كلّى و جزئى
ادراكـات مـا از اشـيـا يـا كـلّى اسـت و يـا جـزئى . ايـن تـقسيم بندى ، اوّلاً و بالذات مربوط بهتصوّرات است و ثانياً و بالعرض مربوط به تصديقات .
جـزئى
بـرخـى مـفـاهـيم و ادراك ها بر چيزى خاص انطباق پذيرند و براى آن ها از كلمه هايى مانند (چندتا) و (كدام يك ) نمى توان بهره جست و معمولاً با (اين ) و (آن ) بدان ها اشاره مى كنند و بـرايشان اسم خاص
به كار مى برند؛ مانند على ، دماوند و ديروز كه تصوّر شخصى اند و جمله (كوه دماوند در شمال تهران قرار
دارد.) كه تصديق شخصى است .
كـلّى
بـرخـى مـفاهيم و ادراك ها به خودى خود بر افراد بى شمار انطباق پذيرند و مى توان مصاديق وافرادى فراوان و بى شمار بر آن فرض كرد؛ مانند مفهوم انسان و كوه .تفتازانى در تعريف كلّى گفته است :(اَلْمَفْهُومُ اِنِ امْتَنَعَ فَرْضُ صِدْقِهِ عَلى كَثيرينَ فَجُزْئِىُّ وَ اِلاّ فَكُلِّىٌ) (18)
اگـر فـرض مـفـهـومـى بـــر افـراد كـثـيـر (و بـى شـمـار) محال باشد، جزئى است و گرنه كلّى است .مـبـاحـث مـنـطـق ارسطويى هم درباره جزئى است و هم كلّى ، ولى بيشتر به كلّى مى پردازد. درك
مـفـاهـيم كلّى ، از ويژگى هاى انسان است و رمز موفقيتش در ايجاد و گسترش فرهنگ و تمدن نيز همين است .
نسب اربعه
همواره ميان دو كلّى ، يكى از نسبت هاى چهارگانه زير برقرار است :1 ـ 10 ـ تباين
ايـن نـسبت در جايى است كه هر يك از دو كلّى داراى قلمروى جدا از يكديگر باشند و هيچ يك از آن ها برافراد و مصداق هاى ديگرى صدق نكند. در اين صورت ، نسبت دو كلّى ، تباين است و آن دو را (متباينان ) مى
نامند؛ مانند انسان و درخت كه هيچ انسانى درخت نيست و هيچ درختى انسان نيست .
نمودار نسبت دو كلّى متباين
انسان درخت
2 ـ 10 ـ تساوى
هـرگـاه دو كـلّى داراى قـلمـروى مـشـترك باشند، به گونه اى كه هر يك از آن ها بر همه افراد ديـگـرىصـدق كند، دو كلّى (متساويان )اند و نسبتشان تساوى است ؛ مانند انسان و ضاحك كه هر انسانى ضاحك است و
هر ضاحكى انسان .
نمودار نسبت بين دو كلّى متساوى
انسان و ضاحك
3 ـ 10 ـ عموم و خصوص مطلق
هـرگـاه دو كـلّى به گونه اى باشند كه يكى از آن ها بر تمام افراد ديگرى صدق كند، ولى ديـگـرى تنها بربرخى افراد آن ، دو كلّى را (عام و خاص مطلق ) و نسبتشان را عموم و خصوص مطلق گويند؛ مانند انسان و
حيوان كه هر انسانى حيوان است ، ولى برخى از حيوان ها انسانند.