درس دوازدهم:
مسائل فلسفه
مسائل هستى
مـنـظـور از هـسـتـى ، (وجـود) اسـت و مـسـائل هـسـتـى ، هـمـان مـسـائل ويـژه وجـود اسـت وفـلسـفـه الهـى را (عـلم الوجـود) نـيـز مـى گـويـنـد. مـسـائل ويـژه هـسـتـى ، مـحـور و اسـاس
مـبـاحـث فـلسـفـى انـد و فـهـم و حل ديگر مسائل فلسفه مبتنى بر حلّ مسائل ويژه وجود است .ارسـطـو در مـقـاله جـيـم رساله ما بعد الطبيعه ، كه به كتاب حروف مشهور است ، گفته است كه مـسائل و
مباحث اين بخش ، مربوط به هيچ يك از علوم طبيعى يا رياضى نيست . موضوع آن اعم از مـوضـوع عـلوم
طـبـيـعى و رياضى و جز آن است . مترجمان عرب هنگام ترجمه كتاب الحروف ، آن معناى اعم را (هويت ) ترجمه
كرده اند و بعدها حكماى مسلمان ، كلمه (موجود) را جايگزين آن ساخته اند.مسائلى كه امروزه در فلسفه اسلامى به مسائل ويژه و اساسى هستى معروفند، به تدريج وارد فـلسـفه شده و
جايگاهى ويژه يافته اند و با تحقيق آشكار مى شود كه بيشتر آن ها در آثار و منابع يونانى نبوده و به
تدريج در جهان اسلام پديد آمده و در فلسفه اسلامى مطرح شده اند. تشكيك و جدال متكلمان و عقايد ويژه
عرفاى مسلمان و مقاومت آنان در برابر فيلسوفان سهمى به سزا در پديد آمدن اين مسائل داشته است .عـلاّمـه مـحـمـّدحـسـين طباطبائى مسائل ويژه هستى را در دوازده مساءله تلخيص كرده است كه از آن ها
تنها دو مساءله (بداهت مفهوم وجود) و (اشتراك معنوى وجود) در مقاله الف كبرا و ما بعد الطبيعه ى
ارسـطـو آمـده اسـت و ديـگـر مـسـائل در جـهـان اسـلام مـطـرح شـده و در تـحـول فـلسـفـه اسـلامـى
سـهـمـى بـزرگ داشـتـه انـد. ايـن مسائل عبارتند از:1 ـ بداهت مفهوم وجود؛2 ـ اشتراك معنوى معناى وجود؛3 ـ مغايرت مفهوم وجود و ماهيت ؛4 ـ اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهيت ؛5 ـ وحدت تشكيكى وجود؛6 ـ تحليل ذهنى هر واقعيتى به ماهيت و وجود؛7 ـ حقيقت وجود با علم حصولى ادراك پذير نيست ؛8 ـ خواص ذهنى وجود بر ماهيت نيز جارى ا ست ؛9 ـ خواص خارجى ماهيّات از آن وجود است ؛10 ـ موجود هيچ گاه معدوم نمى شود؛11 ـ تحقق عدم (نقيض وجود) در خارج نسبى است ؛12 ـ مطلق هستى زوال پذير نيست .(97)از ايـن مـسـائل دوازده گـانـه ، دو اصل اصالت وجود و وحدت تشكيكى ، بسيار مهمّند و مى توان گفت كه
مسائل هشتم تا دوازدهم ، نتيجه اين دو اصل اساسى اند.مسائل هستى بر چند گونه اند:
1 ـ مسائل ويژه هستى
الف ـ برخى مسائل مخصوص هستى اند و نقيض آن (نيستى ) و (ماهيت ) مى باشد. مانند:وجود نقيض عدم است .هـسـتـى نـقـيـض خـود (نـيـسـتـى ) را نـمـى پـذيـرد (اجـتـمـاع نـقـيـضـان محال است )مفهوم وجود زايد بر مفهوم ماهيت و مغاير آن است .هر يك از وجود، عدم و ماهيت احكام خاصى دارند كه در كتب فلسفى مسطور است .ب ـ بـرخـى از مسايل هستى به انقسام اوّليه آن مربوط است و برخى از تقسيم هاى اوّليه وجود
عـبـارتـنـد از: عـيـنـى و ذهـنـى ؛ واجـب و مـمـكـن ؛ ثـابـت و مـتـغـيـر؛ حـادث و قـديـم ؛ قـوّه و
فعل و علّت و معلول .ايـن تـقـسيم براساس حكمت متعاليه و واپسين تحقيقات فلسفى است و برخى از آن ها در فلسفه ارسـطـويـى
و حـكـمـت مـشّاء، جزو اقسام اوّليّه هستى و احكام (موجود بما هو موجود) به شمار نمى رونـد و از ايـن
رو، در فـلسـفـه الهـى ( فـلسـفـى اولى ) مـطـرح نـشـده انـد، بـلكـه در شـمـار مـسـائل فـلسـفـه
طـبـيـعـى گـنـجـانـيـده شـده انـد؛ مـانـنـد بـحـث قـوه و فعل يا ثابت و متغير.ج ـ بـرخـى از مـسـائل اوّليـه هـسـتـى ، دربـاره قـوانـيـن و اصـول حاكم بر آنند؛ مانند قانون
علّيت و قوانين مربوط به آن ؛ چون ضرورت حاكم بر نظام علّت و معلول ( جبر علّى و معلولى ) و سنخيّت علّى
و معلولى . قوانين ديگر، چون تقدّم ، تاءخّر و مـعـيـّت در مـراتـب نـظـام هـسـتـى ، نـيـازمـنـدى
مـعـلول بـه عـلّت و مـلاك و مـنـاط نـيـازمـنـدى و اصل علّت غايى ( هدفدارى هستى ) نيز از مسائل خاص
هستى اند.
مراتب عالم
از مـسائل ديگر هستى ، عوالم و طبقات آن است . از نظر فلسفى ، جهان هستى داراى عوالم و نشئه هـايـىاسـت . حـكـمـاى مـسـلمـان از لحـاظ طـولى و در قـوس نـزول بـه چـهـار عـالم معتقدند. در اين جا
منظور از عوالم وجود، موجود يا موجوداتى هستند كه در مراتب طولى هستى ، نشئه اى خاص محسوب مى شوند به
طورى كه بر موجودات و نشئه پايين تر از خود مسلّط و محيطاند، ولى در برابر نشئه بالاتر، مقهور و محاط.اين عوالم عبارتند از:عالم الوهيت ( لاهوت )؛عالم عقول ( جبروت )؛عالم مثال ( ملكوت )؛عالم طبيعت ( ناسوت ).