صد درس اعتقادی از نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صد درس اعتقادی از نهج البلاغه - نسخه متنی

سید رضا حبوباتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


شده، يكى از آنها اين كه وزن عبارت از عدل در آخرت است كه بر احدى در آخرت ظلم نمى شود. دوم از آنها اين كه خداوند روز قيامت ترازوئى را نصب مى فرمايد كه براى آن زبانه و دو كفه است كه وباسطه آن اعمال بندگان از حسانت و سيئات وزن مى شود و در كيفيت وزن اختلاف كرده اند زيرا اعمال اعراض است كه بر آنها بازگشت جايز نيست و براى آنها وزنى نمى باشد، گفته شده: نامه هاى اعمال وزن مى شود و گفته شده: نشانه هائى براى حسنات و نشانه هائى براى سيئات در دو كفه ظاهر مى شود پس مردم آنها را مى بينند، و گفته شده: براى حسنات صورت نيكو و براى سيئات صورت بد ظاهر مى شود و گفته شده: خود مومن و كافر وزن مى شود. سوم از آن اقوال اين كه مراد بوزن ظاهر شده مقدار مومن در بزرگى و مقدار كافر در خوارى است همچنان كه خداى سبحان مى فرمايد: فلا نقيم لهم يوم القيامه و زنا "در روز قيامت آنها را "كفار را" هيچ وزنى و ارزشى نخواهيم داد" پس كسى كه عمل صالح آورد عملى كه وزن آن سنگين مى باشد يعنى قدر او را بزرگ مى كند پس رستگار شود و كسى كه عمل بد آورد عملى كه وزنى و قيمتى براى آن نيست پس زيان بيند.

مرحوم فيض كاشانى در مقدمات تفسير صافى خود مى فرمايد: بدرستى كه براى هر معنائى از معانى حقيقت و روحى است و صورت و قالبى است و گاهى براى يك حقيقت صورتها و قالبهاى متعدد است و الفاظ براى حقايق و ارواح و وجود آن دو در قالبها بر حقيقت وضع شده "نه مجاز" براى اتحاد مابين آن دو، مثلا لفظ قلم وضع شده براى آلتى كه نقش صورتها در الواح مى كند بدون اين كه در آن نى يا آهن يا غير آن معتبر باشد بلكه جسم بودن و نقش محسوس بودن يا معقول بودن، و لوح از كاغذ يا چوب بودن هم معتبر نمى باشد بلكه مجرد لوح همان نقش بسته شده در آنست و اين حقيقت لوح و حد آن و روح آنست پس اگر چيزى يافت شود كه بواسطه
نقش علوم در الواح قلبها نوشته شود سزاوارتر است باين كه آن قلم باشد "در صورتى كه در خارج قلمى هم وجود نداشته" زيرا خداى تعالى فرمود علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم "علم نوشتن به قلم آموخت و به آدم آنچه را نمى دانست به الهام خود تعليم داد" بلكه آن قلم حقيقى است آنجائى كه در آن روح و حقيقت و حد قلم يافت شود بدون اين كه با او چيزى در خارج از آن باشد و همچنين است ميزان از جهت مثال، پس بدرستى كه آن وضع شده براى معيار و مقياس و آلت سنجش كه بواسطه آن اندازه ها شناخته مى شود و اين تنها معنائى است كه آن حقيقت و روح آنست و براى آن قالبهاى مختلف و صرتهى پراكنده ى است كه برخى از آنها جسمانى و برخى روحانى است مانند آنچه بواسطه آن گناه ها و خطاها و بديها سنجيده مى شود و مانند ترازو و قپان و آنچه بجاى آنها بكار مى رود كه بارهاى سنگين "بآنها" سنجديه مى شود و مانند اسطرلاب "كه آلتى است كه براى پيدا كردن ارتفاع ستارگان استفاده مى شود" و آنچه بواسطه آن دايره ها و درهمها سنجيده مى شود و مانند شاقول و آنچه بواسطه آن عمودها سنجيده مى شود و مانند خط كش و آنچه بواسطه آن خطها سنجيده مى شود و مانند عروض "كه نام علمى است كه بواسطه آن بوزنهاى شعر و تغييرات آن پى مى برند" و آنچه بواسطه آن شعر و سخنى كه داراى وزن و قافيه است سنجيده مى شود و ماننده منطق و آنچه بواسطه آن فلسفه سنجيده مى شود و مانند حس و خيال "كه قواى مغز است" و آنچه بواسطه آن برخى از مدركات سنجيده مى شود و مانند آنچه قرار داده شده براى روز قيامت كه با آن علوم و اعمال سنجيده مى شود و مانند عقل كامل كه بواسطه آن تمام كارها سنجيده مى شود و غير اينها از ميزانها. پس ميزان هر چيزى از جنس او مى باشد و لفظ ميزان حقيقت است در تمام از آنها باعتبار حد آن و حقيقت موجود در آن.
الخ و باز در تفسير سوره اعراف مى فرمايد: و سر آن اين است كه ميزان هر چيز، آن معيار و مقياسى است كه بواسطه آن قدر و اندازه آن چيز شناخته مى شود پس ميزان روز قيامت چيزى است كه بواسطه آن قدر و قيمت هر انسان بر حسب عقيده و خلق و عملش سنجيده مى شود تا هر نفسى بآنچه كسب كرده پاداش داده شود و آن نيست مگر انبياء و اوصياء عليهم السلام زيرا بواسطه ايشان و بمتابعت شرايع ايشان و پيروى كردن آثار ايشان و ترك آن و بنزديك شدن به سيره و طريقه و سنت ايشان و دورى از آن، مقدار انسان و قدر و اندازه حسنات و سيئات انسان شناخته مى شود پس ميزان هر امت پيغمبر آن امت و وصى آن پيغمبر و شريعتى است كه آن را آورده پس هر كه حسناتش سنگين و زياد شد پس ايشان رستگارانند و هر كه سبك و كم شد پس ايشان كسانى هستند كه بخودشان زيان رساندند بظلم كردنشان بر آن از جهت تكذيب كردنشان انبياء و اوصياء را و متابعت نكردنشان، در كافى و معانى الاخبار از حضرت صادق "ع" روايت شده كه از آن حضرت سوال شد از فرمايش خداى عزوجل و نضع الموازين القسط ليوم القيامه "و ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد" فرمود: موازين انبياء و اوصياء عليهم السلام هستند و در روايت ديگر فرمود: ما موازين و ترازوهاى عدل هستيم.

علامه طباطبائى "ره" در الميزان مطالبى مى فرمايد كه خلاصه آن چنين است كه ظاهر آيات اين است كه حسنه سنگينى در ميزان را ظاهر مى كند و بدى سبكى در ميزان را ظاهر مى سازد همچنان كه فرمايش خداى تعالى است فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا باياتنا يظلمون "پس هر كه سنگين شد سنجيدنهايش پس ايشان رستگارانند و هر كه سبك آيد سنجيدنهايش پس آنها كسانى هستند كه زيان كردن بنفسهاى خود بسب اين كه به آيات ما ستم مى كردند"
پس حسنه ى كامل سنگ و سنگينى ميزان است كه حسنه با آن منطبق مى شود و بدى سبكى ميزان است كه بدى با آن منطبق نمى شود همچنان كه در ميزانها مشاهده مى كنيم كه در آنها مقياسى است كه آن واحد سنگينى است مثلا مثقال در كفه ى قرار داده مى شود و در كفه ى ديگر متاع كه اگر معادل آن باشد گرفته مى شود و الا ترك مى شود پس در حقيقت مثقال ميزان است كه بواسطه آن سنجيده مى شود و ترازو و قپان و نظاير آن دو مقدمه است همچنان كه واحد طول ذرع يا مرت است كه بواسطه آن طول سنجيده مى شود پس در اعمال واحد مقياسى كه بواسطه آن سنجيده مى شود براى نماز مثلا نماز تامى است كه آن حق نماز است و براى زكات و انفاق همچنين زكات و انفاق كامل است و براى كلام و گفتار حق، گفتارى است كه مشتمل بر باطل نباشد كه خداوند مى فرمايد و الوزن يومئذ الحق "و سنجيدن اعمال در آن روز حق است" يعنى وزنى كه بواسطه آن در آن روز اعمال سنجيده مى شود جز اين نيست آن حق است پس بهر اندازه كه عمل حق را در بر داشته باشد اعتبار و قيمت پيدا مى كند و حسنات در بر دارنده حق است پس براى آن سنگينى است همچنان كه سيئات باطل است پس براى آن سنگينى نيست.

بازگشت اين مطلب هم بهمان اندازه انبياء و اوصياء است زيرا اصل اعمال و حق آنها را ايشان انجام دادند كه در زيارت حضرت اميرالمومنين "ع" مى خوانيم السلام على يعسوب الايمان و ميزان الاعمال.

شيخ مفيد "ره" مى فرمايد: ميزان تعديل ميان اعمال و جزاى آنهاست و هر جزائى را در موضع خود قرار دادن و هر حقى را بصاحبش رسانيدن است و اين معنى كه حشويه فهميده اند نيست كه در قيامت ترازوها مانند ترازوهاى دنياست كه هر ميزانى دو كفه داشته باشد و اعمال را در آنجا بگذراند زيرا اعمال عرضى چندند و اعراض را وزن نمى توان كرد و موصوف به سبكى و
سنگينى بر سبيل مجاز مى شوند و مراد آنست كه هر چه از اعمال سنگين باشد يعنى بسيار باشد و استحقاق ثواب عظيم داشته باشد و آنچه سبك باشد يعنى قدرش كم باشد و صاحبش استحقاق ثواب جزيل نداشته باشد. الخ.

مرحوم مجلسى در بحار الانوار و حق اليقين پس از اين كه اقوالى را درباره ميزان از مفسرين بيان كرده مى فرمايد: كه باين وجوه عقليه و استبعادات و هميه دست از ظواهر آيات برداشتن مشكل است اما چون روايات در اين باب متعارض است بايد باصل ميزان اعتقاد كرد و معنى آن را بعلم ايشان گذاشت و جزم بيكى از دو طرف مشكل است.

كاتب الحروف بنده ى كمترين مى گويم در عرف ما هم چنين است كه خوبى اشخاص را بعمل كردن بدستورات خدا و پيغمبر و ائمه "ع" و بدى آنها را به عمل نكردن و مخالفت كردن مى شناسيم و آن را ميزان قرار مى دهيم. اما احاديث درباره ميزان بسيار است كه به چند حديث اشاره مى شود.

در بحار الانوار از كتاب فضائل الشيعه صدوق بسندش روايت كرده از امام باقر "ع" از پدرانش "ع" فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: دوستى من و دوستى اهل بيت من در هفت محل كه ترسهاى آنها بزرگ است نافع است نزد وفات و در قبر و نزد زنده شدن روز قيامت و نزد كتاب و نزد حساب و نزد ميزان و نزد صراط. و از كافى بسندش از على بن الحسين "ع" روايت كرده فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: در ميزان شخص روز قيامت بهتر از حسن خلق قرار داده نمى شود. و از معانى الاخبار و كافى بسندشان از هشام بن سالم روايت كرده اند گفت از امام صادق "ع" از فرمايش خداى عزوجل و نضع الموازين القسط ليوم القيامه فلا تظلم نفس شيئا پرسيدم فرمود: موازين انبياء و اوصياء "ع" هستند. در كفايت الموحدين
در خبر صحيح از حضرت صادق "ع" روايت شده كه در ميزان شخص در روز قيامت بهتر از صلوات بر محمد و آل محمد قرار داده نمى شود.

حساب


و ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و الاخرين لنقاش الحساب، و جزاء الاعمال، خضوعا قياما، قد الجمهم العرق، و رجفت بهم الارض، فاحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا، و لنفسه متسعا.

در خطب 101 مى فرمايد: و قيامت روزى است كه خداوند در آن روز براى رسيدن حساب و جزاى اعمال، همه ى خلايق از گذشتگان و آيندگان را گرد مى آورد، در حالتى كه ايستاده خاضع و فروتن هستند و "از بسيارى جمعيت و شدت گرمى" عرق مانند لجام اطراف دهانشان را فرا گرفته، و زلزله زمين ايشان را مى لرزاند، پس نيكوترين و خشحالترين آنها كسى است كه "بسبب كردار پسنديده در دنيا" براى ثابت نگه داشتن قدمش مكانى تهيه نموده و براى آسايش خود محل فراخى بدست آورده باشد "تا از سختيهاى آنجا و از اضطراب و نگرانى آن روز برهد"

يكى از مواقف روز قيامت موقف حساب است كه حضرت امير "ع" در اين خطبه بآن اشاره فرموده كه اگر بخواهيم آيات و رواياتى كه درباره حساب است نوشته و شرح دهيم خود كتابى جداگانه خواهد شد فقط در اين درس به دو موضوع درباره حساب اشاره مى كنيم يكى اين كه حساب خلاق را چگونه خداوند مى كشد، و دوم حساب چه چيز را مى كشد. اما در موضوع اول آياتى در قرآن كريم درباره حساب است كه آخر آن آيات مى فرمايد و الله سريع الحساب "و خدا زود حساب است" فان الله سريع الحساب، و هو اسرع الحاسبين "و او سريعترين حساب كنندگان است" كه مرحوم طبرسى در اين باره وجوهى را ذكر كرده، اول اين كه معناى آن سريع المجازات است
براى اعمال ايشان، و اين كه وقت پاداش نزديك است و دوم اين كه مراد بسريع الحساب اين است كه او حساب اهل موقف را در اوقات اندكى مى كشد مشغول نمى كند او را حساب احدى از حساب غير او، همچنان كه مشغول نمى كند او را كارى از كارى، و در خبر وارد شده كه خداى سبحانه حساب تمام خلايق را به مقدار يك چشم همزدن و نگريستن مى كشد، و باز روايت شده بقدر دوشيدن گوسفند حساب مى كشد، و از اميرالمومنين "ع" روايت شده كه فرمود: معناى آيه اين است كه خداى تعالى حساب خلق را يك دفعه مى كشد همچنان كه ايشان را يك دفعه روزى مى دهد. در سوره انبياء آيه 2 مى فرمايد اقترب للناس حسابهم و هم فى غفله معرضون "روز حساب مردم بسيار نزديك شد و مردم سخت غافلند و از ياد قيامت و مهياى حساب شدن اعراض مى كنند يعنى هر چه از عمر مردم مى گذرد علاقه آنها بدنيا و غفلتشان از آخرت بيشتر مى شود" كه مرحوم طبرسى گويد معين آيه اين است كه: نزديك شد براى مردمان وقت حسابشان يعنى قيامت، يعنى وقت محاسبه ايشان و پرسش از نعمتهاى خدا نزديك شد كه آيا قبول كردن آن را بشكر، و پرسش از اوامر خدا، آيا امتثال كردند آنها را، و پرسش از نواهى خدا، آيا از آنها اجتناب كردند، و جز اين نيست آن بقرب و نزديك شدن وصف شد زيرا آن مى آيد و هرچه آمدنى است نزديك است و ايشان در غفلتن از نزديك بودن آن، و اعراض مى كنند از تفكر در آن و آماده و مهيا شدن براى آن، و گفته شده : اعراض مى كنند از ايمان آوردن بآن.

اما موضوع دوم كه حساب چه چيز را مى كشد در سوره تكاثر آيه 8 مى فرمايد ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم "پس هر آينه پرسيده شويد در آن روز بوقت محاسبه از نعمتها" مرحوم طبرسى گويد: مقاتل گفته: يعنى كفار مكه در دنيا در خير و نعمت بودند پس روز قيامت پرسيده شوند از شكر آنچه را كه در آن بودند زيرا شكر نكردند پروردگار نعمتها را در آن هنگامى كه غير
او را پرستيدند و باو شرك آوردند پس عذاب مى شوند بر ترك شكر، و عكرمه گفته: كه آن نعمت صحت و فراغت است كه مويد آن روايت پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" است كه آن دو نعمتند كه بيشتر مردمان در آن دو مغبونند و قدر آن را نمى دانند و آن دو صحت و فراغت است. و عبدالله مسعود و مجاهد گفته اند: آن امنيت و صحت است كه آن از امام باقر و حضرت صادق عليهماالسلام نيز روايت شده، و گفته شده: از هر نعمتى سوال شود مگر آنچه را حديث تخصيص زده باشد و آنچه تخصيص زده شده يكى حديث پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" است كه سه چيز است كه بنده را از آن سوال نكنند پارچه ى كه بآن عورت خود را پوشيده باشد و تكه نانى كه بآن گرسنگى خود را دفع كرده و خانه اى كه بآن خود را از گرما و سرما باز داشته "از اين حديث هم فهميده مى شود كه از غذاى متنوع و لباسهاى فاخر و خانه هاى مجلل هم پرسيده مى شود".

و عياشى باسناد خود روايت كرده كه ابو حنيفه معنى اين آيه را از حضرت صادق "ع" پرسيد حضرت فرمود: اى نعمان "لقب ابو حنيفه" نعيم نزد تو چيست؟ ابو حنيفه گفت: طعام و آب سرد است، حضرت فرمود: اگر حقتعالى در روز قيامت ترا در حسابگاه بدارد تا آن كه ترا از هر گرده نانى كه آن را خورده و شربت آبى كه نوشيده اى سوال كند پس ايستادن تو در آن موضوع بطول انجامد، او گفت فدايت گردم پس نعيم چيست؟ فرمود: نعيم ما اهل بيت هستيم كه خدا بواسطه ما انعام فرموده است بر بندگان، و بواسطه ما الفت گرفته اند بعد از آن كه اختلاف داشتند و متفرق بودند، و بواسطه ما الفت افكنده در دلهاى ايشان كه ايشان را برادران هم گردانيد بعد از آن كه دشمنان بودند و بواسطه ما ايشان رابدين اسلام هدايت كرد و اين نعمتى است كه منقطع نشود و خداى تعالى ايشان را از حق اين نعمتى كه بآن انعام كرده بر ايشان طوال خواهد كرد و اين نعمت حضرت رسالت "صلى الله عليه و آله و سلم" و عترت اطهار
او هستند.

در بحار الانوار از خصال و امالى صدوق بسندش روايت كرده كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: بنده روز قيامت قدم از قدم برنمى دارد تا از چهار چيز سوال شود 1- از عمرش در چه آن را فنا و نابود كرده 2- از جوانيش در چه آن را كهنه كرده و بپيرى رسانده 3- از مالش از كجا آن را كسب كرده و بدست آورده و در چه راهى آن را خرج كرده 4- از حب و دوستى ما اهل بيت "در اين حديث عمر و جوانى دو تا حساب شده زيرا عمر سرمايه است كه بانسان داده شده و جوانى نيرو و قدرتى است كه داده شده" در بحار الانوار از امالى صدوق و در كتاب روضه الواعظين از حضرت صادق "ع" روايت شده كه فرمود: چون روز قيامت شود دو بنده ى مومن را كه هر دو از اهل بهشت باشند "عملشان درست بوده" از براى حساب باز خواند داشت يكى فقير و ديگرى غنى، فقير گويد: پروردگارا بر چه باز داشت شده ام؟ قسم بعزتت كه خود مى دانى كه متولى ولايتى نكردى مرا كه در آن عدل يا ظلم كرده باشم، و بمن مال نداده بودى كه حق آن "خمس و زكوه و مانند آن" را داده يا نداده باشم و روزى من بقدر كفاف بمن مى رسيد، پس خداى بزرگ مى فرمايد: راست گفت بنده ى من او را داخل بهشت گردانيد، و ديگرى "كه ثروتمند بوده و حقوق واجبه و مستحبه مالش را داده و حقى در گردنش نباشد " باقى مى ماند تا چندان عرق از او سيلان كند كه اگر چهل شتر بياشامند سير شوند "كه اين مبالغه در ماندن و عرق ريختن است" و بعد از آن داخل بهشت گردد، پس فقير باو مى گويد: چه چيز باعث دير آمدن تو شد؟ گويد: طول حساب، كه خداى تعالى حساب اموال مرا يك بيك مى گرفت و مرا مى آمرزيد و سپس از چيزى ديگرى مى پرسيد تا اين كه رحمت او شامل حال من گرديد و مرا بتوبه كنندگان ملحق فرمود، پس "بپرسد" تو كيستى؟ مى گويد: من آن فقيرى هستم كه در موقف حساب با تو
بودم، مرد غنى گويد: از آن موقع تابحال نعمت بهشت ترا تغيير داده "يعنى ترا نشناختم براى اين كه نعمت بهشت خلقت ترا تغيير داده".

اين حديث منافاتى با سرعت در حساب ندارد همچنان كه اول حديث درباره ى دو بنده ى مومن اهل بهشت فرمود كه از نظر حقتعالى حساب آنها روشن است كه براى روشن شدن مطلب يك مثال مى زنيم شما در خانه دربسته خود در ماه تعدادى تلفن باطراف شهر و حتى بخارج از شهر مى زنيد سرماه فيش حساب كه مى آيد تمام تلفن هائى كه شما بداخل و خارج زده ايد مشخص كرده يعنى دستگاه كامپيوترى كه در ارداه تلفن هست حساب تلفن خانه شما را ضبط كرده، پس تمام كارهاى ما از كوچك و بزرگ آن را كامپيوترهاى الهى ضبط كرده و حساب روشن است فقط از اين حديث استفاده مى شود كه شخص ثروتمند اگر حقوق مالش را هم داده باشد و اهل بهشت باشد برحمت الهى وارد بهشت مى شود زيرا مسوليت او زياد است كه اگر چهل خانه از چهار سمت خانه اش فقيرى گرسنه بخواند او مسئول خواهد بود كه احاديث درباره مسئوليت ثروتمند زياد است.

در بحار الانوار از نوادر راوندى بسندش از موسى بن جعفر از پدرانش "ع" روايت كرده فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: هر نعمتى روز قيامت از آن سوال كرده شود مگر آنچه در راه خداى تعالى باشد. در بحار الانوار از امالى بسندش از اميرالمومنين "ع" روايت كرده فرمود: باز مى دارند بنده را در روز قيامت در مقابل قدرت خداى تعالى پس مى فرمايد "بملائكه" كه مقايسه كنيد ميان نعمتهاى من بر او و ميان عمل او، پس نعمتهاى خدا اعمال او را فرا مى گيرد پس مى گويند: نعمتها عمل او را فرا گرفت پس حقتعالى مى فرمايد: كه نعمتهاى مرا باو ببخشيد و مقايسه كنيد ميان خير و شر او، اگر مساوى باشد عملهاى او خداى تعالى شر را بواسطه خير بر طرف مى كند و او را داخل بهشت مى گرداند و اگر خيرش زيادتى كند

/ 41