علي كرمي
جامعهها و تمدّنهاي بشري داراي مسايل و موضوعات بيشمار، ابعاد متنوع و جنبهها و جلوههاي گوناگوني هستند، و اين ويژگي از تنوّع و چندگانگي ابعاد بسيار پيچيده وجود انسان و دنياي پر اسرار و تماشايي و زندگي تفكرانگيز او سرچشمه ميگيرد.
اين مسايل، از موضوعات بلند و سرنوشتساز فراطبيعي و حقايق معنوي آغاز ميشود و تا واقعيّتهاي محسوس و ملموسي چون: اقتصاد، سياست، مديريت، تربيت، هنر، فرهنگ، امنيّت، آزادي، عدالت، دفاع، برابري، حقّ زندگي، ساعات فراغت، ورزش، تفريح و بهداشت و... و مسايلي كه علوم و فلسفههاي رنگارنگ و روشهاي ديروز و امروز بشري، پس از قرنها تلاش و تفكّر و ژرفنگري و ژرفانديشي هنوز نتوانستهاند براي انبوهي از آنها پاسخ صحيح و راه حلّ انساني و اسلامي بيابند، گسترش پيدا ميكند.
جامعه و تمدّن و دنياي دلانگيز و مورد نظر قرآن نيز، انساني است و بسان ديگر جامعهها و تمدّنها داراي همين مسايل بيشمار و ابعاد متنوّع و جنبههاي گوناگوني است و هر بُعد و جلوهاي از اين مجموعه ـ كه نام آن را جامعه مينامند ـ افزون بر جنبه هاي مشترك ديگر جامعهها و تمدّنهاي انساني، شرايط و ويژگيهاي خود را دارد.
جامعه مطلوب و مورد نظر قرآن، جامعه بينش و انديشه و فرهنگ است.
جامعه باور و عقيده به حقايق و واقعيتهاي جهان هستي است.
جامعه گرايش و ايمان آگاهانه و مسئولانه است.
جامعه پرستش و نيايش و زيباترين جلوههاي عشق به سرچشمه جمال و كمال است.
جامعه اخلاص و ارزشهاي والاي انساني و اخلاقي است.
جامعه حقجو، حقطلب، حقمحور، حقگرا و رعايتكننده حقوق انسان و مهر به مردم است.
جامعه قانونگرا، قانونمدار و فرمانبردار مقررات و قوانين عادلانه و بشردوستانه است.
جامعه اصلاحطلبان، اصلاحشدگان، اصلاح پذيران، و اصلاحگران راستين و هماره است.
جامعه مشورت و مشاركت و حاكميت بر سر نوشت است.
جامعه نظارت بر روند كارها و دليل و برهانخواهي و چون و چرا و محاسبه از خود، امانتداران و برگزيدگان و مديران خويش است.
جامعه تنوع، تكثر، چندصدايي، تشكيلات، نهادهاي مدني، تشكلهاي خيرخواه، انجمنهاي دفاع از حقوق بشر، و جامعه تنوع احزاب، مطبوعات زنده و پويا و شجاع، رسانههاي خبري و اطلاع رساني بالنده، مستقل، متنوع، راستگو، روشنانديش، و درست كردار براي نظارت بر روند جامعه و تاريخ و بينشها، گرايشها و عملكردهاست.
جامعه آزادي بيان و قلم، نقد و روشنگري، دليلخواهي و چون و چرا، سنجش و مقايسه ديدگاهها و گزينش بهترين هاست.
جامعه روشنفكران، نو انديشان، فرهيختگان، دانشوران، و ارجگزاران به قلم و نويسندگان و فرهنگ سازان و فرهنگبانان و صاحب نظران است.
جامعه منطق و سخن، انديشه و گفت و گو، قلم و بيان، خرد و عاطفه، مهر و گذشت، عدل وانصاف است.
جامعه جستجوگر و كنجكاو، خلاّق و مبتكر، جامعه دليل و برهان و بسيار فراتر از بتسازي از چهرهها و دنبالهروي از آنان و كيش شخصيت است.
جامعه تعادل و توازن و دوري از افراط و تفريط و اسراف و تبذير است.
جامعه مديريّت و تدبير، نظم و تشكيلات مترقّي و پيشرفته و مردمي و انساني است.
جامعه عدالت، آزادي، امنيّت، هدفهاي والا و بهروزي و بهسازي است.
جامعه اقتصاد و شكوفايي اقتصادي و برخورداري و غنا و بينيازي است.
جامعه دانش و صنعت، كشف نيروهاي طبيعت و استخدام و بهرهوري توانمندانه از آنها در راه تعالي و توسعه و بالندگي است.
جامعه تربيت، سازندگي، تزكيه، برازندگي فكري، فرهنگي، اخلاقي، فردي، خانوادگي، اجتماعي و سياسياست.
جامعه بهداشت جسمي و رواني، پاكيزگي درون و برون، آراستگي ظاهري و باطني و زيباسازي زمين و زمان است.
جامعه عمران و آباداني، رفاه و سازندگي عصرها و نسلهاست.
جامعهاي است كه رابطهاش با آفريدگار و تدبيرگر امور هستي بر اساس آگاهي و ايمان و عشق، با خويشتن بر اساس خودسازي و آراستگي به ارزشها و جمال و كمال معنوي، با طبيعت بر اساس آباداني و بهرهوري به عنوان وسيله رشد و نردبان كمال، و با همنوع بر اساس عدالت و احسان، مهر و بشردوستي، مردمخواهي و رعايت حقوق انسانها و بسيار فراتر از آن، و آن گاه در هر چهار محور بر اساس رعايت حقوق و مهر و ايثار عمل ميكند. راستي كه به دور از هر نوع شعار و مبالغه و گزافه گويي جامعه مطلوب و آرماني قرآن ـ نه مسلمانان ـ جامعهاي است شايسته و دوستداشتني و انساني و جاي زندگي و بهشت نيكبختي و آزادگي و امنيت و بسان دنيايي آكنده از گلها و لالهها با رنگ هاي متنوع و عطرها و خواص مختلف است.
جامعهاي است با ويژگيهاي انساني به مفهوم حقيقي و آزادمنشانه و مترقي آن، در قلمرو بينش، گرايش، كنش، و هدف.
واژه دلپذير و آشناي «جامعه» ـ كه مرادف آن، در فرهنگ جديد عرب «مجتمع» ميباشد ـ از مادّه و ريشه جمع است و معني آن در فرهنگ واژهشناسان عبارت است از گردآوردن، فراهم ساختن، فراهم نمودن و برهم افزودن، و هنگامي كه در قالب اسم فاعل آن، يعني «جامعه» ظهور و بروز مينمايد، به مفهوم گردآورنده، فراهمسازنده، دربرگيرنده و بر هم افزاينده آمده است.
در مفهوم لغوي و عرفي اين واژه آشنا و پرماجرا، به ظاهر نقطه ابهام و ناشناختهاي به چشم نميخورد، اما معني اصطلاحي و علمي آن با ابهامها و مشكلات بسياري همراه است؛ چرا كه واژه «جامعه» از كلّيترين و پرابهامترين واژهها در ميان دانشمندان جامعهشناس است و به تنهايي دربرگيرنده ابتداييترين، سادهترين و عقبماندهترين، تا پيشرفتهترين و مترقّيترين جامعههاست و كاربرد آن نيز رفته رفته تا جايي گسترش يافته است كه به جاي ملّت، كشور و تمدّن نيز به كار ميرود و با اين واژهها هم معنا و هم رديف است.1
تعريف ساده و سربسته و كلّي از جامعه، كار ممكن و آساني است، امّا اختلاف ديدگاه دانشمندان علوم اجتماعي نسبت به ماهيت جامعه و نيز تفاوت ديدگاههاي آنان در قيدها و ويژگيهاي مورد نياز در تحقق يك جامعه، باعث اختلاف و ابهام بسيار در تعريف و وصف و مفهوم جامعه گرديده، و در نتيجه، تعريفهاي گوناگوني از سوي جامعه شناسان رسيده است؛ براي نمونه:
1. برخي ديدگاهها در جامعهشناسي، جامعه را همانند يك پديده فيزيكي و يك مركب طبيعي2 ارزيابي نموده و بر اين باورند كه: انسان، ملكول جامعه است و پيوستگي و گرايش به جمع، تجلّي قانون جاذبه عمومي در زندگي اجتماعي است؛ به همين جهت است كه انسان در زندگي، ناگزير به نزديك شدن به همانندهاي خود گرايش مييابد.
2. برخي ديدگاهها، جامعه را همانند يك «ارگانيسم» و سيستم و موجود زندهاي ـ كه داراي همه خصايص زنده است ـ نگريسته و ميگويند: جامعه، موجود زندهاي است كه داراي تمام خصايص «يك موجود زنده»، همانند: تكثير، رشد، سوخت و ساز و مرگ و حيات ميباشد.3
3. ديدگاه ديگري، «جامعه» را تنها مجموعهاي از انبوه انسانهاي گردآمده و به هم پيوسته ارزيابي ميكند و ميگويد: جامعه، بر آمده از انبوه افرادي است كه بر اثر سُنن و آداب و رسوم و شيوههاي زندگي و فرهنگ مشترك به هم پيوستهاند.4
4. ديدگاه ديگر در جامعهشناسي، جامعه را به صورت واقعيتي اصيل مينگرد و ميگويد: جامعه، موجود زندهاي است كه داراي حيات خاصّي است و نميتوان آن را صرف گرد آمدن ساده اجزاي خود دانست؛ بلكه داراي روح و وجدان ويژهاي است كه افراد را به يكديگر پيوند ميدهد.
روح افراد در اثر به هم پيوستن و در هم رفتن و به همآميختن، به موجودي هستي ميبخشد كه اگر بخواهيم، ميتوانيم آن را موجود رواني بناميم...5
5. در كتاب «جامعه شناسي» از جامعه اين گونه تعريف شده است: «جامعه» به گروهي از مردم گفته ميشود، كه به صورت مشترك زندگي ميكنند و ميكوشند تا به اتفاق، وسائل و امكانات زندگي خويش را تأمين نموده و نسل خودرا ادامه دهند.6
6. و نيز تعريف يكي از جامعه شناسان را آورده است كه ميگويد: جامعه به گروهي از مردم گفته ميشود، كه براي نيل به هدفي «جامعه شمول» يا عام المنفعه در حال تعاون و همكاري است.7
7. «ساموئل كنيگ» پس از آوردن تعريفهاي متعدد از جامعه شناسان در مورد جامعه، مينويسد: شايد براي تصريح بيشتر اين ديدگاههاي متنوع، بتوان گفت كه: جامعه گروهي از مردم هستند، كه بر اثر سنتها، عادتها، آداب و رسوم و شيوه زندگي همانند و فرهنگ مشترك، به يكديگر پيوسته و هر يك چنين احساس ميكند كه به آن گروه تعلق خاطر و پيوند دارد.8
8. بر اين باور شايد بتوان در جملاتي كوتا و فشرده، جامعه را بدين صورت تعريف كرد:
جامعه، مجموعهاي از افراد انساني است كه با نظام و آداب و سُنن و قوانين خاصّي به يكديگر پيوند خورده، و زندگي نظامند و دسته جمعي دارند.9 به عبارت ديگر، جامعه عبارت است از مجموعهاي از انسانها كه در چنبر جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله باورها و آرمانها در يكديگر ادغام گشته و در يك زندگي مشترك غوطهورند.
تعاريف چندگانهاي كه از جامعه رفت، صرفنظر از تفاوت و تضادّ ديدگاهها، هيچ كدام يك تعريف دقيق و جامعي از جامعه به دست نميدهد، بلكه به نظر ما هر كدام نوعي جامعه زيستي را، ـ كه برخي از جانداران نيز به طور غريزي از آن برخوردارند و در برابر جامعه فرهنگي و فكري و انساني است ـ انعكاس ميبخشد؛ در حالي كه به باور ما، تعريف از جامعه انساني بايد چگونگي روابط انساني و نوع آن، انتخابي بودن راه و رسم زندگي گروهي و شيوهها و اشتراك در آرمانها و هدفها و سرنوشتها و تمايز آن با زندگي فردي را انعكاس بخشد، به همين جهت ما اين تعريف را ميپسنديم:
جامعه، انبوهي از انسانها هستند كه در چهارچوب قوانين و شيوههاي خاصّ و آرمان و هدف انتخابي خويش، به هم پيوند داده شده و با نوعي نظام و حكومت و استقلال با هم زندگي گروهي داشته و داراي سرنوشت مشتركند.
با اين بيان جامعه در برابر فرد، و زندگي اجتماعي، در برابر زندگي انفرادي است و ملاك و مشخّصات زندگي اجتماعي عبارت است از: نظام و برنامه حكومت و آداب و سنن، تقسيم كارها و مديريّتها، توزيع برخورداريها و محروميّتها، تعاون و همكاري، تلاش مشترك به منظور نبرد با مشكلات و برداشتن بار از دوش همنوعان از يك سو، و از دگرسو عبارت است از همسويي در هدف، اشتراك در سرنوشت و احساس مسئوليّت و حقوق متقابل. اينها از مهمترين ويژگيهاي اجتماعي است كه ما را در تعريف جامعه و شناخت آن ياري ميكند.
همان گونه كه شناخت درست و همه جانبه ابعاد وجود انسان، كليد خودسازي و نردبان اوج گرفتن به پرفرازترين قلّه سعادت و سلامت و كمال و جمال و رشد و رستگاري است، شناخت همهجانبه و درست جامعه نيز، پيش از ورود به مسايل اجتماعي و تلاشهاي اصلاحي و سازندگي و دخالت در مهندسي و مديريت جامعه، شرط اساسي كاميابي و موفقيّت در زندگي فرهنگي و برنامههاي تربيتي، اجتماعي و سياسي است.
به همين دليل است كه از ديرباز در كنار رشتههاي گوناگون علمي همچون: زيستشناسي، علوم پزشكي، روانشناس، ادبيّات و علوم انساني، الهيّات، فلسفه، تاريخ، حقوق و اخلاق، شناخت علمي جامعه نيز به دست متفكّران و جامعهشناسان و اصلاحگران تأسيس شده است؛ چرا كه ساختن جامعه مترقّي و آراستگي آن به ارزشهاي مادّي و معنوي و مجهّز ساختن آن به راز و رمز صعود و تعالي و شكوفايي و ماندگاري و پيراستگياش از آفتهاي گوناگون، همه و همه در گرو شناخت صحيح و علمي جامعه است و هر گز با سليقههاي سنگوارهاي، تجربههاي شخصي سودمند و موفق و حتي تجربههاي خانوادگي و گروهي نميتوان بسنده كرد و جامعه را به غرقاب بدبختي و پسرفت و فروپاشي سوق داد.
قرآن پيام خدا به انسان است و برنامه نيكبختي فرد، خانواده و جامعه؛ از اين رو، هم به شناخت فرد بهاي بسياري ميدهد و هم به شناخت جامعه و مسايل و روابط و مناسبات اجتماعي.
اين حقيقت ظريف و سرنوشت ساز از انبوه آياتي دريافت ميگردد كه به نوعي از جامعه سخن دارد. اين آيات به دستههاي متنوّعي قابل تقسيم و بررسي است كه در اين فرصت، تنها به دستههاي گوناگون آنها اشاره ميرود تا جرقهاي باشد براي تحقيق و پژوهشي بيشتر در اين مسايل حياتي:
1. گروه نخست آياتي است كه از آفرينش و فرود نخستين انسان و تشكيل نخستين جامعه كوچك بر روي اين سياره خاكي و آموزش او و نسل وي، و نيز درگيري در ميان برخي از اعضاي آن جامعه كوچك گزارش ميدهد. نمونه اين آيات عبارتند از آيههاي 30 ـ 38 از سوره بقره و 27 ـ 31 از سوره مائده.
2. آياتي كه تاريخ زندگي و مبارزات قهرمانانه فكري، عقيدتي و اجتماعي پيام آوران بزرگ و تاريخسازان و جامعهپردازان و اصلاحگران بزرگ و آگاه و بشردوستي را ترسيم ميكند كه نقش مهمّي در تمدّن و ترقّي انسانها و تحوّل مطلوب جامعهها داشتهاند؛ پيامآوران بزرگي چون: نوح، ابراهيم، شعيب، هود، صالح، سليمان، داوود، موسي، عيسي و... و محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم .
اين گروه از آيات را، در كران تاكران قران، از جمله در سورههاي انبياء، طه، مؤمنون، شعراء، قصص و... به فراواني ميتوان ديد و درسهاگرفت.
3. آياتي كه از شرايط اجتماعي و سياسي و فكري و عقيدتي و اقتصادي نامطلوب جامعههاي مشخّصي سخن دارد؛ از جامعههايي چون: جامعه عصر نوح، جامعه عصر هود، جامعه عصر صالح، جامعه عصر لوط، جامعه در اسارت حكومت نظارتناپذير و خشونتكيش فرعون، جامعه بنياسرائيل، جامعه قريش و... و نيز از علل فرود و سقوط آنها درسهاي عبرت انگيز و عبرت آموز و بسيار آموزنده و اوج بخشي ميدهد.
4 ـ آياتي كه از برخي جامعهها و تمدّنها، همچون: تمدّن «سبأ» و راز و رمز ترقّي و شكوفايي و علل فرود و سقوط و غروب غمبار آنها پيام دارد، كه براي نمونه مي توان به آيه هاي 15 ـ 16 از سوره سبأ و 112 از سوره نحل نگريست.
5. آياتي كه سيماي پيشوايان نور، ويژگيهاي آنها، نقش سازنده آنان را در افكندن طرح جامعهها و تمدّنهاي خردورز، دانشدوست، جامعههاي باز، آزاد، شايسته و در خور شأن انسان و شيوه و برنامه انساني و رفتار و كردار آزادمنشانه آنان را ترسيم ميكند؛ از جمله آيه هاي:
143، 246، 247، از سوره بقره؛
159 از آل عمران؛
58 از نساء؛
157 از سوره اعراف؛
1 از سوره ابراهيم؛
5 ـ 10 از مزمّل؛
1 ـ 4 از انشراح؛
1 از سوره علق؛
7 از سوره طه؛
86 از سوره ص؛
35 از سوره احقاف؛
112 ـ 113 از سوره هود و 128 ـ 129 از سوره توبه.
6. آياتي كه چهره نفرتانگيز سردمداران ستم، نقش تخريبي آنان را در تحميل آفتهاي مرگبار انحصار و استبداد و اختناق و خودسري به جامعهها، به هيچ انگاشتن مردم و پايمال ساختن حقوق و آزادي و امنيت آنان و آن گاه ره آورد شوم اين سياست را ـ كه انهدام جامعهها و تمدّنها و سقوط سلسلهها و هلاكت ملّتها در گذر تاريخ بوده است ـ نشان ميدهد و درسها ميآموزد و عبرتها مي انگيزد، و انديشمندان را مي انديشاند؛ براي نمونه آيه هاي: 40 از سوره عنكبوت، 83 از سوره يونس و 14 از سوره قصص.
7. آياتي كه در آنها واژههايي هممعنا و مترادف با واژه جامعه به كار رفته است؛ واژههاي همانند : قوم، شعب، قبيله، قبائل، ناس ، اُناس، اُمّت، ملّت، طائفه، قريه و...
8. آياتي كه انسانها را به جهانگردي، هجرت و سياحت علمي، شناخت آثار و بقاياي جامعههاي گذشته و درسآموزي از سرنوشت آنها دعوت ميكند؛ از جمله آيه هاي: 109 از سوره يوسف،
19 از سوره روم،
44 از سوره فاطر،
21 از سوره غافر،
10 از سوره محمّد،
و 69 از سوره نمل .10
9 ـ آياتي كه گروهها و دستههاي متعدّدي را با صفات و ويژگيهايشان نشان مي دهد؛ گروههايي چون: مؤمنان، راستگويان، پارسايان، پرواپيشگان، هجرتكنندگان، دعوتگران به ارزشها، هشداردهندگان از ضدّارزشها، ياد آورندگان هماره خدا يا ذاكران، فروتنان، فراموشكنندگان خدا، اعراضكنندگان از حق، دروغپردازان، منافقان، غافلان، گمراهان، مترفان، اسرافكاران، تجاوزكاران، افراطكاران، تفريطكاران، امّت معتدل، و ديگر گروههاي جامعه، كه شناخت آنها و ويژگيها و منطق و بينش و تاكتيكهاي آنان در راه زندگي، ما را در شناخت جامعه و برنامه ريزي و اداره موفق آن ياري ميكند.
10. آياتي كه از گرايش اجتماعي انسان سخن دارد؛ از جمله آيه هاي: 13، از سوره حجرات؛ 54، از سوره فرقان؛ و 32، از سوره زخرف.
11. آياتي كه از قانونمندي سير جامعه و حركت تاريخ پيام دارد و پندار موهوم تصاذف و اتفاق و شانس و اقبال را در فراز و فرودها و ظهور و سقوطها جامعهها و فروپاشي نظامها و حكومتها نفي ميكند؛ از جمله آيه هاي: 34 از سوره اعراف؛ 4 از سوره حجر و 58 از سوره اسراء.
12. آياتي كه از سنّتهاي تاريخي و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ خبر ميدهد؛ از جمله آيه هاي: 137، از سوره آل عمران؛ 22، از سوره فتح و 43 از سوره فاطر.
13. آياتي كه راز و رمز صعودها و شكوفاييهاي جامعهها و تمدّنها و عوامل مهمّ و اساسي رشد و ترقي آنها را ترسيم ميكند؛ عواملي چون: جهانبيني صحيح و ايمان عميق،
دانش و فرهنگ،
پروا از قانون شكني يا تقوا و اخلاص و راستي،
تلاش و عمل شايسته،
همگرايي و يكپارچگي،
عدالت و دادگري،
آزادي و آزادگي،
امنيّت فردي، اجتماعي، سياسي و...
برابري و برادري،
فضاي باز و توسعه همه جانبه و احساس مسئوليّت اجتماعي،
انديشه امانت و امانتداري در اداره امور،
مشاركت ملي و مشورت خواهي و مشورتدهي، يا مديريت باخرد و تجربه جمعي،
نقد خواهي، نظارتپذيري و محاسبهجويي صادقانه قدرت و... .
14. آياتي كه عوامل سقوط و عقبماندگي جامعههارا نشان ميدهد.
15. آياتي كه به سير و سياحت در زمين و زمان، به جهانگردي و نگرش عبرتآموز و محقّقانه به آثار و اسناد بر جاي مانده از قرون و اعصار و جامعهها و تمدّنها فرامي خواند، تا انسان از سويي با اين گردش و سياحت علمي، ارزشهاي فرهنگي و فكري جامعهها را نقل و انتقال دهد و از دگر سو بر تجربه خويش بيفزايد. از اسرار آفرينش آگاهي بيشتري يابد و از سقوط تمدّنهاي فاسد و ستمكار و رژيمهاي خودكامه و نقدناپذير عبرتها گيرد؛ از جمله آيه هاي: 69 از سوره نمل؛ 20 از سوره عنكبوت و 9 از سوره روم.
16. انبوه آياتي كه از جامعه كوچك خانه و خانواده سخن دارد؛ از فرمان تشكيل آن،
از وظايف و حقوق متقابل اعضاي آن،
از اخلاق انساني حاكم بر آن،
از تدابير شايسته و اساسي براي استحكام و پايداري آن، و در صورت بروز كشمكش، از چگونگي رفع و حلّ آن و نيز از چگونگي تربيت نسل شايسته و عدالتخواه و آزادمنش در آن.
بيشتر اين دسته از آيات را ميتوان در سورههاي: بقره، نساء، نور، مؤمنون، احزاب، طلاق و تحريم جستجو و بررسي نمود.
17. آياتي كه از روابط عادلانه و انساني ميان برادران و خواهران حقيقي و ديني پيام دارد؛ از جمله آيه هاي: 61 از سوره نور؛ 24 از سوره توبه، 72 از سوره مجادله و 10 از سوره حجرات.
18. آياتي كه روابط، مناسبات، حقوق، و وظايف متقابل خويشاوندان را ترسيم ميكند و مسايلي همچون: رعايت حال ارحام، صله رحم، هشدار از قطع رحم، مهر به آنان، احسان به آنان، اداي حقوق آنان، انفاق به آنان و هشدار از پايمال كردن حقوق و حرمت آنان سخن دارد؛ از جمله آيه هاي: 1 و 36 از سوره نساء؛ 21 و 25 از سوره رعد؛ 27، 83 و 177 از سوره بقره و 28 از سوره اسراء.
19. آياتي كه از چگونگي رابطه با همسايگان دور و نزديك سخن ميگويد؛ از جمله، آيه 36 از سوره 4.
20. آياتي كه از چگونگي رابطه با محرومان، در راهماندگان، بينوايان و يتيمان پيام دارد؛ از جمله آيههاي: 36 از سوره نساء؛ 26 از سوره اسراء؛ 38 از سوره روم و 177 از سوره 2.
21. آياتي كه حقوق متقابل جامعه و فرد و مسئوليّتهاي هر طرف را ترسيم ميكند.
22 ـ آياتي كه حقوق متقابل دولت و مردم را در چشم انداز قرار مي دهد؛ نظير آيههاي: 159 از سوره آل عمران؛ 28 از سوره 42؛ 62 از سوره انفال و 104 از سوره آل عمران.
23. و آياتي كه زندگي مسالمتآميز با همنوعان و نيكي به همه ملتها و جامعههاي خواهان زندگي انساني، عادلانه و مسالمتآميز را ترسيم ميكند. نظير آيههاي: 8 و 9 از سوره 60.
اگر همه اين دستههاي متنوع آيات و نظاير آنها از قرآن استخراج گردد، حجم عظيمي را تشكيل ميدهد و روشن است كه تحليل و تفسير و تأويل انديشمندانه و بايسته و باز و شايسته آنها به وسيله انديشههاي باز و آگاه، ما را در شناخت جامعهها، راز و رمز ظهورها و سقوطها و ساختن جامعهاي آباد و آزاد، باز و توسعه يافته، پيشرفته و مترقي، مردمي و شايسته سالار و بامعنويت، جامعهاي تضمين كننده حقوق بشر، ارجگزار به رأي و نظر مردم و افكار عمومي و با فضايي سالم و پاك از جهل و جنايت و تعصب و دنبالهروي و ارعاب و تهديد و زورمداري و خودسري و ترور و خشونت و آراستن حال و هوا و دنيايي مطلوب و مورد نظر قرآن و عترت ياري ميكند.
شخصيّت هر انساني كه مورد نظاره و مطالعه پژوهشگرانه و محقّقانه شما قرار ميگيرد، ساخته و پرداخته يك عامل و يك قالب نيست، بلكه محصول عوامل متعدّدي است كه دست به دست هم داده و آن شخصيّت پويا و مثبت، يا منفي و مخرّب و ناموفّق را پديد آوردهاند؛ عوامل مهمّ و سرنوشتسازي چون:
عامل سرشت و طبيعت انسان،
عامل وراثت،
عامل تغذيه جسم،
عامل تغذيه روح و خرد و عواطف،
عامل خانه و خانواده و تربيت،
عامل فرهنگ و نظامِ آموزشي،
عامل رفاقت و همنشيني و گروه،
عامل حكومت و آداب و رسوم و مذهب...
عامل محيط طبيعي،
اراده تاريخ ساز و تحوّلآفرين انسان،
و شايد از همه بيشتر و شديدتر و كارسازتر، محيط اجتماعي به مفهوم جامع و كامل آن، كه از خانه تا جامعه و جهاني را كه انسان در آن زندگي ميكند، همه را شامل ميگردد.
از اين زاويه است كه اهميت شناخت جامعه و نقش سرنوشت ساز آن روشن ميگردد و نيز زيبايي و ضرورت انديشه جامعه سالم و مطلوب براي داشتن و ساختن دنياي آباد و آزاد و برخوردار از امنيت و رفاه و تضمينگر حقوق و كرامت انسان و پاك و پاكيزه از وباي استبداد و فساد نمايان ميگردد.
بيترديد انسان علاوه بر بُعد فردي و زندگي شخصياش، يك موجود جامعهگرا و اجتماعي است. از آغازين روزهاي زندگي خويش، راه را براي زندگي با جامعه آغاز ميكند و به تدريج به جامعه و محيط اجتماعي ـ كه بوستان رشد و بستر تكامل و آموزش و پرورش و شكوفايي شخصّت و هويّت اوست ـ گام ميسپارد و در آن جاست كه ساخته و پرداخته و شكوفا ميشود و به گل و ميوه مينشيند.
محيط و جامعه به مفهوم كامل آن، در او اثر مينهد و در حدّ بسياري شخصيّت فكري و عقيدتي، اخلاقي و انساني، رواني و عاطفي، اجتماعي و سياسي... او را ميسازد و او نيز گاه در جامعه اثر ميگذارد و گاه آن را دگرگون ميسازد و با اراده قاطع و تاريخ ساز خويش جامعه و محيط را گاه به راه دلخواه خويش ميبرد؛11 درست همان گونه كه در پرتو آگاهي و پنجه نيرومند انديشه و دانش و به بركت ارادهاي استوار ميتواند محيط طبيعي را دگرگون سازد.
با اين بيان جامعه تنها عامل سازنده و پردازنده شخصيّت انسان نيست و عوامل مؤثّر و پرتوان ديگري چون: سرشت و طبيعت، عامل وراثت و اراده فعال و آزاد و تاريخساز انسان را به هيچ وجه نبايد از نظر دور داشت؛ امّا واقعيّت اين است كه فرد بر اثر زندگي اجتماعي، سخت تحت تأثير و نفوذ عميق و همهجانبه جامعه قرار ميگيرد و در همه ابعاد حيات از محيط اجتماعي اثر ميپذيرد و شرايط و وضعيّت جامعه و محيطي كه فرد در آن ديده به جهان ميگشايد و رشد مي يابد، پديدآورنده شيوههاي عمل و عكسالعمل، آراء و ديدگاهها، علوم و انديشهها، شكلگيري خودآگاهي و سازماندهنده جهتگيريهاي اوست.
فرد چنان تحت تأثير جامعه و جوّ غالب قرار ميگيرد كه در همه ابعاد بــينش، گـرايش، عواطف، جهتگيريها و مهرورزي و بيمهريها ازجامعه خط ميگيرد و نه تنها شايستگي و ناشايستگي ديگران، كه شخصيّت خويش را نيز ناخودآگاه بر اثر قضاوت جامعه ارزيابي ميكند و همه را در آيينه جامعه نظاره مينمايد.
براي دريافت درست اين اثرگذاري عميق جامعه در فرد كافي است كه انسان صفات و ويژگيهاي خويشتن و موضعگيري و رفتار خود نسبت به ديگران را فهرست نمايد و پس از آن با تعمّق و انصاف در آن بنگرد، آن گاه درخواهد يافت كه كدامين آنها از عينك و موضع جامعه و كدام يك از موضع عميق و اساسي و مستقلّ خويش است، كه تازه آنها را هم به نوعي از جامعه گرفته است.
جامعه و عوامل گوناگون اجتماعي از دو شاهراه وسيع و دو كانال عظيم به سوي فرد سرازير ميگردد و در شكلگيري انديشه، عقيده و رفتار او به شدّت اثر ميگذارد و به تدريج بذر ارزشهاي مورد نظر خويش را در مزرعه وجود فرد افشانده و آنها را به شكوفه و گل و ميوه مينشاند و فرد را به رنگ دلخواه و راه و رسم مورد نظر خويش سوق داده و آن گونه كه ميخواهد او را ميپرورد. اين دو كانال عظيم عبارتند از: روابط گوناگون اجتماعي از يك سو، و از دگرسو باورهاي مشترك حاكم بر جامعه است.
منظور از روابط گوناگون اجتماعي، جاذبهها و كششهايي است كه در ميان برخي از انسانهاي هر جامعه با برخي ديگر وجود دارد و همينها كانال وسيع و گستردهاي براي اثرگذاري جامعه در فرد است. روابطي همانند:
روابط دوستانه اعضاي يك خانواده،
روابط صميمانه ميان خويشاوندان و بستگان،
روابط مودّتآميز ميان دوستان و آشنايان،
صفاي حاكم بر روابط استاد و شاگرد و مريد با مراد،
جاذبه شخصيّتهاي اخلاقي، اجتماعي، سياسي، علمي، فرهنگي، هنري، ديني، حقوقي و... در ميان پيروان خويش.
رابطه الگوهاي پذيرفته شده جامعه با الگوپذيران، و عوامل ديگري نظير: شرايط منطقهاي، جغرافيايي، خانوادگي، برخورداريها يا محروميّتهاي ظاهري و باطني، پيوند با عقيده و مذهبي خاصّ، گرايش هاي سياسي، داشتن ارزشهاي انساني و اخلاقي يا فقدان آنها و...اينها همه از ارتباطات اجتماعي محسوب ميگردند و جامعه و محيط اجتماعي از اين راهها به شدّت در فرد و شكل دادن بينش و گرايش و عملكرد او اثر ميگذارد.
هر جامعه و تمدّني داراي بينش و گرايش و ارزشها و مقرّرات خويش است. اينها هستند كه از سويي خطوط زندگي جامعه را ترسيم ميكنند و از دگرسو معيار و ميزان سنجش درستيها و نادرستيها شناخته ميشوند. از سويي رفتار و عملكرد فرد به وسيله اين معيارها سنجش ميگردد و بر اساس آنها مورد قضاوت قرار ميگيرد و از دگرسو، اين مجموعه فرهنگ و سنن ملّي و مذهبي از چنان عمق و ارج و اصالت و قداستي برخودار است كه از نسلي به نسل ديگر ارمغان ميگردد و فرد هنوز ديده به جهان نگشوده، اين مجموعه ارزشها و انديشهها حضور دارند و آماده هستند تا او را بر اساس طرح و مدل و برنامه خويش شكل داده و شخصيّت او را آن گونه كه ميخواهند بسازند.
هر جامعهاي داراي هدف و آرمان است و از كرانههاي دور تاريخ انسان تاكنون جامعهاي بدون هدف و آرمان بر كره خاكي نزيسته است. تنها چيزي كه هست تفاوت و گاه تضادّ آرمانها و هدفهاست.
برخي جامعهها هدف و آرمانشان اين جهاني و مادّي است و در انديشه آب و نان، مسكن و بهداشت، لذّتجويي و خواستههاي جسماند و اگر هم از ارزشها و حقوق و مقرّرات دم ميزنند، يا بدان حسّاسيّت نشان ميدهند، همه را در خدمت تن مينگرند و برخي ديگر آرمانشان انساني و خدايي و اينجهاني و آن جهاني است. اينان هم در انديشه دنياي شايسته و مطلوب و ارزشهاي مادّي و غنا و بينيازياند و هم در انديشه توحيدگرايي، تقواپيشگي، عدالت، آزادگي به مفهوم راستين آن، تا ارزشهاي مادّي و نيروي جسمي تحت حاكميّت خرد و انديشه باشند و انسان از ظلمات به سوي نور و از استبداد و حقارت دنبالهروي و واپسگرايي به اوج آزادي و شكوه و استقلال و ابتكار پر كشد؛ و اين آرمان مشترك جامعه نيز كانال ديگري در اثرگذاري جامعه و محيط اجتماعي بر فرد است. به همين دليل است كه جامعهشناسان و متفكّران بر اين انديشهاند كه جامعه از سه شاهراه مهم: روابط اجتماعي، ايمان و باورهاي مشترك، و آرمان واحد فرد را آموزش ميدهد، به او الگو و نمونه ارائه ميكند، او را به راه مياندازد، ميپرورد و به او شخصيّت و شكل و قواره ميبخشد؛ آري، بيشترين قسمت شخصيّت فرد ساخته و پرداخته جامعه است، آن هم بيشتر از اين راه ها. بنا بر اين، دلسوزان جامعه و دردمنداني كه از استبداد و فساد و تباهي دامنگستر روزگار مينالند و هشدار ميدهند، بايد از اين راهها، آن هم با درايت و تدبير و برنامه ريزي درست و خردمندانه وارد عمل شوند و باور كنند كه با تندي و تيزي، چماق تكفير و تفسيق و به كارگيري نيروي دافعه به جاي جاذبه راه به جايي نخواهند برد.
به خاطر جدّي گرفتن نقش عميق جامعه در شكل دادن به شخصيّت فرد است كه همه آگاهان و انديشمندان و اصلاحگران قرون و اعصار، هماره در انديشه ساختن و پرداختن جامعه شايسته و مترقي هستند. در انديشه جامعهاي كه از امكانات مادّي و معنوي براي رشد و تعالي در همه ابعاد و جلوهها برخوردار، و از عوامل بازدارنده و آفتها، پاك و پاكيزه باشد و همگان از جامعه و تمدّن و دنيايي كه شرايط نامطلوب فكري و عقيدتي، اقتصادي و اجتماعي و فقر و فقدان امكانات و تعطيل امنيّت و آزادي و ارزشهاي انساني بر آن سايه افكند، سخت گريزانند؛ گرچه در مورد ويژگيهاي جامعه و تمدّن و دنياي مطلوب و مورد نظر، ديدگاهها متفاوت و گاه متضادّ است.
با اين بيان به نظر ميرسد ميتوان اين گونه انديشيد كه: شايستگي و برازندگي يك جامعه و نظام اجتماعي يا ناشايستگي آن است كه اگر نه هميشه، بيشتر اوقات رشد و شكوفايي و نيكبختي، يا خامي و عقبماندگي و نگونبختي فرد را رقم ميزند؛ با اين بيان هر جامعهاي در ابعاد گوناگون زندگي به گونهاي عادلانه و شايسته حركت كرد و در راهي درست گام سپرد، به همان نسبت فرد نيز در آن محيط اجتماعي به درستانديشي و شايستگي در كردار و رفتار و منطق و موضعگيريها ميگرايد و با خود و خارج از وجود خويش بسان جامعهاش برخورد ميكند و هر جامعهاي درگير ناهنجاري، بيدادگري، انحطاط، روابط نا سالم و آفتها باشد، به همان نسبت فرد نيز در آن جامعه به تباهي و انحطاط گرايش مييابد و آفتزده ميشود؛ چرا كه فرد بر اثر زندگي در جامعه و قلمرو نظام آن، از كانالهاي عظيم ارتباطات اجتماعي و باورهاي مشترك و آرمان واحد جامعه سخت تحت تأثير و نفوذ عميق آن قرار ميگيرد و شرايط و وضعيّت جامعهاي كه فرد در آن زندگي ميكند، پديد آورنده شيوههاي كنش و واكنش، ديدگاهها و خلق و خو، علوم و معارف و رفتار و ادب اوست. گرچه نبايد جامعه و نظام حاكم بر آن را، تنها عامل سازنده شخصيّت انسان نگريست و عوامل ديگري، چون اراده دگرگونساز فرد را ـ كه گاه در برابر جامعه ميايستد و موفّق به تغيير مسير آن ميگردد ـ از ياد برد، امّا اينها استثنايي است و نقش جامعه در فرد به راستي سازنده يا ويرانگر است.
جهانبينيها و سيستمهاي گوناگوني كه در انديشه رهبري انسان و ساختن فرد و جامعه مترقّي و اداره شايسته و بايسته زندگيها و تمدّنها هستند، هر كدام براي جامعه محبوب و مطلوب و شرايط اجتماعي مورد نظر و دنياي آرماني خويش، طرحها و برنامهها تدارك ديده و در كنار آن، ويژگيها و خصوصيّاتِ شايسته و بايستهاي را براي جامعه دلخواه خويش ترسيم ميكنند و سيماي جامعه و شرايط اجتماعي مورد پسند خويش را در ابعاد گوناگون فكري و عقيدتي، فرهنگي و هنري، اخلاقي و انساني، رواني و عاطفي، داوري و قضايي، اقتصادي و برنامهريزي، بهداشتي و درماني، رفاهي و تفريحي، دفاعي و كيفري، قانونگزاري و مديريت، و چگونگي اجرا و ضمانتهاي آن و ديگر جنبهها و جلوهها آراسته و پيراسته و در چشمانداز پژوهشگران و شيفتگان بهروزي و نيكبختي قرار ميدهند و آن گاه راهها و شيوههاي صعود و پرگشودن به سوي آن را مقرّر ميدارند، سپس راه خويش را براي رسيدن بدان وضعيّت مطلوب و دنياي دوستداشتني آغاز ميكنند.
قرآن با درخشش آغازين اشعه نوراني و حركتآفرين انوار انسانسازش، خويشتن را دارنده برترين و شايستهترين طرح و برنامه براي نجات فرد و جامعه معرّفي كرد و براي خويش رسالت پرشكوه فردي و خانوادگي، اجتماعي و سياسي، مادّي و معنوي، و اين جهاني و آن جهاني اعلام كرد و با اين انديشه بلند و برنامه جامع و هدف والا حركت رهاييبخش و انسانساز خويش را آغاز كرد تا به انسان شناخت دهد، بينش ارزاني دارد، دانش بياموزد، و قلم و بيان و مغز و دستگاه تعقّل او را براي جهاد سپيد و تلاش سبز و آفرينش جهاني نو به كار گيرد. به انسان هدف دهد، زندگي او را معنا و مفهوم و عمق و محتوا بخشد، گوهر گرانبهاي وجودش را براي او كشف كند، راز فرازها و شكوفاييها و صعودها و رمز خزانهاي زودرس، غروبهاي غمبار و سقوطها را بر او بنماياند، و او را با همه وجود و امكان و اخلاص از اسارت خداوندگاران دروغين،
از بيداد نوع استبدادگر،
از كمند هواهاي سركش،
از وسوسهها و اغواگريهاي شيطان و نيروهاي مخرّب، و از كُند و زنجير جهالتها، تاريكانديشيها، نگونساريها و تعصّبات كور و حسادتهاي ويرانگر نجات داده و دست او را بگيرد و او را مدد كند تا پر كشد، تا جلوه حقيقي خود را ـ كه نشان از خداوند دانش و عدالت و عزّت و آزادي و كرامت و ارزشهاي والا دارد ـ جلوهگر سازد.
تا به پرواز درآيد و از محدوديّت و تنگناهاي اين جهان به وسعت و فراخناي عالم بينهايت برسد.
تا خانه دل را مصفّا كند، قلب را صيقل و جلا دهد و اوج گيرد، رنگ او را پذيرد و به صفات او آراسته گردد، و لقاي او را ـ كه سرانجامِ مسير تعالي و تكامل فرد و جامعه است ـ هدف قرار دهد و بقيه را نردبان و وسيله صعود و اوج.
در اين روند تاريخي بود كه قرآن پا به پاي آموزش و آگاهيبخشي و شناختدهي و زدودن آثار منحطّ فرهنگي و فكري و تزكيه و پيراستگي فرد و جامعه از ضدارزشها و بارور ساختن ارزشها در مزرعه دلها، به ترسيم نشانههاي فرد مورد نظر خويش پرداخت و در انبوهي از آيات ويژگيها و نشانهها، فرد نمونه و مطلوب خويش را برشمرد و چهره درخشان او را در آيينه آيات انعكاس بخشيد.12 و از پي آن، به بنياد جامعه و دنياي نوين و مورد نظر خود پرداخت و در كران تا كران قرآن با طرح مسايل اجتماعي و حقوقي، سياسي و اخلاقي، اقتصادي و انساني به نشانگري عوامل صعودها و شكوفاييها و نيز علل سقوطها و عقب ماندگيها فرد و جامعه همّت گماشت و ويژگيهاي جامعه موردنظر خويش را در ابعاد گوناگون بينش، گرايش، عمل و چگونگي روابط و مناسبات و سيماي آن را در تابلو نوراني و زوال ناپذيرش ترسيم و در چشمانداز ترقّيخواهان و اصلاحطلبان و جستجوگران نجات و نيكبختي قرار داد تا بدين وسيله:
1. براي هميشه به انسان خسته و سرخورده و مأيوس و دربند، اميد دهد؛ چرا كه زنده نگاه داشتن حّس اميد و انگيزش اميد، كاري ارجدار و بزرگ و سازنده است و ميكرب قتّال نااميدي و سرخوردگي نسلها و افسردگي مغزها را ـ كه آفت جان جامعهها و تمدّنها و مانع جدّي تحرّك و تلاش و خلاقيّت و ابتكار و سازندگي است ـ از جانها وانديشهها بزدايد.
2. براي هميشه به عصرها و نسلها هدف دهد و آنان را از آفت هستيسوز بيهدفي و سرگرداني و پوچگرايي، يا هدفهاي پست و بيارزش و بدلي نجات بخشد.
3. با ترسيم ويژگيها و سيماي آراسته و درخشان جامعه دلپذير و پرشكوه خويش، نارضايتي و نفرت خود را از سياهيها و تباهيها، استبداد و واپسگرايي، ظلم و فريب حاكم بر قدرتهاي زورمدار و نقدناپذير و اصلاح ستيز را با رساترين نداها اعلام و آگاهان و متفكران دلسوز و دردمند و تودههاي دربند را بر ضد نابسامانيها و درد و رنجهاي جانكاه بشريت و نظام سلطه و بيداد جهاني بر انگيزد و حركتهاي اصلاحي و جنبشهاي نجاتبخش را پي ريزد و موج معنويت و كمال و بينش ايجاد كند.
4. و ديگر اين كه، تشنگان جوياي آب حيات و بقا و شيفتگان نيكبختي و رفاه و بهزيستي و بهروزي و غنا و بي نيازي و جويندگان شرايط محبوب و عادلانه جهاني را هدفدار و پر اميد به راه حق و عدالت و آزادي و سرچشمه كمال و زيبايي رهنمون گردد.
در پژوهشي فشرده در قرآن پيرامون زندگي انسان در اين جهان، به انبوهي از آيات بر ميخوريم كه به اعتباري بر سه بخش قابل تقسيم هستند و هر بخش از آنها، هدف بلندي در افكندن طرح جامعه مطلوب، ساختن و آراستن و به شكوفه و گل نشاندن آن را پي ميگيرند كه بخشي از آنها، نمادي از سيماي دلنشين و پرجاذبه جامعه مطلوب را در چشم انداز كمالجويان قرار ميدهد.
در اين بخش از آيات، قرآن از جامعه مطلوب و مورد نظر خويش،
از سيماي دلنشين و پرجاذبه و انساني آن،
از حال و هوا و هدفها و آرمانها والاي آن،
از برنامهها و روشهاي عادلانه وشرافتمندانهاش براي رسيدن به آنها،
از ويژگيهاي آن، در بينش، گرايش و عمل،
از خصوصيات آن، در به دوش كشيدن بار مسئوليّتهاي فردي، خانوادگي، اجتماعي و انساني،
از مشخّصات آن در ابعاد انديشه و فرهنگ، عقيده و ايمان، اجتماع و سياست، مديريت و اخلاق، اقتصاد و انفاق، حقوق و قضاوت، زندگي درون مرزي و روابط برون مرزي و... سخن دارد؛ براي نمونه:
قرآن در اين آيات درخشان، سيماي جامعه باز و مطلوب خود را اين گونه به تابلو مي برد:
«وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِيْنَ يَمْشُوْنَ عَلَي الاَْرْضِ هَوْناً وَاِذا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُوْنَ قَالُوْا سَلاماً.
وَالَّذِيْنَ يَبِيْتُوْنَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياْماً.
وَالَّذِيْنَ يَقُوْلُونَ رَبَّنا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَعَذابَها كانَ غَراماً.
اِنَّها سَاءَتْ مُسَّتَقَراًّ وَمُقَاماً.
وَالَّذِيْنَ اِذا اَنْفَقُوْا لَمْ يُسْرِفُوْا وَلَمْ يَقْتُرُواْ وَكانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً.
وَالَّذِيْنَ لايَدْعُوْنَ مَعَ اللَّهِ اِلَهاً آخَرَ وَلايَقْتُلُوْنَالنَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ اِلاَّ بِالْحَقِّ وَلايَزْنُوْنَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ اَثاماً.
يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيْهِ مُهاناً.
اِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلَ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكانَ اللَّهُ غَفُوْراً رَّحِيْماً. وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاِنَّهُ يَتُوْبُ اِلَي اللَّهِ مَتاباً.
وَالَّذِيْنَ لايَشْهَدُوْنَ الزُّوْرَ وَاِذا مَرُّوْا بِالْلَغْوِ مَرُّوْا كِراماً.
وَالَّذِيْنَ اِذا ذُكِّرُوْا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُماًّ وَعَمْياناً.
وَالَّذِيْنَ يَقُوْلُوْنَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا وَذُرِّياتِنَا قُرَّةَ اَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِيْنَ اِمَاماً.
اُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فيها تَحِيَّةَ وَسَلاماً.
خالِدِيْنَ فيْها حَسُنَتْ مُسْتَقَراًّ وَمُقاماً13
و بندگان راستين خداوند بخشاينده، كساني هستند كه در روي زمين به فروتني گام بر ميدارند، و هنگامي كه نادانان روزگار با آنان بيادبانه سخن گويند به درستي و ملايمت و مدارا پاسخ ميدهند.
و آنانند كه سجدهكنان و در حال ايستاده، شب را براي پروردگارشان به روز ميآورند.
و آنان هستند كه ميگويند: پروردگارا، عذاب دردانگيز دوزخ را از ما بازگردان، چرا كه عذاب آن زياني پاينده است.
بيترديد آن دوزخ، بد قرارگاه و بد جايگاهي است.
و آنان هستند كه چون انفاق نمايند، نه ولخرجي ميكند و نه سخت ميگيرند، و سبك آنان ميان آن دو شيوه ناپسند، به شيوه اعتدال است.
و آنان هستند كه خداي ديگري را با خداي يكتا نميخوانند و نميپرستند و كسي را كه خدا ريختن خون او را حرام گردانيده است، جز بر اساس حق و عدالت نميكشند و دامان عفت آلوده نميسازند، و هر كس چنين كند با كيفري دردناك رو به رو خواهد شد.
براي او در روز رستاخيز عذاب و كيفر، چند برابر ميشود؛ و هماره با خفّت و خواري در آن ماندگار خواهد بود، مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و در راه جبران و اصلاح، كارهاي شايسته انجام دهد؛ آنان هستند كه خدا بديهايشان را به نيكيها تبديل ميسازد، و خدا هماره آمرزنده و مهربان است.
و هر آن كس توبه كند و كار شايستهاي انجام دهد، بيترديد با بازگشتي پسنديده به سوي پروردگارش باز ميگردد.
و آنان كساني هستند كه به دروغ و ناروا گواهي نميدهند، و چون بر بيهوده بگذرند، بزرگوانه بر آن ميگذرند.
و آنانند كه چون به آيات پروردگار خود اندرز داده شوند، با گوش شنوا و چشم بينا به آنها روي ميآورند و كر و كور بر روي آنها نميافتند.
و آنان هستند كه نيايشگرانه ميگويند: پروردگارا، از ميان همسران و فرزندانمان مايه چشم روشنيهايي به ما ارزانيدار، و ما را پيشواي پروا پيشگان قرار ده!
آنان هستند كه به پاس آنكه شكيبايي ورزيدند، غرفههاي پر شكوه بهشت به آنان پاداش داده ميشود، و در آنجا با درود و سلامي گرم رو به رو خواهند شد.
در آنجا جاودانه خواهند بود راستي كه چه نيكو قرارگاه و چه خوش جايگاهي است كه آنان دارند.
در اين آيات، سيماي جامعه پرشكوه با بيش از پانزده و صف و ويژگي ـ كه هر كدام بحث عميق و جداگانه اي را ميطلبد ـ به تابلو رفته است؛ ويژگيهايي نظير:
1 ـ تواضع و فروتني در برابر حق و عدالت.
2 ـ نيايش و شبزندهداري و عبادت يا خودسازي و خودشكوفايي هماره.
3 ـ مناجات و راز و نياز، در كنار تلاش و جهاد و اصلاح و سازندگي.
5 ـ انفاق و اعتدال و توازن.
6 ـ دوري از اسراف و تنگنظري.
7 ـ يكتاپرستي و توحيدگرايي.
8 ـ رعايت حق حيات ديگران و ارج نهادن به حقوق بشر.
9 ـ پاكي و پاكدامني و دوري گزيدن از زشتي و تبهكاري.
10 ـ توبه و بازگشت و جبران و اصلاح و بازساي هماره و همه جانبه.
11 ـ قضاوت و شهادت آگاهانه حقوقي و عادلانه.
12 ـ دوري از ناپسنديها و نامردميها.
13 ـ حقشناسي و حقشنوي و حقپذيري.
14 ـ احساس مسئوليّت در برابر عصرها و نسلها.
15 ـ و داشتن آرزوها و آرمانهاي و هدف هاي بلند و بشردوستانه و آزادمنشانه.
و نيز اين گونه:
«فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيٍْ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمْ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ
وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ14
و آنچه به شما مردم داده شده است، كالاي فناپذير زندگي اين جهان است؛ و آنچه نزد خداست براي آن كساني كه ايمان آوردهاند و تنها بر پروردگار خود اعتماد ميكنند، بهتر و پايندهتر است؛
و نيز براي آن كساني كه از گناهان بزرگ و از زشتيها دوري ميگزينند؛ و هنگامي كه دستخوش خشم ميگردند، درميگذرند و ميبخشايند؛
و آن كساني كه به دعوت پروردگارشان پاسخ شايسته داده و نماز را برپا داشته، و كار مديريت جامعه آنان در ميانشان بر اساس تبادل آزادانه انديشهها و ديدگاهها و مشاركت و مشورت است؛ و از آنچه از نعمتهاي گوناگون زندگي كه به آنان روزي كردهايم انفاق مينمايند؛
و آن كساني كه چون به آنان ستم رسد، براي مبارزه با ستم به پا ميخيزند و از آزاديخواهان ياري ميجويند و به طور عادلانه و انساني داد خود را از ستمكاران ميگيرند.
و كيفر بيداد و بدي، همانند آن، بدي است؛ امّا هركس درگذرد و كار را به سامان آورد، پاداشش بر خداست؛ به يقين او بيدادگران را دوست نميدارد.
در اين آيات نيز چهره شكوهبار جامعه اسلامي در ابعاد گوناگون، با بيش از نُه ويژگي بسيار سازنده و مترقي به تابلو رفته، و با دقّت و تعمّق ستوده شده است؛ با ويژگيهايي چون:
1 ـ انديشه و ايمان استوار و تزلزلناپذير.
2 ـ توكّل و اعتماد به خدا و استقلال درانديشه و عمل.
3 ـ پرهيز از گناهان بزرگ و زشتيها.
4 ـ گذشت و بخشايش و مهرورزي.
5 ـ پاسخگويي شايسته به دعوت پروردگار.
6 ـ برپا داشتن نماز و فرهنگ و راه و رسم نماز.
7 ـ اداره جامعه بر اساس شايسته سالاري و مشاركت ملّي و نظارت عمومي و احساس مسئوليّت همگاني و پاسخگويي در برابر مردم و آزادي و عدالت و مشورت و بهادادن به راي و خواست ملّي و افكار عمومي.
8 ـ انفاق و مردم نوازي و محروميت زدايي.
9 ـ ساماندهي نهادهاي مدني و انجمنهاي دفاع از حقوق بشر و ياريطلبي و هماهنگي براي نظارت بر روند جامعه و ستاندن داد ستمديدگان از ستمكاران و تجاوزگران.
و نيز اين گونه:
«قَدْ اَفْلَحَ الْمُوْءمِنُوْنَ.
اَلَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.
وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.
وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلوُنَ.
وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ.
اِلاَّ عَلَي أَزْوَاجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُوْمِيْنَ.
فَمَنِ ابْتَغي وَرَآءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ.
وَ الَّذيْنَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونْ.
وَ الَّذيْنَ هُمْ عَلي صَلَواتِهِمْ يُحَافِظُونَ.
أُوْلئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ.
اَلَّذيْنَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيْهَا خَالِدُونَ15
راستي كه ايمانآوردگان راستين، رستگار شدند؛
همانان كه در نمازِ خود فروتن و خاشعند؛
و آنان كه از بيهوده گويي و كارهاي بيهوده رويگردانند؛
و آنان كه زكات و حقوق مالي خود را ميپردازند،
و آنان كه دامان خويش را حفظ ميكنند؛
مگر بر همسران يا كنيزانشان، كه در اين صورت بر آنان سرزنشي نيست.
پس هر كس فراتر از آن بجويد، چنين كساني تجاوزكارانند.
و آنان كه امانتها و پيمانهاي خود را رعايت ميكنند.
و آنان كه بر نمازهاي خويش مواظبت مينمايند.
آري، آنان همان ميراثبرانند.
همان كساني هستند كه بهشت برين را به ميراث ميبرند و آنان در آنجا جاودانهاند.
در اين آيات نيز ويژگيهاي هشتگانهاي براي جامعه مطلوب نشان داده شده است؛ ويژگيهايي چون:
1. ايمان.
2. عبادت و نيايش و معنويت.
3. دوري از بيهودگيها و بي هدفي ولنگاريها.
4. اداي حقوق اقتصادي محرومان.
5. عفّت و پاكي و پاكيزگي جامعه از انواع آلودگيها و حق كشيها.
6. رعايت امانتهادر زندگي فردي، خانوادگي، اجتماعي، اقتصادي، قضايي، سياسي و...
7. پايبندي به عهدها و رعايت پيمانهاي فردي، ملي، منطقهاي و جهاني.
8 ـ مراقبت به ارتباط با آفريدگار و نمازها.
و اين گونه:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمْ لْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيًما16
محمّد (ص) پيامبر خداست؛ و كساني كه همراه اويند و جامعه اسلامي را ساختهاند، در برابر كفرگرايان و حق ستيزان، سختگير و ميان خود مهربانند؛ آنان را ركوعكنندگان و سجدهكنندگان مينگري؛ از خدا فزونبخشي و خشنودي هماره او را ميجويند؛ نشانههايشان در چهرههايشان بر اثر سجدههاي طولاني نمايان است؛ اين است وصف آنان در تورات؛ و وصف آنان در انجيل همچون كِشتهاي است كه جوانه خود را برآورده و آن را نيرومند ساخته تا ستبر شده و بر ساقههايش به گونه اي ايستاده است كه كشاورزان را به شگفت ميآورد؛ آري، خدا ايمانداران را اين سان توان ميبخشد تا به وسيله آنان كفرگرايان و حق ستيزان را به خشم آورد. خدا كساني از آنان را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، به آمرزش و پاداشي شكوهبار وعده داده است.
در اين آيه بيشتر از ده ويژگي براي جامعه مطلوب ترسيم شده است كه عبارتند از:
1. صلابت در برابر تجاوزكاران و حق ستيزان و پايمال كنندگان حقوق مردم.
2. مهر و محبت در كران تا كران جامعه و با همه كساني كه جوياي زندگي قانونمدارانه و مسالمتآميز و انسانياند.
3. عبادت و پرستش خدا و آراستگي به معنويت.
4. نماز و سجده و آراستگي به فرهنگ زنده و مترقي و آزادمنشانه دين.
5. در انديشه بخشايش و مهر خدا بودن و شرايط آن را فراهم آوردن.
6. در جستجوي خشنودي او انديشيدن و برنامه ريزي و عمل كردن.
7. سيماي شايستگان و جامعه باز و آزاد و توسعه يافته و خوشنام داشتن.
8. خودكفايي و اعتماد به نفس.
9. كارآيي و توانايي.
10. و استقلال و اعتماد به خويشتن.
و نيز اين گونه:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيمانا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
اَلَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»17
ايمانداران واقعي كساني هستند كه چون نام بلندمرتبه خدا برده شود، دلهايشان از شكوه و عظمت و عدالت او بترسد، و هنگامي كه آيات خدا بر آنان تلاوت گردد بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خويش اعتماد ميكنند. همانان كه نماز را بر پا مي دارند و از آنچه روزي آنان ساختهايم انفاق ميكنند.
در اين آيات، اين نشانهها براي جامعه مطلوب در چشم انداز ترقي خواهان قرار گرفته و اين گونه وصف شده است:
1. ترس از عدالت خدا و حساب بردن از نظارت و محاسبه او، و در نتيجه نيك انديشي و عملكرد قابل دفاع در آشكار و نهان.
2. رشد و ترقي هماره و بالندگي روزافزون.
3. اعتماد به فرمانرواي هستي.
4. بر پاداشتن نماز و فرهنگ عادلانه و اصلاح طلبانه و بشردوستانه و آزادمنشانه آن در كران تا كران زندگي فرد و جامعه و مديريتها.
5. و ديگر انفاق و ايثار از نعمتها و موهبتها در راه حق و عدالت.
و نيز اين گونه:
«لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُكُم مِنْ دِيارِكُم أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ...
إِنَّما يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدّينِ...»18
امّا خدا شما را از كساني كه در كار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكردهاند، باز نميدارد كه با آنان نيكي كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست ميدارد.
فقط خدا شما را از دوستي با كساني باز ميدارد كه در كار دين با شما جنگ كرده و شما را از خانههايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر همپشتي كردهاند.
وبدين سان روشن ميسازد كه جامعه مطلوب و محبوب اسلامي، تضمينگر حقوق و آزادي و كرامت و امنيت همه انسانها و گروههايي است كه با تنوع سليقهها و انديشهها و باورها در انديشه زندگي مسالمت آميز و عادلانه باشند.
علي كرمي 5/6/1381
12. براي نمونه، به آيه هاي 23 ـ 39 از سوره اسراء بنگريد. 15. مؤمنون / آيه 1 ـ 9. 18. ممتحنه / 9 ـ 8. 16 . فتح / 29. 1ـ در آمدي بر جامعه شناسي، ص 240. 14 . شوري / 36 ـ 40. 13. فرقان / 62 ـ 74. 17. انفال / 2 ـ 3. 10. قرآن انسان را به مطالعه دقيق تاريخ و دريافت علل فراز و فرود و ظهور و سقوط جامعهها و حكومتها فرامي خواند و بخش مهمي از آيات خودرا بدين مطلب اختصاص ميدهد، تا بدين وسيله پژوهندگان و ترقيخواهان به اين دريافتهاي ظريف و سر نوشت ساز نائل آيند: 1. ثبات قلب و استواري گامها در راه عدالت؛ وَكُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ. 2. دست يابي به حقايق و قوانين حاكم بر روند جامعه و تاريخ؛ وَجاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ. 11. بعثتهاو نهضتهاي دگرگونساز پيامبران، نمونههاي برجسته اين حقيقت است. در اين مورد به كتاب «ظهور و سقوط تمدّنها از ديدگاه قرآن» صفحه 25 بنگريد. 2. مركب طبيعي، آن تركيبي است كه اجزاي آن، شخصيّت خود را از دست داده و به طور طبيعي آثار هر جزيي نيز استقلال خود را از دست ميدهد و ذاتِ جزء، با اثر و خاصيّت خود در كلّ هضم ميگردد. منشور جاويد قرآن، ج 1، ص 332. 3. ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن/ 17. 3. پند آموزي و اندرزگيري؛ وَمَوْعِظَةٌ. 4. گرفتن درسهاي عبرتانگيز و عبرتآموز. وَذِكْري لِلْمُؤْمِنينَ. و ما هر يك از سرگذشتهاي پيامبران را كه بر تو اي پيامبر! باز ميگوييم، چيزي است كه به وسيله آن قلب مصفّاي تو را آرامش و استوراي ميبخشيم؛ و در قالب اين سرگذشتها، هم براي تو حقيقت آمده و هم براي ايمان آوردگان اندرز و يادآوري است. هود / 120. 4. همان مدرك. 5. قواعد روش جامعه شناسي / 130. 6. ساموئل كنيگ، جامعهشناسي، ترجمه مشفق همداني/ 48 . 7. همان كتاب / 48. 8. همان كتاب / 48. 9. استاد مطهري/ جامعه و تاريخ / 131.