کيهان انديشه ـ ش11، فروردين و ارديبهشت 1366
کاوش در يک مسئل? تاريخي
سيد جعفر مرتضي عاملي
ترجمه: محمد امين جراحي
کسي که به بررسي تاريخ اسلام و ميراث گذشته ميپردازد، با امور بسياري مواجه ميشود که در ظاهر، حقايق قطعي و خدشه ناپذير به نظر ميرسد. زيرا نويسندگان و مؤلفان، آنها را جزء وقايع و خبرهاي مسلم شمرده و در رد يا قبول آن به استدلال پرداختهاند.
حال آنکه اگر محققان، خود اين قضايا را به بررسي و پژوهش ميگذاشتند قطعاً به اين حقيقت دست مييافتند که اين قبيل امور، غير واقعي و ساختگي است و براساس غرضهاي سياسي و تعصبات مذهبي يا نژادي و امثال آن به وجود آمده است و نيز به بسياري از مطالب ترديد برانگيز و ضعيف و بيپايه پي ميبردند.
در اينجا بعنوان نمونه به قضيه زيدبن ثابت که معروف است پيامبر (ص) اکرم (ص) به او امر فرمود زبان يهود را فرا گيرد، اشاره ميکنيم و مطالب مربوط به آن را مورد نقد و بررسي قرار داده و قضاوت را به عهده خوانند? گرامي ميگذاريم تا خود به حکم عدالت و انصاف در آن بنگرد و آزادانه نظر دهد.
نخست رواياتي را که در اين باره نقل شده است بيان کرده، سپس به بررسي و تحليل آنها ميپردازيم:
عدهاي ميگويند: «در سال چهارم هجري، رسول خدا زيدبن ثابت را به آموزش زبان سرياني يا عبراني مأمور کرد، به اين دليل که آن حضرت (ص) در مورد خواندن و نوشتن يهود اعتماد نداشت.»
ترمذي از زيدبن ثابت روايت کرده که او گفت: «پيامبر (ص) خدا به من امر فرمود کتابت يهود را بياموزم، زيرا به يهود در مورد نامه و نوشته آنها اعتماد نداشت، سپس زيد ادامه داد: من در مدت کمتر از نيم ماه آن را آموختم و از آن پس هرگاه پيامبر (ص) ميخواست براي يهود نامه بنويسد، من مينوشتم و اگر آنها براي آن حضرت (ص) نامه ارسال ميداشتند نيز من آن را براي حضرت ميخواندم.» (ابوعيسي گفته است اين حديث حسن و صحيح است.)
به همين مضمون در روايت ديگر از زيد منقول است: «وقتي رسول خدا وارد مدينه شد به من فرمود کتابت يهود را بياموز، زيرا سوگند به خدا که من به کتابت يهود مطمئن نيستم. ترمذي گويد: «به گونهاي ديگر از زيدبن ثابت روايت شده است که گفت رسول خدا به من فرمود: زبان سرياني را بياموزم.»
و در نقلي ديگر از زيدبن ثابت آمده که گفت: «رسول خدا به من فرمود نامههاي به دست من مي رسد که دوست ندارم احدي آن را بخواند، آيا تو ميتواني خط و زبان عبراني يا سرياني را بياموزي؟ گفتم آري. زيد گفت: آن را در هفده شب ياد گرفتم.»
نظير همين روايت در نقل ديگر از زيدبن ثابت آمده است که به طور قطع و بدون ترديد در اين روايت آن حضرت او را به آموزش زبان سرياني امر فرموده است.
همچنين در روايتي ديگر از زيدبن ثابت آمده که گفت: «هنگام ورود پيامبر به مدينه مرا نزد آن حضرت بردند و از من به شگفت آمد، به حضرت گفتند اين پسر از بني نجار است و بيش از ده سوره از آنها که بر تو نازل گرديده (قرآن) را ميخواند، پيغمبر از من خواست قرآن بخوانم و من سوره «ق» را خواندم، آنگاه حضرت فرمود کتابت يهود را بياموز که من نسبت به نامههاي خود از آنها مطمئن نيستم و من آن را طي نيم ماه آموختم.» (بقيه روايت مانند آنچه در روايت اول گذشت ميباشد.)
از عبدالله بن ابي بکر (بن محمد، بن عمرو، بن حزم) نقل است که گفت: «زيدبن ثابت در مدارس «ماسکه» آموزش ميديد و. کتاب آنها (خط و زبان يهود) را در ظرف پانزده شب آموخت، به گونهاي که اگر چيزي را تحريف يا تبديل ميکردند ميدانست.»
کتاني گفته: «در بهجهالمحافل ابن عبدالبر آمده است: زيد آن را در هجده روز آموخت.»
و نيز عدهاي درباره زيدبن ثابت گفتهاند: «او به عربي و عبرانيمينوشت.» يا به سرياني.
ابن اثير جوزي گويد: «… نامههايي به سرياني به دست پيامبر ميرسيد و پيامبر زيد را به فراگيري آن زبان امر فرمود.»
ذهبي گويد: «هنگامي که پيامبر (به مدينه) وارد شد زيد کودکي باهوش و نجيب بود ودر حالي که يازده سال داشت اسلام آورد، پيامبر (ص) به او فرمود خط يهود را ياد گيرد و او نوشتن آن را نيکو فرا گرفت …»
نقد و بررسي روايات
مجموع اين روايات از چند نظر قابل بررسي است، زيرا صحت و درستي آنها خدشه پذير است. اينک پارهاي از نظرها:
الف) بطور واضح ميان اين روايات اختلاف ديده ميشود و اين امر نشانگر آن است که نميتواند همه آنها صحيح باشد. زيرا روايتي ميگويد: پيامبر (ص) زيد را به آموختن زبان سرياني امر کرد و در روايتي ديگر به آموختن عبراني. ملاحظه ميشود که بين دو زبان ترديد وجود دارد.
از سوي ديگر روايتي ادعا ميکند: زيد آن زبان را در مدت کمتر از نيم ماه آموخت و روايت ديگر مدعي است: در پانزده روز و سومي حاکي است در هفده روز و چهارمي هجده روز.روايتي ميگويد: آن حضرت زيد را به آموختن زبان يهود فرمان داد چرا که به يهود در مورد خواندن کتاب .و نامه اعتماد نداشت. در روايتي ديگر آمده است: آن حضرت زيد را از اين رو به آن کار امر فرمود که دوست نداشت کسي به مضمون نامههايي که به آن حضرت ميرسيد آگاه شود. روايتي ميگويد: پيغمبر (ص) هنگام ورود به مدينه زيد را به آموختن زبان يهود امر فرمود و در جاي ديگر نقل شده: اين دستور در سال چهارم هجرت صادر گرديده و فراگيري زبان نيز مربوط به همان زمان است.
در حالي که راوي و منشأ تمام اين اقوال يک شخص است و هر چه در اين زمينه نويسندگان و مورخان ميگويند ظاهراً از زمان شخص است.
ب: تنها راوي اين قضيه و قهرمان داستان، شخص زيد بن ثابت است و اين مطلب از غير او نقل نشده، در صورتي که نظر به اهميت اين موضوع و جالب توجه بودن آن بايد از زبان ديگران نيز نقل ميشد، و حال آنکه سادهترين رفتار پيغمبر (ص) را افراد متعدد براي ما ثبت کردهاند. بنابراين روشن است که اين ماجرا درصدد اثبات فضيلتي براي شخص راوي است و بايد در اين نکته تأمل شود.
ج: با وجود تتبع فراوان براي نمونه يک روايت نيافتيم که پيغمبر (ص) نامهاي را به زبان غير عربي براي ديگران فرستاده باشد يا نامهاي به زبان ديگري جز عربي به آن حضرت رسيده باشد. همچنين حتي به اشارهاي بر نخورديم که گفته باشد نامهاي براي آن حضرت از زبان ديگري رسيده و به عربي ترجمه کرده باشند و بالعکس. محققاً اصل چند نامه منسوب به آن حضرت (ص) بدست آمده است که براي کسري و نجاشي و مقوقس فرستاده شده که در بعضي موزهها و کتابخانههاي شخصي موجود است ـ و دانشمندان و پژوهشگران تمايل دارند بطور قطع بگويند اين نامهها عيناً همان نامههايي است که حضرت (ص) براي سران کشورها فرستادهاند ـ و تمام آنها به زبان و خط عربي نگارش يافته است.
(براي اطلاع از تصاوير اين نامهها به مجموع? اسناد سياسي پروفسور حميدالله و همچنين به مکاتب الرسول اثر دانشمند محقق استاد احمدي ميانجي و کتابها و مآخذ ديگر مراجعه شود.)
بلي ادعا شده است که يک نامه به زبان عبري وجود دارد، اما دانشمندان و محققان به طور قطع آن را مجعول ميدانند، (به دو کتاب ياد شده مراجعه شود.)
نظر به اينکه اين نامهها ثبت و ضبط گرديده، جا دارد اين سئوال مطرح گردد: نامههايي که زيدبن ثابت به زبان عبري يا سرياني نوشت يا نامههايي که او به عربي ترجمه کرد چه شدند و کجا فتند؟ و چرا تاريخ حتي به يک از آنها اشاره نکرده است؟
و دليل ديگر روايتي است که ميگويد: «قيصر، مترجم خواست تا نامه پيغمبر خدا (ص) را براي او بخواند.»
د: عجيبتر اينکه ميگويند زيدبن ثابت بيش از هم? کاتبان پيغمبر براي آن حضرت کتابت ميکرد و نيز گويند وي نويسند? مخصوص نامههاي ارسالي به پادشاهان بود و وقتي حضرت ميخواست براي يهود نامه بنويسد زيد مينوشت و نيز او نامههاي ارسالي آنها را براي حضرت ميخواند.
چنانچه قضيه اين گونه باشد ـ يعني فقط زيد کاتب مخصوص پيامبر (ص) بود ـ پس چرا نام بسياري از نويسندگان را در ذيل نامههايي که نوشتهاند با اين عبارت ميبينيم: کتب فلان… يا کتب فلان… و شهد … و امثال اينها که بسيارند. در حالي که در هيچيک از نامههايي که به آنها دست يافتهايم نامي از زيد بن ثابت بعنوان کاتب نمي بينيم، مگر بعنوان شاهد و گواه، آنهم بسيار اندک و در بعضي از نامهها. بهر حال نامي از زيد نه در نامههاي ارسالي به پادشاهان و نه در نامههاي فرستاده شده به يهود نيافتيم.
اسامي بعضي از کتّاب که در زير بسياري از آن نامهها به چشم ميخورد، از جمله: نام? بازخريد (مکاتبه) سلمان فارسي از عثمان بن اسهل يهودي قرطي که آن را اميرالمؤمنين علي (ع) نوشته است و نيز نام? پيغمبر (ص) به جيفر و عبد ـ پسران الجلندي که هر دو از شاهان بودندـ به خط ابي بن کعب است و نام? آن حضرت (ص) به منذر بن ساوي ازشاهان بحرين که آن نيز به خط ابي بن کعب است.
نامه ديگر پيمان نامه يهود مقنا که به خط اميرالمؤمنين علي (ع) است و. همچنين نامه پيغمبر (ص) به يهود بني عاديا، از (اهالي) تيماء و نيز نامه پيغمبر يهود ابني عريض که آن دو نامه را خالدبن سعيد نوشته است.
گويند: معاويه نيز به مهاجرين ابي اميه و ربيعه بن ذي المرجب از حضر موت نامه نوشت همچنين نامه حضرت رسول(ص) در پاسخ نجاشي اول که به خط اميرالمؤمنين علي (ع) نگاشته شد. با تتبع در روايات، نمونههاي بيشتري جز آنچه گذشت به دست خواهد آمد.
شگفتا، پس زيد بن ثابت کجا بود که نامي از او در اين نامهها ديده نميشود؟
و: در بعضي از روايات پيشين ميبينيم که ميگويد: پيامبر به اين علت از زيد خواست زبان عبري يا سرياني را بياموزد که نامههايي به آن حضرت ميرسيد و دوست نداشت کسي بر آن واقف شود. و به خاطر اين نياز زيد را بدان امر فرمود. در حالي که غير از زيد بن ثابت افراد ديگري از صحابه پيغمبر بودند که عبراني و سرياني ميدانستند، مثل سلمان فارسي که از اهل بيت شمرده ميشد، و کتاب تورات و انجيل را به زبان عبراني يا سرياني خوانده بود.
چرا پيامبر (ص) نامههايي را که نميخواست کسي از آن مطلع شود به سلمان نميداد قرائت کند، با توجه به اينکه در امانت و ديانت او شکي نبود و بنده آن قرظي بود که وي را از اين عمل منع نميکرد، همان گونه که او را از حضور در دو جنگ بدر و احد منع نکرد. وانگهي سلمان قبل از جنگ خندق، ظاهراً در سال چهارم و به قول ضعيفي در سال پنجم هجري آزاد گرديد، و ما پيرامون اين مطلب يعني وقوع جنگ خندق در سال چهارم هجري در کتاب «حديث الافک» سخن گفتهايم.
و چنانکه قبلاً گذشت روايات مذکور حاکي از اين است که پيامبر (ص) زيد را جهت ياد گرفتن زبان يهود در سال چهارم مأمور ساخت.
و نيز بعضي گويند: عبدالله بن عمروبن عاص، به زبان سرياني ميخواند.
دکتر جود علي ميگويد: «… و از صحابه کساني ديگر بودند غير از زيد بن ثابت که براي آن حضرت به عربي و عبري يا سرياني نامه مينوشتند»
پس چگونه است که تنها نام زيد بن ثابت بعنوان کاتب مخصوص ذکر شده و نامي از ديگران برده نشده است و نيز آوردهاند: چنانکه يکي از کاتبان پيامبر (ص) غيبت ميکرد حنظله بن ربيع جانشين تمام کاتبان آن حضرت بود و حال آن که زيدبن ثابت در ميان آنها بود. اين امر حاکي از آن است که حنظله کتابت غير عربي را مانند زيد نيکو ميدانسته همچنين نشانگر آن است که او بجاي زيد به يهود و پادشاهان نامه مي نوشت.
اگر اين گونه بود پس چرا پيامبر (ص) به حنظله و ديگران ـ که دکتر جواد علي به آنها اشاره ميکند ـ اعتماد نکرد تا از آن طريق هم نياز خود را برطرف سازد و هم احتياجي در ترجمه به يهود (که افرادي نامطمئن بودند) نباشد.
بنابراين ملاحظه ميشود که راويان نسبت به زيد در اين زمينه دريغ نورزيدند و فزون از حد نشانهاي افتخار به او بخشيدند. آنان زيد را نه تنها عالم به خواندن و نوشتن زبان عربي و عبري يا سرياني ميدانستند بلکه او را مترجم پيغمبر به زبانهايي مانند فارسي و رومي و قبطي و حبشي نيز معرفي کردند. عدهاي معتقدند: زيد زبان فارسي را از فرستاد? شاه ايران و نيز زبان رومي را از حاجب پيغمبر و زبان حبشي را از خادم آن حضرت و زبان قبطي را از خادمه ايشان آموخت و نميدانيم چرا فارسي را از سلمان و رومي را از صهيب و حبشي را از بلال نياموخت، در حالي که آنان اين زبانها را خوب ميدانستند.
اضافه بر اينها با تتبع بسيار هيچ نشانهاي به دست نياو.رديم که حاکي از نام? مترجم از اين زبانها به عربي يا از عربي به اين زبانها يا هر موضوع ديگري که نياز به ترجمه داشته است باشد.
ز: معلوم نيست که پيامبر (ص) چه نيازي به ترجمه و مترجم داشت در حالي که جمعي از محققان اثبات کردهاند که آن حضرت زبانها را ميدانست و نيازي به مترجم و امثال آن نداشت، با سلمان به فارسي سخن ميگفت و نيز باديگران به زبان
خودشان.
ح: اما اينکه در روايت آمده است: پيامبر (ص) هنگام ورود به مدينه زيد را به اين کار امر کرد و نيز گفتهاند: زيد در جاهليت خط مينوشت، با اين قول منافات دارد که گفتهاند: او از اسيران جنگ بدر نوشتن را ياد گرفت.
دو نکته
فاضل محقق، استاد علي احمدي ميانجي، بعد از بيان علم و آگاهي پيغمبر به زبانهاي عربي و غير عربي و نقل اقوال مورخان و محدثان مبني بر اينکه پيامبر با هر قومي به زبان خودش سخن ميگفته است مي گويد:
«آن حضرت (ص) به شاهان غير عرب همچوم قيصر، خسرو و نجاشي به زبان عربي نامه نوشت، در حالي که سزاوار بود جهت اظهار معجزه و ايجاد الفت، نام? هر قومي را به زبان خودشان بنويسد. فلسفه اين کار چه بود و نگارش به زبان عربي چه فايدهاي در بر داشت؟ و چه مانعي در نوشتن به زبان غيرعربي وجود داشت؟
آنچه انديشه و خرد حکم ميکند، اين است که فايده و خاصيت اين عمل حفظ شئون و موقعيت آيين اسلام و پاسداري از عظمت و استقلال آن بوده. مگر اين گونه نيست که ملل پيشرفته و متمدن ميکوشند زبان خود را در جهان گسترش دهند تا زبانشان جهاني گردد و سروري و حاکميت بر همگان را به دست آورند. گويا پيامبر (ص) نيز جانب اسلام را ملاحظه نموده و اينکه اسلام برترين آئين است و عظمت قرآن و دعوت همگاني آن و نيز عظمت رسول اکرم (ص) و رسالت جهاني او ايجاب مي کرد نامهها بع زبان قرآن نوشته شود. اين سران جهان و جهان بشري هستند که بايد زبان مقدس و ارجمند قرآن مجيد را جهت اثبات اين مقصد بزگ و دست يافتن به آن هدف عالي فراگيرند.»
2- ما منکر آن نيستيم که زيدبن ثابت کم و بيش زبان عبراني يا سرياني را آموخته است، ولي ترديد در اين است که پيامبر چنين چيزي از او خواسته باشد و نيز ترديد در اينکه زيد به اين زبانها براي آن حضرت نامه نوشته باشد و يا نامههاي ارسالي براي آن حضرت را ترجمه کرده باشد. زيرا روايات پيشين در اثبات اين موضوع کافي بنظر نميرسد، چنانچه علت ضعف و بيپايگي آنها را قبلاً برشمرديم. ظاهراً هدف راويان اثبات فضيلت براي زيدبن ثابت بوده است، هر چند دلائل و شواهد مذکو.ر خلاف آن غرض را نشان مي دهد.
سياست فضيلت بخشي
مخالفان اهل بيت (ع) اعم از امويان و عباسيان در پايين آوردن مقام والاي اهل بيت(ع) به ويژه علي(ع) و نيز پوشاندن فضائل و امتيازات ايشان تلاش و کوشش مستمر داشتند، به گونهاي که در هر فرصت مناسب بر آن حضرت خرده گيري و عيب جويي مينموند، چنانکه خود اعتراف کرده اند. به يک نمونه اشاره مي شود:
مغيره بن شعبه به صعصمه گفت: «مبادا به من خبر رسد که تو در فضيلت علي چيزي گفتهاي، زيرا من در اينمورد از تو آگاهترم ولي اين قدرت و سلطنت ما را به عيبگيري از او نزد مردم واداشته است.» رواياتي که نشانگر اين سياست است بسيار زياد، بلکه فزون از حد و شمارش است.
از سوي ديگر، آنها نسبت به کساني که موافق با رأي و مذهبشان بودند، با احترام فراوان رفتار ميکردند و حتي فضائل و کراماتي براي آنان جعل مي نمودند. اين موضوع روشن و آشکار است و ما در جاي خود بارها به آن اشاره کردهايم. زيد نيز يکي از اين افراد است.
هر کس به زندگي زيدبن ثابت نظر کند و مواضع سياسي او را بررسي نمايد در مييابد که او در خط اميرمومنان (ع) و در کنار او نبود، حکومتهاي وقت (به استثناي حضرت علي (ع)) ميکوشيدند مقام و شأن او و امثال او را بالا ببرند و براي او کرامتها و فضائل دروغين بسازند.
بررسي اين واقعه تاريخي نشان ميدهد که بسياري از جوادث مشابه وجود دارد که مورخين بدون تحقيق و بررسي نقل کردهاند و ميبايد مجدداً مورد ارزيابي قرار گيرد و بر خوانندگان کتب تاريخي لازم است که با دقت به مطالعه اين کتب پرداخته و به مطالب آنها بدون تحقيق اعتماد نکنند.
در اين واقع ديديد که بديهيترين داستان، چگونه با تحقيق، مورد اشکال و انکار قرار گرفت.
پينوشتها:
?. پايان ص 84.
?. پايان ص 85.
?. پايان ص 86.
?. پايان ص 87.
?. پايان ص 88.
9
. تاريخ الخميس، ج1، ص 464. والبدايه و النهايه، ج4، ص91. والسيره النبويه، ابن کثير، ج3، ص176. والکامل، ابن اثير، ج2، ص176. و بهجه المحافل، ج1، ص230.
. الجامع الصحيح، ترمذي، ج5، ص67 و 68. و مشکل الاثار، ج2، ص421. والسنن الکبري، بيهقي، ج6، ص211. و فتوح البلدان، بلاذري، ص583. والتراتيب الاداريه، ج1، ص203 و 204 نقل از بخاري و طحاوي در کتاب مختصرش.
. طبقات، ابنسعد، ج2، قسم2، ص115. و منتخب کنزالعمال، در حاشيه مسند احمد، ج5، ص185. جياه الصحابه، ج3، ص216. نقل از ابي يعلي و ابن عساکر.
. الجا مع الصحيح، ترمذي، ج5، ص68.
. طبقات، ابنسعد، ج2، قسم2، ص115. و کنزالعمال، ج16، ص9 نقل از ابنعساکر و ابن ابي داود در المصاحف. و تذکره الحفاظ، ج1، ص31. و تهذيب تاريخ دمشق، ج5 ص446. نقل از احمدو ابي يعلي. و منتخب کنزل العمال، در حاشيه مسند احمد، ج5، ص185. و حياه الصحابه، ج3، ص216. التراتيب الاداريه، ج1، ص120 و 204.
. رک: کنزل العمال، ج16، ص9، نقل از ابن عساکر ابن ابي داود و ديگران. و تهذيب تاريخ دمشق، ج5 ص446 و 447، نقل از احمد و ابي يعلي. و مسند احمد، ج5، ص182. والاصابه، ج1، ص561. و مشکل الاثار، ج2، ص421 مستدرک الحاکم، ج3، ص422 و تلخيص آن به وسيل? ذهبي، در حواشي آن. و السنن الکبري، بيهقي، ج6، ص211. و منتخب کنزل العمال، در حواشي مسند احمد، ج5، ص185. و حياه الصحابه، ج3، ص350، و الاستيعاب، در حواشي الاصابه، ج1، ص552. و التراتيب الاداريه، ج1، ص203 و 204 به نقل از بعضي از منابع گذشته و از ابن ابي داود در مصاحف والاحکام الصغري، ابي بکربن شيبه.
. رک: تاريخ الخميس، ج1، ص464 و 465. همچنين اين روايت نقل شده از: ابي ابي الزناد و احمد و يونس از ابي داود. وداود بن عمروالضبي و سعيد بن سليمان الواسطي و سليمان بن داود هاشمي و عبدالله بن وهب و علي بن حجر و نقل شده از ترمذي. نيز السخاوي در الاصل الاصيل ذکر کرده است. و کنزالعمال، 16، ص8. نقل از ابن عساکر و ديگران. مسند احمد، ج5، ص186 والاصابه، ج1، ص561. نقل از بخاري و البغوي و ابي يعلي. والتراتيب الاداريه، ج1، ص203 و 204. نقل از بخاري.
. کنزل العمال، ج16، ص8و9: نقل از ابن عساکر و نيز رک: السيره النبويه، ابن کثير، ج3، ص176. التراتيب الاداريه، ج1، ص204. نقل از ابن عساکر.
. التراتيب الاداريه، ج1: ص203.
. تهذيب تاريخ دمشق، ج5، ص449. مستدرک الحاکم، ج3، ص421. وتلخيص آن در حاشيه از ذهبي، ص422. و فتوح البلدان، بلاذري ص583. والمفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج8، ص160.
. المفصل في تاريخ العرب قبل السلام، ج8، ص160.
. اسدالغابه، ج2، ص222 و به نقل از آن در قاموس الرجال، ج4، ص239. و نيز تنقيح المقال، ج1، ص462. و مکاتب الرسول، علي احمدي ميانجي، ج1، ص21.
. تذکره الحفاظ، ج1، ص30.
. رک: مکاتيب الرسول، ج1، ص109.
. تهذيب الاسماء و اللغات، ج1، والرصف، ج1، ص148.
. رک: التنيه والاشراف، ص246. والوزراء و الکتاب، ص12. والعقد الفريد، ج4، ص161. والمفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج8، ص134. والتراتيب الاداريه، ج1، ص202.
. رک: مجموعه الوثائق السياسيه، پروفسور حميد الله و مکاتيب الرسول.
. رک: مکاتيب الرسول، ج1، ص31.
. رک: ذکر اخبار اصبهان، ج1، ص48. و تاريخ بغداد، ج1، ص164. والطبقات الکبري، ابن سعد، ج4، قسم1، ص61. و حليه الاولياء، ج1، ص187. و قاموس الرجال، ج4، ص233 و 424 نقل از الجزري.
. طبقات، ابن سعد، ج4، قسم2، ص.111
. المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج8، ص120.
. رک: التبيه و الاشراف، ص245، والوزراء و الکتاب، ص12 و13. والعقد الفريد، ج4، ص161. والمفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج8، ص126 و 131 و 309.
. رک: التنبيه و الاشراف، ص246و التراتيب الاداريه، ج1، ص202. نقل از العمده، اثر تلمساني و از ابن هشام در البهجه و از کتاب التعريف به رجال مختصر ابن الحاجب، اثر ابن عبدالسلام و الاعلام بسيره النبي. والمفصل في تاريخ الرعب قبل الاسلام، ج8، ص133.
. العقد الفريد، ج4، ص161. والترتيب الاداريه، ج1، ص202.
. رک: التراتيب الاداريه، ج1، ص208 و 209 و شايد بهترين کسي که در اين باره سخن گفته استاد علي احمدي ميانجي باشد. رک: مکاتيب الرسول، ج1، ص15و 16.
. المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج8، ص120.
. مأخذ سابق، ج8، ص133 و 292.
. مکاتيب الرسول، ج1، ص16 و 17.
. رک: الکامل، ابن اثير، ج3، ص430. وتاريخ الطبري، ج4، ص144.