5- يحيى - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5- يحيى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

حضرت يحيى پيامبر وقتى ديد روحانيون بيت المقدس روپوش هايى موئين و كلاه هاى پشمين بر تن و سر دارند،
از مادر تقاضا كرد برايش چنين لباسى درست كند بعد در بيت المقدس همراه با اءحبار مشغول عبادت شد.
روزى نگاهى به اندامش كه لاغر شده بود انداخت و گريه كرد.

خداوند به او وحى كرد:

به اين مقدار از جسمت
كه لاغر شده گريه مى كنى ؟ به عزت و جلالم سوگند اگر كمترين اطلاعى از آتش داشتى بالاپوشى از آهن مى
پوشيدى تا چه رسد به اين بافته شده ها.

يحيى از اين خطاب آنقدر گريست كه گوشت بر گونه او نماند. زكريا روزى به فرزندش گفت :

پسر جان من از خدا
خواستم تا ترا به من بدهد كه مايه روشنى چشمم باشى چرا چنين مى كنى ؟

عرض كرد:
پدر مگر تو نفرمودى ، همانا در ميان بهشت و جهنم گردنه اى است به جز كسانى كه از خوف خدا
بسيار گريه كنند از آن گردنه نتوانند بگذرند؟

فرمود:


چرا من گفتم !!

حضرت زكريا هرگاه مى خواست بنى اسرائيل را موعظه كند به طرف راست و چپ نگاه مى كرد اگر يحيى را مى ديد
نامى از بهشت و جهنم نمى برد. روزى زكريا عليه السلام مردم را موعظه مى كرد، يحيى در حالى كه سر خود را
در عبايش پيچيده بود آمد و در ميان مردم نشست و زكريا او را نديد.

شروع به موعظه كرد و گفت :

خدا فرموده ، در دوزخ كوهى است به نام سكران ، كه در دامنه اين كوه ، بيابانى
است به نام غضبان و در اين بيابان چاهى است كه عمق آن يك صد سال راه است و در اين چاه تابوت هايى از آتش
است كه درونش صندوق هائى از آتش است و لباسهائى و زنجيرهائى از آتش درون صندوق مى باشد.

چون يحيى نام سكران شنيده سر برداشت و ناله اى كرد و آشفته روى به بيابان نهاد.
زكريا و مادر يحيى به دنبال پيدا كردن يحيى رفتند و جمعى از جوانان بنى اسرائيل هم به احترام مادر
يحيى در بيابان همراه شدند تا رسيدند به جايگاهى كه چوپانى بود و گفتند:

جوانى به اين خصوصيات نديدى
؟

چوپان گفت :

حتما شما يحيى بن زكريا را مى خواهيد؟

گفتند:
آرى .

چوپان گفت :

الان در فلان گردنه در
حاليكه قدمهاى خود را در آب گذاشته و ديده بر آسمان دوخته و راز و نياز با خداى مى كند هست . رفتند و او
را يافتند. و مادر يحيى سر فرزند را به سينه نهاد و به خدا قسم داد تا بيايد، پس همراه مادر به خانه
آمد.(330)

4 :


خيانت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما ) ( نساء:
آيه 107 )

خداوند هر خيانت كار و بد عمل را دوست ندارد
امام صادق عليه السلام :

( ليس لك ان تاءتمن الخائن ) (331)

براى تو نيست كه شخص خائن را امين بدانى .

شرح كوتاه

چيزى كه برسم امانت مانند پول و دكان و ماشين و امثال اينها نزد كسى مى گذارند نبايد خيانت كرد و آنرا
معيوب و تجاوز نمود، و يا انكار آن چيز كرد.

دارنده اين صفت نزد خدا و مردم اعتبار ندارد؛ و از درجه ايمان ساقط مى شود و اثر وضعى آن به خود مال و
اهلش سرايت مى كند.

سفارش اكيد شده كه به نماز و رورزه كسى فريب نخوريد، چه بسا كسى شيفته اين اعمال مى شود؛ ولكن به
راستگوئى و اداء امانت مردم را آزمايش ‍ كنيد؛ نبايد نزد شخص خائن چيزى گذاشت ، و اعتماد به او كرد و
حتى زن دادن و قرض دادن به شخص خائن مذموم است و اگر كسى اينكار را كرد و تجاوزى ديد خود را ملامت كند.

/ 259