5 - نفس مستعد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيماستعداد و قابليت هر كس ندارد تا به ترقيات عاليه برسد و توفيقات ربانى شامل حال او شود.ابوحمزه ثمالى از كسانى بود كه اين آمادگى در او بود و مورد توجه چهار امام معصوم قرار گرفت تا جائىكه امام صادق عليه السلام او را مى ديد، فرمود:هر وقت ترا مى بينم در خود احساس آرامش و راحتى مى كنم
(799).از بس نفس او پاك بود بيشتر اوقات خود را در مسجد كوفه مى گذرانيد و به عبادت مشغول بود.ابوحمزه گويد:روزى جلوى ستون هفتم مسجد كوفه نشسته بودم كه از درب ( كنده ) مردى وارد شد كه زيباتر
و خوشبوتر و خوش لباستر از او نديده بودم ، عمامه اى بر سر و پيراهنى با نيم تنه بر تن داشت ليكن عبا
نداشت ، كفشهاى عربى را از پاى در آورد، در كنار ستون هفتم به نماز ايستاد.چنان تكبيرالاحرام گفت كه كوى بر بدنم سيخ شد و شيفته لهجه پاك و دلرباى او گرديدم . نزديك رفتم تا
سخنانش را بشنوم . دعائى خواند و چهار ركعت نماز بجاى آورد، پس از اتمام نماز برخواست و از مسجد خارج
شد.من به دنبال او حركت نمودم تا به كنار كوفه رسيد، ديدم غلامى شترى را آماده دارد. از او پرسيدم اين
آقا كيست ؟ گفت :
از سيماى او نشناختى ؟ او على بن الحسين زين العابدين است .چون امام را شناخت خود را به پاى امام انداخت و شروع به بوسيدن پاى مبارك امام نمود.امام با دست مبارك او را بلند كرد و فرمود:چنين مكن كه سجده غير خدا را نشايد.بعد ابوحمزه از اصحاب خاص امام سجاد شد، و امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليه السلام را درك و از
فيوضات آنها استفاده كرد تا جائى كه امام رضا عليه السلام فرمود:ابوحمزه لقمان زمان خود بود، زيرا
كه چهار نفر از ما را خدمت كرده (و استفاده برده ) بود.(800)
4 :
ولايت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمقال الله الحكيم :( لايتخذ المؤ منون الكافرين اءولياء ) (آل عمران :آيه 28)مؤ منين نبايد كفار را دوست و ولى خود بگيرند.امام كاظم عليه السلام :ولاية على عليه السلام مكتوبة فى صحف جميع الانبياء(801)ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام در كتابهاى همه انبياء نوشته شده است .
شرح كوتاه
از اول خلقت خداوند مقام خلافت الهى را به اولياء خود داد تا مخلوق بى هادى و رهبر نباشند.زمان حاضر ولايت از آن حضرت ولى عصر عليه السلام است كه مظهر و جامع همه اسماء و صفات الهى حضرت حق
است .شخص متخلف از فرمان ولى ، مورد بغض و خشم خدا قرار مى گيرد. معيار در امر ولايت مطابعت از او، و دوستى
به ولى است و بهترين دليل سفارشات پيامبر در حق اميرالمؤ منين عليه السلام است كه تاريخ گوياى آنست .در زمان ما كه عنايت ولى حقيقى امام زمان شامل همه است ، جا دارد از توجه به ساحتش غافل نشد و از او
استمداد و مدد گرفت .
1 - غلام سياه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمغلام سياهى را به خدمت على عليه السلام آوردند كه دزدى كرده بود. حضرت فرمود:اى اسود (سياه ) دزدى
كردى ؟ عرض كرد:
بلى يا على عليه السلام ، فرمود: قيمت آنچه دزديده اى به دانك و نيم مى رسد؟ عرض كرد:
بلى ، فرمود:بار ديگر از تو مى پرسم اگر اعتراف نمايى (انگشت ) دست راست تو را قطع مى كنم .عرض كرد:
بلى يا اميرالمؤ منين ؛ حضرت بار ديگر از وى پرسيد و او اعتراف كرد؛ به فرموده امام انگشتان
دست راست او را بريدند.غلام سياه انگشتان دست بريده را بر دست ديگر گرفته و بيرون رفت ، در حالى كه خون از آن مى چكيد.عبدالله بن الكواء(802) به وى رسيد و گفت :غلام سياه دست راستت را كى بريد؟گفت :
شاه ولايت امير مومنان پيشواى متقيان مولاى من و جميع مردمان و وصى رسول آخرالزمان .ابن الكوا گفت :اى غلام ! دوست تو را بريده است و تو مدح و ثناى او مى كنى ؟ گفت :
چگونه مدح او نگويم كه
دوستى او با خون و گوشت من آميخته است ؟! آن حضرت دست مرا به حق بريد.ابن الكوا به خدمت حضرت امير عليه السلام آمد و آنچه شنيده بود را معروض داشت حضرت فرمود:ما را
دوستانى هستند كه اگر به حق قطعه قطعه شان كنيم به جز دوستى ما نيفزايد، و دشمنانى مى باشند كه اگر
عسل به گلويشان فرو كنيم جز دشمنى ما نيفزايد.پس حضرت امام حسن عليه السلام را فرمود:برو غلام سياه را بياور او رفت و غلام سياه بياور او رفت و
غلام سياه را همراه خود آورد؛ حضرت فرمود:اى غلام من دست تو را بريدم و تو مدح و ثنايم مى كنى ؟غلام عرض كرد:مدح و ثناى شما را حق تعالى مى كند، من كه باشم كه مدح شما را كنم يا نكنم ! حضرت دست او
را (به معجزه ) به جاى خود نهاد، رداى خود را بر وى افكند و دعايى بر آن خواند - بعضى گفته اند سوره حمد
بود - فى الحال دست وى درست شد، چنانكه گويى هرگز نبريده اند (803)