرى و رقبى بىمدّت صحيح نيست زيرا كه مدّت در لفظ هر دو مأخوذ است (1). پس بايد مدّت را تعيين نمايند در صيغه.
و معنى وى [آن] زوال قيد است هم چنان كه گفته مىشود: «رجل طلق الوجه و طليق الوجه و طلق اليدين و طلق اللّسان». (2).
يعنى: مردى است گشاده روى. يعنى روى خود را درهم نمىكشد و گشاده دست [است] كه سخاوت مىنمايد و گشاده زبان [است] كه زبانش لكنت نمىخورد در سخن گفتن.
و در اينجا مراد برداشتن قيد نكاح است و اركان وى [آن] چهار است:
(1) أخذ مدّت در رقبى صحيح است و لكن در عمرى أخذ مدّت معنى ندارد مگر اين كه مدّت عمر را مدّت مأخوذ فرض نمايند و اين هم از حيثيّت معروفيت عرفيه بعيد است فتأمّل. شرح
(2) معنى زوال قيد در هر يك معانى از فقرات مذكوره واضح است و لكن قوله و در اين جا مراد برداشتن قيد نكاح است، خوب نيست بايد بگويد كه مراد برداشته شدن و زائل شدن قيد نكاح است. شرح