صد درس اعتقادی از نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صد درس اعتقادی از نهج البلاغه - نسخه متنی

سید رضا حبوباتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مى دهد او را برحمت پروردگار، و حضرت اميرالمومنين "ع" نيز مثل آن با او تكلم مى نمايد، سپس فرمود: اى ابا حمزه آيا خبر ندهم ترا بآنچه گفتم، از كتاب خدا، كه فرمايش خداى تعالى است الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فى الحيوه الدنيا و فى الاخره "آنان كه گرويدند و پرهيزكارى مى كردند براى ايشان است بشارت در زندگى دنيا و در آخرت". همچنين در بحار الانوار از مجالس مفيد بسندش از اصبغ بن بناته روايت كرده گفت حارث همدانى با جماعتى از شيعيان كه منهم در ميان ايشان بودم بر حضرت اميرالمومنين "ع" وارد شديم و آن حضرت بوسى حارث همدانى توجه فرمودند چه آن كه از براى حارث در نزد اميرالمومنين "ع" شان و منزلتى بود و حارث در آن حال مريض و ناخوش بود، پس آن سرور از حال او پرسش نموده و بعد از مكالمات چندى از سوال و جواب فرمودند: اى حارث بدرستى كه حق بهترين سخن است و كسى كه آشكارا بحق تكلم كند مجاهد در راه خدا خواهد بود و بحق ترا خبر مى دهم گوش فرا دار كه حديث را فرا گيرى، و بآن خبر ده اهل تقوى و ديانت را از اصحاب خود، بدانكه من بنده خدا و برادر رسول خدا و اول تصديق كننده او هستم كه او را تصديق كردم در حالى كه حضرت آدم بين روح و جسد بود سپس او را از روى حقيقت در گروه شما تصديق كردم، پس ما از اولين و آخرين هستيم و ما از مخصوصان و خويش و نزديكان و بى آلايشان او هستيم و من برگزيده او، و وصى او، و يار و مددكار و عهده دار امور او، و يار سر و راز او هستم و بمن فهم قرآن و تميز بين حق از باطل و دانش امتهاى گذشته و آينده و سببها داده شده، هزار كليد نزد من امانت سپرده شده كه هر كليدى هزار در را مى گشايد كه وسعت پيدا مى كند هر درى به يك مليون عهد و پيمان، و بهر شب قدر از جهت زيادتى و تفضل بعلمى كه قبل از آن داشتم كمك كرده
مى شوم و نيرو داده مى شوم و بدرستى كه جميع آن براى من است و براى نگاه دارنده از ذريه من است كه شب و روز قيام بامر خدا كند تا اين كه داوند زمين را و آنچه در آنست بما ارث دهد، و بشارت مى دهم ترا اى حارث كه هر آينه مى شناسى "و مى بينى" مرا نزد مرگ، و نزد صراط، و نزد حوض، و نزد قسمت كردن، حارث گفت: قسمت كردن چيست؟ فرمود: قسمت كردن آتش كه آن را قسمت مى كنم قسمت كردن صحيح، مى گويم اين دوست من است پس او را واگذار و اين دشمن من است او را بگير. قصيده ابو هاشم سيد حميرى معروف است كه در بردارنده اين حديث است كه يك بيت آن اين است يا حار همدان من يمت يرنى من مومن او منافق قبلا "اى حارث همدانى هر مومن يا منافقى كه بميرد مرا مقابل خود مى بيند" در بحار الانوار از صحيفه حضرت رضا از حضرت رضا "ع" از پدرانش عليهم السلام روايت كرده فرمود: على بن ابى طالب "ع" فرمودند: هر كه مرا دوست بدارد مرا نزد مرگش مى يابد بجهتى كه دوست دارد و هر كه مرا دشمن دارد مرا نزد مرگش مى يابد بجهتى كه كراهت دارد. و نيز در بحار از مناقب ابن شهر آشوب از حضرت صادق "ع" روايت كرده در فرمايش خداى تعالى لهم البشرى فى الحيوه الدنيا "براى ايشان است بشارت در زندگى دنيا" فرمود: آن اين است كه محمد و على عليهماالسلام او را نزد مرگ ببهشت بشارت مى دهند. و باز از حضرت صادق "ع" سوال شد از ميت كه نزد مرگ از چشمش اشك مى آيد فرمود: آن هنگام ديدن رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" است پس مى بيند آنچه را كه مسرور مى شود. در بحار از مشارق الانوار از شيخ مفيد بسنش روايت كرده از ام سلمه "رض" گفت: رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" بعلى "ع" فرمود: يا على همانا محبين تو در سه محل خوشحال مى شوند نزد خارج شدن روحهايشان در حالى كه تو آنجا نزد ايشان حاضر
مى باشى، و نزد سوال در قبرها و حال آن كه تو آنجا ايشان را تلقين مى كنى، و نزد عرضه شدن بر خدا و حال آن كه تو ايشان را معرفى مى كنى.

احاديث در اين باره بسيار است فقط اشكالى در اينجا بنظر مى آيد كه جواب داده مى شود و آن اين است كه اين اخبار مخالف حس و عقل است اما حس، ما در نزد محتضر حاضر مى شويم كسى را آنجا نمى بينيم و از نظر عقل هم چطور ممكن است در آن واحد كه هزاران انسان قبض روح مى شوند يك جسم در زمان واحد در مكانهاى زيادى حاضر شود. كه جواب حسى آن اين است كه خداوند قادر است كه شخص ايشان را از چشمان ديگران بپوشاند همچنان كه در اخبار خاصه و عامه در تفسير اين ايه وارد است جعلنا بينك و بين الذين لا يومنون بالاخره حجابا مستورا "بگردانيم ميان تو و ميان آنان كه نمى گروند بدان سراى، پرده اى پوشيده شده از حس تا ترا نبينند و آواز ترا نشنوند" كه خداى تعالى شخص پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" را از دشمنانش مخف يكرد با اين كه دوستانش آن حضرت را مى ديدند.

و جواب عقلى ممكن است كه حضور ايشان بجسد مثالى لطيف باشد كه غير از محتضر كسى ايشان را نبيند مانند حضور ملك الموت و يارانش، و ممكن است خداى تعالى از قدرت كامله خود اجساد مثاليه بسيارى براى ايشان قرار داده كه بواسطه آن از ساير بشر امتياز پيدا مى كنند، علاوه بر اين ما اجمالا بايد اعتقاد بحضور ايشان نزد محتضر داشته باشيم و جستجو كردن در اين كه بچه كيفيت حاضر مى شوند لازم نيست.

سكرات و سختيهاى مرگ


فغير موصوف ما انزل بهم: اجتمعت عليهم سكره الموت و حسره الفوت، ففترت لها اطرافهم، و تغيرت لها الوانهم

در خطبه 108 مى فرمايد: پس سختيهائى كه بايشان نازل شود و روى آورد بوصف در نمى آيد سختى جان دادن و غم و اندوه آنچه از دست رفته آنان را فرا گرفته و دست و پايشان سست شده و رنگهايشان تغيير نمايد.

يكى از موضوعاتى كه مسلمان بايد طبق آيات قرآنيه بآن معتقد باشد سكرات و سختيهاى مرگ نسبت به كفار و منافقين و معصيت كاران از مومنين است كه بچند آيه اشاره مى شود در سوره انفال آيه 50 مى فرمايد و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكه يضربون وجوهم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق "و اگر بنگرى سختى حال كافران را هنگامى كه فرشتگان جان آنها را مى گيرند و با تيغ "قهر و غضب خدا" بر روى و پشت آنها مى زنند و مى گويند بچشيد طعم عذاب سوزنده را" و درباره مرتدينى كه در بعضى امور با منافقين موافقت كردند در سوره محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" آيه 27 و 28 مى فرمايد فكيف اذا توفتهم الملائكه يضربون وجوهم و ادبارهم، ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبظ اعمالهم "پس چگونه باشد حال ايشان يا چه چاره ى داشته باشند هنگامى كه فرشتگان "عذاب" جانشان را بگيرند و بر روى و پشت آنها "تازيانه ى قهر خدا" زنند، اين قبض روح بدين صفت بسبب آنست كه ايشان متابعت كردند آن چيزى را كه خداى را بغضب آورد يعنى موجب خشم خدا شد و بسبب آن كه كراهت داشتند و نخواستند خشنودى خدا را يعنى عملى كه موجب رضاى او باشد پس خدا همه اعمالشان را محو و باطل گردانيد و درباره قبض روح پرهيزكاران در سوره نحل آيه 32 مى فرمايد الذين تتوفيهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم اذخلوا الجنه بما كنتم تعملون "آنان كه فرشتگان" رحمت خدا بامر او" قبض روح ايشان كنند در حالتى كه پاك و پاكيزه از شوائب شرك و گناها باشند "فرشتگان" گويند بايشان كه سلام خدا بر شما باد ، و يا سلام ما بر شما باد، در
آئيد در بهشت كه براى شما آماده است يا مراد ايشان از اين جمله آنست كه شما مستوجب داخل شدن بهشتيد بسبب آنچه بوديد كه از خيرات و حسنات مى كرديد ". شدائد و سختيهاى مرگ كه از آن بسكرات مرگ نام برده شده زيرا از شدائد و سختيهاى آن محتضر نزد مرگ بيهوش مى شود مختص بكفار و منافقين نيست بلكه مومنين معصيت كار هم بشدائد آن مبتلا مى شوند فقط مومنين خالص كه از معاصى پرهيز مى كردند كه از اولياء و اخيار محسوب مى شوند بشارت داده مى شوند اما غير خواص از مومنين طبق استفاده شده ى بسيارى از اخبار، سكرات و شدائد موت باختلاف مراتب بدى اعمال و معاصى ايشان در دنيا برايشان وارد خواهد شد، و در بسيارى از اخبار است كه سكرات موت شدائد آن بجهت خلاص شدن بعضى از مومنين از عذاب آخرت، و كفاره از براى گناهان صادر شده از ايشان است و از بعضى اخبار استفاده مى شود كه جمله اى از اشرار و منافقين و كفار بجهت بعضى از اعمال صالحه كه داشتند سكرات و شدائد موت را نخواهند ديد كه چون بآخرت وارد شوند استحقاق ثواب و كرامتى را نداشته باشند كه از كتاب اختصاص شيخ مفيد "ره" از حضرت صادق "ع" روايت شده كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند كه حقتعالى فرمود: هيچ بنده ى نباشد كه من اراده آن نمايم كه او را داخل جهنم نمايم مگر آن كه بدن او را صحيح و سالم مى نمايم بجهت پاداش حسنه او، و يا او را از خوف سلطان ايمن گردانم و يا روزى او را وسيع نمايم و اگر پاداش او باين امور تمام نشد بر او سكرات موت را آسان مى نمايم تا وارد شود بر من و حال آن كه هيچ حسنه از براى او در نزد من نباشد و او را داخل آتش سازم. اما شدت رنج و درد سختى جاندادن را كسى نمى شناسد مگر آن كسى كه چشيده باشد و كسى كه نچشيده يا آن را قياس بدردهاى دنيا كه باو رسيده مى كند و يا استدلال مى كند با حوال
مردم در حال جاندادن كه در شدت هستند، اما قياسى كه آن را شاهد قرار مى دهد هر عضوى كه در آن روح باشد چون جراحت يا سوختگى پيدا كرد اثرش بروح مى رسد درد را درك مى كند ولى جاندادن دردى است كه بخود روح مى رسد و از روح ببدن سرايت مى كند پس درد جان كندن بر خود روح در مى آيد و جميع اجزاء بدن را فرا مى گيرد زيرا روح از هر رگى از رگها، و عصبى از اعصاب، و جزئى از اجزاء، و مفصلى از مفاصل، و از اصل و بيخ هر مو و پوست، از سر تا بپاى او كشيده مى شود پس اگر از سختى آن سوال كنى، معصوم "ع" مى فرمايند: كه موت شديدتر و سخت تر است از زدن با شمشيرها، و بريدن با اره ها، و قيچى كردن با قيچى ها، زيرا بريده شدن بدن بواسطه شمشير دردش بواسطه روح است و اين كه فرياد مى زند بواسطه باقى ماندن قوت اوست ولى محتضر از شدت درد عقلش شوريده شده هذيان مى گويد يا زبانش لال مى شود و قدرت بر فرياد زدن ندارد كه اگر قوتى براى او مانده بود و زبانش لال نمى شد صداى نعره او را مى شنيدى. پس كشيده شود از او هر رگى بقدرتش، و درد در داخل و خارج او منتشر شود حتى دو حدقه چشم ببالاترين نقاط پلكهاى او بالا رفته شود و دو لب او بهم پيوسته شود سپس مى ميرد هر عضوى از اعضاء او متدرجا، كه اول دو قدم او سرد مى شود سپس دو ساق او، همچنين بهر عضوى كه مى رسد سختى بعد از سختى است تا برسد به حلقوم، كه در اين موقع نظرش از دنيا و اهل دنيا منقطع مى شود و باب توبه بر او بسته مى شود و حسرت و ندامت او را احاطه مى كند كه در اينجا به دو حديث اشاره مى شود. در اعتقادات صدوق "ره" روايت شده كه بحضرت صادق "ع" گفته شد: مرگ را براى ما وصف كن، فرمود: آن براى مومن، مثل خوشبوتر بوئى است كه آن را استشمام مى كند پس از پاكيزگى آن بخواب شود و تمام سختى و درد از او
منقطع شود، و براى كافر مانند گزيدن افعى ها و عقربها بلكه شديدتر، گفته شد بآن حضرت: كه گروهى مى گويند آن شديدتر از بريدن با اره ها و قيچى كردن با قيچى ها و شكستن و كوفتن با سنگها و دور زدن ميله آسيا در حدقه چشمهاست ، فرمود: اين چنين است آن براى بعضى كافران و فاجران است آيا نمى بينيد برخى از ايشان كسانى هستند كه اين شدائد را با چشم مى بينند پس آنها كسانى باشند كه عذابشان شديدتر از اين عذاب است و آن "سختى جاندادن هم براى ايشان" شديدتر از عذاب دنياست، گفته شد بآن حضرت: پس چيست براى ما كه كافرى را مى بينيم جان كندن بر او آسان مى باشد پس خاموش مى شود در حالى كه صحبت مى كند و مى گويد و مى خندد، و در مومنين هم كسى است كه اين چنين است همچنين در مومنين و كافرين كسى است كه درد مى كشد نزد سكرات موت بهمين سختيها، حضرت فرمود: آنجه راحتى براى مومن است پس آن پاداش دنياى اوست و آنچه از شدت است پس آن پاك شدن از گناهانش مى بشاد براى اين كه پاك و پاكيزه بسوى آخرت وارد شود در حالى كه طاهر و نظيف و مستحق برا يثوبا خدا باشد پس براى او مانعى غير اين گناهان نبود و آنچه اينجا از آسانى براى كافرها است پس براى اين است كه اجر حسنات او در دنيا تماما داده شود تا وارد شود در آخرت و نباشد براى او جز آنچه موجب عذاب او باشد و آن چه از شدت سكرات براى كافرين است پس آن ابتداى عقاب خداى تعالى است نزد نبودن حسنات او، و آن بواسطه ى اين است كه خداى عزوجل عادل است ستم نمى كند. از كتاب مجمع المعارف از شيخ مفيد "ره" بسندش از حضرت باقر "ع" روايت شده: كه چون حقتعالى خواهد روح فاجرى را قبض نمايد بملك الموت امر مى فرمايد كه با اعوان خود برو بسوى دشمن من كه او را بانواع نعمتها انعام كردم و بدار السلام كه بهشت است دعوت نمودم و او
نخواست و كفران نعمت من نمود روح پليدش را گرفته در جهنم اندازيد پس ملك الموت غضبناك با هيبت مهيب و با روى سياه و چشمها مانند برق و صداى مانند رعد، با پانصد نفر از اعوان خود با سيخهائى از آتش و تازيانه هائياز آتش وارد بر او شوند و سقطائيل كه خازن جهنم است آبى از جنهم در كام او ريزد كه پيوسته تشنه باشد تا در قيامت داخل جهنم شود و چون نظر آن بى سعادت بر ملك الموت افتد ديده اش باز ماند و عقلش پرواز نمايد و استغاثه نمايد كه مرا بدنيا برگردانيد جواب شنود كلا انها كلمه هو قائلها "نه چنانست بدرستى كه آ كلمه ايست كه او گوينده آنست" پس آن سيخهاى آهن را بر او فرود آورد و روحش را با آن سيخهاى آهن از اطراف پاهاى او قبض نمايد و چون روح او را قبض نمايد و بزانوهاى او برسد آنگاه باعوان خود امر نمايد كه آن تازيانه هى آتش را بر او فرود آوريد پس سكرات موت و شدت آن را باو بچشانيد كه گويا هزار شمشير بر او زنند و چنان بسختى روح او را بكشند مانند سيخى كه اطراف آن شعبه شعبه باشد كه در نمد آب ديده ى كه تر باشد در بدن او بگردانند كه شعبه هاى جان او را از جميع رگهاى بدن او بكشند و چون جان او بگلوى او برسد امر نمايد ملك الموت باعوان خود كه تازيانهاى آتش را بر او بزنند و بدرشتى و شدت باو گويند كه جان خود را بيرون كن چنان كه حقتعالى در قرآن مجيد "سوره انعام آيه 93" ياد فرمود و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكه باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق، و كنتم عن اياته تستكبرون "و اگر بينى هنگامى كه باشند ستمكاران در سكرات و شدائد مرگ و فرشتگان عداب گسترانندگان باشند دستهاى خود را براى قبض روح ايشان و گويند كه جان از تن بدر كنيد امروز بعذاب خوارى جزا داده خواهيد شد بسبب آن كه بر خدا سخن بنا حق
مى گفتيد و از حكم آيات او گردنكشى مى كرديد" آيه شريفه اختصاص بكفار و منافقين ندارد بلكه وصف سكرات موت نموده در حق اطاعت كنندگان و غير اطاعت كنندگان كه در اطاعت پروردگار متكبرند.

انتقال روح به جسد اصلى در قبر


حتى اذا انصرف المشيع، و رجع المتفجع، اقعد فى حفرته نجيا لبهته السوال، و عثره الامتحان.

در خطبه 82 مى فرمايد: و چون تشييع كنندگان و مصيبت ديده ها "از گورستان" باز گردند او را در قبر مى نشانند در حالتى كه از وحشت و ترس سوال "نكير و منكر" و لغزش امتحان آهسته سخن مى گويد "يا از هول امتحان و سوال، با خدا راز مى گويد كه پروردگارا مرا بدنيا باز گردان تا كار نيكو انجام دهم".

يكى از ضروريات دين انتقال پيدا كردن روح به جسد اصلى در قبر و آمدن دو ملك بنام نكير و منكر است كه بصورتهاى مهيب از براى مخالفان و كافران مى آيند و بنام مبشر و بشير كه بصورتهاى خوب براى مومنان مى آيند و از عقائد ايشان سوال مى كنند و اگر جواب ندادند عمود آتش بر ايشان مى زنند كه قبرشان پر از آتش مى شود و اگر جواب دادند بشارت بكرامت و بخشندگى خدا و بثوابها و نعيم بى انتها مى دهند. در حق اليقين علامه مجلسى "ره" مى فرمايد: بدان كه اجماعى مسلمانانست كه در قبر سوال مى باشد و روح را از براى سوال ببدن بر مى گردانند بلكه از ضروريات دين اسلام است و منكرش كافر است و ابن بابويه از حضرت صادق "ع" روايت كرده است كه كسى كه سه چيز را انكار كند شيعه ى ما نيست معراج و سوال و شفاعت.
و همچنين آمدن دو ملك از براى سوال، متواتر و ضروريست. در اينجا به دو مطلب بايد اشاره شود يكى اين كه اين دو ملك براى چه كسانى مى آنيد و براى چه كسانى نمى آيند. دوم كيفيت آمدن آن دو، و سوال آنها كه از چه سوال مى كنند. اما اول- بايد ديد براى چه كسانى سوال در قبر هست و براى چه كسانى سوال در قبر نيست چون كسى كه سوال در قبر براى او نيست اين دو ملك هم براى او نمى آيند. سوال در قبر، بر طبق بسيارى از اخبار مخصوص مكلفانى است كه عقلشان سالم است و از اطفال و ديوانگان و مستضعفين سوال نمى شود كه در بحار الانوار از كافى بسندش روايت كرده از امام صادق "ع" كه فرمود: سوال كرده نمى شود در قبر مگر از كسى كه خالص كرده باشد ايمان را خالص كردنى و كسى كه خالص كرده باشد كفر را خالص كردنى، اما جماعت ديگر، از ايشان غافلند يعنى متعرض ايشان نمى شوند.

احادث باين معنى بسيار است كه از اين احاديث علماء شيعه چنين استفاده كرده اند كه گفته شد، كه بدو گفتار ايشان اشاره مى شود. در بحار الانوار مرحوم مجلسى مى فرمايد: بدان كه مقتضاى قواعد عدليه و ظواهر نصوص جز اين نيست كه در قبر مكلفانى كه كاملند سوال مى شوند نه اطفال و ديوانگان و مستضعفين.

در كفايت الموحدين پس از نقل كلام مرحوم مجلسى مرحوم آقا سيد اسماعيل طبرسى نورى مى فرمايد: مويد اين مطلب چيزيست كه در اخبار و ادعيه وارد است از مستحب بودن تلقين براى مردگان، پس اگر سوال مخصوص بكسانى باشد كه ايمان را خالص كرده باشند پس فايده اى در تلقين مومن باعتقاد، كه فاسق بجوارح باشد نيست پس جمع بين عمومات اخبار و بين آنچه وارد است از اين كه سوال در قبر نمى باشد مگر از كسى كه

/ 41