4 : استقامت - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 :
استقامت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( فاستقم كما امرت و من تاب معك
:
اى پيامبر صلى الله عليه و آله تو چنانكه ماءمورى استقامت كن و كسى كه با همراهى تو بخدا:
رجوع كرد
(نيز پايدار باشد)(39)

قال الصادق عليه السلام :

من ابتلى من المؤ منين ببلاء فصبر عليه كان له مثل اجر الف شهيد
:

هر مؤ منى به بلائى مبتلا شود و بر آن صبر كند برايش مثل اجر هزار شهيد خواهد بود.(40)

شرح كوتاه

بلاءها و گرفتاريها با استقامت و پايدارى آسان مى شوند.

هر صاحب درد چون ايمان دارد بخاطر امتحان بى صبرى نمى كند تا به ايمانش خدشه وارد شود.

اينكه فرمودند ( مؤ من از كوه سخت تر ) است بخاطر پايداريش در مقابله با دشمنى ها و از دست دادن
اموال و فرزند و مانند اينهاست ، حتى مؤ من كامل حزن بر قبلش راه پيدا نمى كند.

ناسازگارى روزگار با عزم ثابت و تيشه استقامت ، مشكل ايجاد نمى كند مگر كسانى كه اين صفت را ندارند و
به اندك ناملايماتى از جا كنده مى شوند.

اگر دين خدا امروز به دست ما رسيده با استقامت پيامبر صلى الله عليه و آله و صبر امام على عليه السلام
.

1- آل ياسر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در آغاز اسلام ، خانواده اى كوچك و مستضعف از چهار نفر تشكيل مى شوند به اسلام گرويدند. و به طور
عجيبى در برابر شكنجه هاى بيرحمانه مشركان ، استقامت نمودند.

اين چهار نفر عبارت بودند از:

( ياسر و سميه (شوهر و زن ) و دو فرزندشان به نام عمار و عبدالله . )

ياسر زير رگبار شلاق دشمن ، همچنان ايستاد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد.

همسرش ( سميه ) با اينكه پيرزن بود تا حدى كه او را عجوزه خوانده اند با فريادهاى خود در برابر
شكنجه دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرين ضربت را به ناحيه شكم او زد و او نيز به شهادت رسيد.

ابوجهل علاوه بر آزار بدنى ، او را آزار روحى نيز مى داد، و به او كه پيرزن قد خميده بود مى گفت :

تو به
خاطر خدا به محمد ايمان نياورده اى ، بلكه شيفته جمال محمد و عاشق رنگ او شده اى .

فرزندش ( عبدالله ) نيز تحت شكنجه شديد قرار گرفت ، ولى استوار ماند فرزند ديگرش عمار را به بيابان
سوزان مى بردند، و در برابر تابش ‍ آفتاب عريان مى كردند، و زره آهنين بر تن نيم سوخته اش مى نمودند و
او را روى ريگهاى سوزان بيابان مكه ، كه همچون پاره هاى آهن گداخته كوره آهنگران بود، مى خواباندند و
حلقه هاى زره در بدنش فرو مى رفت و به او مى گفتند:

به محمد صلى الله عليه و آله كافر شود و دو بت لات و
عزى را پرستش كن و او تسليم شكنجه گران نمى شد.

آثار پاره هاى آتش آن چنان در بدن عمار اثر كرده بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را آن گونه ديد،
كه گوئى بيمارى برص گرفته و آثار پوستى اين بيمارى در صورت و بازوان و بدن وجود دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله به اين خاندان مى فرمود:


استقامت كنيد اى خاندان ياسر، صبر نمائيد كه
قطعا وعده گاه شما بهشت است .(41)

/ 259