3- زليخا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمآن وقت كه زليخا دنبال يوسف بود تا از او كام بگيرد، و پيشنهاد گناه را به يوسف داد، ناگهان يوسف ديد:زليخا روى چيزى را با پارچه اى پوشانيد.يوسف فرمود:چه كردى ؟ گفت :
صورت بت خود را پوشاندم كه مرا در حال گناه نبيند.يوسف فرمود:
تو از جماد حيا مى كنى كه نمى بيند من سزاوارترم از كسى كه مرا مى بيند و از آشكار و نهانم
داناست ، حيا و شرم كنم .(318)
4 - پيامبر صلى الله عليه و آله و بنى قريظه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمچون پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك قلعه بنى قريظه رسيدند، كعب بن اسيد به پيامبر صلى الله عليه وآله و مسلمانان دشنام مى داد.پيامبر صلى الله عليه و آله چون نزديك قلعه آنان رسيد فرمود:اى برادر بوزينگان و خوكها (319) و بندگان
طاغوت ، آيا مرا دشنام مى دهيد؟ ما و جماعتى هستيم (با قدرتى كه داريم ) كه بر قومى وارد شويم ، روزگار
آنان را تباه كنيم .كعب ابن اسيد كه بزرگى پيامبر صلى الله عليه و آله را نمى شناخت نزديك آمد و گفت :والله اى اباالقاسم
، تو نه نادان و نه دشنام دهنده بودى چه شده اين كلمات (برادر خوكها) را روا داشتى ؟پس شرم و حيا پيامبر صلى الله عليه و آله را گرفت به اندازه اى كه عبا از شانه اش و عصا از دستش افتاد
بخاطر كلماتى كه فرمود، و از نزد آنان بازگشت .(320)
5 - حياء اميرالمؤ منين عليه السلام
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمعقد امام على عليه السلام و حضرت زهراء عليهاالسلام در سال دوم هجرى واقع شد و لكن ميان عقد و زفاففاصله (يك ماه يا يكسال ) شد.در اين مدت عقد، على عليه السلام از شرم خود نام فاطمه عليها السلام را بر زبان نمى آورد و فاطمه
عليهاالسلام نيز نام على عليه السلام را نمى برد تا يك ماه گذشت .يك روز زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نزد على عليه السلام رفتند و گفتند:چرا در زفاف فاطمه عليها
السلام تاءخير مى كنى اگر شرم دارى اجازه ده ما با پيامبر صلى الله عليه و آله صحبت كنيم و اجازه
عروسى بگيريم ، ايشان اجازه داد.چون همه زنان در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله جمع شدند،ام سلمه عرض كرد:يا رسول الله اگر خديجه
زنده بود خاطرش به زفاف فاطمه مسرور مى شد و چشم فاطمه عليهاالسلام به ديدار شوهر روشن مى گشت . على
عليه السلام خواستار زن خويش است و ما همه در انتظار اين شادمانى هستيم .پيامبر صلى الله عليه و آله نام خديجه را كه شنيد آب در چشمش حلقه زد و آهى كشيد و فرمود:مانند خديجه
كجاست ... بعد فرمود:چرا على عليه السلام از خود من نخواسته است ؟ گفتند:
حيا مانع از گفتن او بود. بعد
پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد مهياى كار عروسى و زفاف على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام
شوند.(321)
4 :
خوف
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمقال الله الحكيم :( و ادعوه خوفا و طمعا ) (اعراف :آيه 56)خدا را از راه ترس و از روى اميد بخوانيد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :( اتمكم عقلا اشدكم خوفا ) (322)كاملترين شما در عقل ، آنكس است كه خوفش از خداوند بيشتر باشد.
شرح كوتاه
خوف حق ، مراتب و ديده بان قلب است ، كه خائف با اين بال ايمانى متوجه رضوان الهى است و بوسيله آنپرواز مى كند. خائف وعيده هاى الهى را مى بيند و در اعمال از هوى و هوس پرهيز مى نمايد. كسيكه خدا را
بندگى كند بر ميزان خوف ، گمراه نشود و به مقصد برسد، چگونه نترسد در حاليكه عالم به عاقبت كار خود
نيست و نامه اعمالش را نمى داند سبك است يا سنگين !خوف نفس را مى ميراند و خائف بين دو خوف از گذشته و آينده اش مى باشد وقتى نفس او از هوسها بميرد
قلبش حيات پيدا مى كند و به حيات قلب به استقامت مى رسد و ثبات در آن موجب آمدن رجاء در دل مى شود(323).