درس چهاردهم: علّيّت - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس چهاردهم:
علّيّت

تعريف علّيت

عـلّيـّت گـونـه اى رابـطـه مـيـان دو شـى ء اسـت كـه يـكـى را (عـلّت ) و (ديـگـرى ) را مـعـلول مـى
گـويـنـد. ايـن رابـطـه ، ژرف تـريـن گـونـه رابـطـه اسـت و نـيـاز معلول به علّت ، سخت ترين نياز
است ؛ زيرا معلول تمام هستى خود را از علّت مى گيرد و علّت ، هـسـتـى بـخـش مـعـلول اسـت ؛ چـنـان كـه


اگـر عـلّت نـبـاشـد، معلول نيز نخواهد بود.

بنا بر اصل علّيّت ، هر پديده و حادثه اى معلول علّتى است و هر معلولى به علّت نيازمند است و مـحـال
اسـت مـعـلولى بـى عـلّت ، پـديـد آيـد؛ زيـرا پـديـد آمـدن مـعـلول بـى عـلّت ، (صـدفـه ) اسـت و
بـطـلان صـدفـه بـديـهـى اسـت . در بـرابـر اصل علّيّت ، جز صدفه ، فرضى ديگر نيز تصورپذير است و آن
اين كه تمام موجودات واجب الوجود بذاته و لذاته باشند و هيچ گونه ارتباطى ميانشان نباشد و در نتيجه ،
هيچ قانون و سنّتى در هستى و ميان موجودات نباشد. بطلان اين فرض نيز بديهى است .

تحليل

1 ـ 2 ـ تحليل علّيّت

در فـرض ابـتـدايـى و مـوارد مـعـمـولى ، وقـتـى كـسـى چـيـزى را بـه ديـگـرى مـى دهـد حـداقـل
چـهـارامـر و چـهـار واقـعـيـت تـحـقـق پـيـدا مـى كـنـد كـه مـا آنـهـا را بـا رابـطه ميان علت و
معلول مى سنجيم .

الف ـ دهنده (علت )

ب ـ گيرنده (ذات معلول )

ج ـ شى ء داده شده : (وجود و واقعيت معلول )

د ـ انجام فعل : (ايجاد)

ابـتـدا (گـيـرنـده ) و (داده شـده ) را در نـظـر مـى گـيـريـم ، گـيـرنـده ذات مـعـلول و داده شـده ،
وجـود آن اسـت . آيـا ايـن دو، دو واقـعـيـت مـسـتـقـل انـد؟ اگـر ذات مـعـلول قـبـل از وجـود آن
واقـعـيـت داشـتـه بـاشـد. دو واقـعـيـت مـسـتـقـل خـواهـيـم داشـت و ايـن خـَلف اسـت ، زيـرا در
تـعـريـف عـليـت گـفـتـه شـد عـلت بـه مـعـلول ، تـمـام وجـود و واقـعـيـت اش را مـى دهـد، اگـر
مـعـلول قـبـل از كـسـب واقـعـيـت خـود، واقـعـيـت دار بـاشـد. پس معلول نيست (خَلْف ). پس در رابطه
عليت ، (گـيـرنـده ) و (داده شـده ) واقـعـيـت واحدى را تشكيل مى دهند و دوگانگى اعتبار ذهن است كه
براى واقعيت واحدى فرض نموده است .

حـال ، (ايـجـاد) و (مـوجـود) را در نـظـر مـى گـيريم ؛ اگر (موجود) غير از (ايجاد) باشد. در اين صـورت
عـلت فـقـط بـا (واقـعـيت ) و (موجود) مستقلى ارتباط برقرار كرده است و آن را به (ذات مـعـلول ) داده
اسـت . و ايـن بـديـن مـعـنـا اسـت كـه عـلت (واقـعـيـت دهـنـده ) غـيـر از مـعـلول (واقـعـيـت داده
شـده ) اسـت در حـالى كـه مـفـهـوم ايـجـاد يـا واقـعـيـت دادن عـلت بـه معلول اين است كه واقعيت
معلول عين (افاضه ) و (ايجاد) است . پس ايجاد عين وجود دادن است و سه مـفـهـوم (گـيـرنـده )، (داده شـده )
و (ايـجـاد)، واقـعـيـت واحـدى را تشكيل مى دهند و آن (وجود معلول ) است .

عـلت را در نـظـر مـى گـيـريـم و آن را (وجـود دهـنـده ) بـه (مـعـلول ) مـى شـنـاسـيـم ، آن نـمـى
تـوانـد عـيـن واقـعـيـت مـعـلول بـاشـد، زيـرا يـك شـى ء نـمـى تـوانـد هـم عـلت و هـم مـعـلول
بـاشـد زيـرا (تـقـدم شـى ء بـر نـفـس خـود) لازم مـى آيـد و تـقـدم شـى ء بـر نـفـس خود محال و مرادف
(صدفه ) است .

پـس در تـحليل نهايى از چهار امر مفروض ، دو امرْ واقعيت خارجى دارد: اوّلى علت است كه واقعيت مستقلى
است و ديگر معلول كه عين (افاضه )، (ايجاد) و (موجود) است .

2 ـ 2 ـ تحليل مناط نيازمندى معلول به علّت

ايـن كـه چـه چـيـز مـلاك و مـنـاط نـيـازمـنـدى مـعـلول بـه عـلّت اسـت ، از مـسـائل مـهـم
عـلّيّت است ؛ يعنى اين كه علّت نياز معلول به علّت چيست و به عبارتى ديگر، كدام ويـژگـى از ويـژگـى
هـاى مـعـلول بـاعـث شـده اسـت كـه معلول ناشى از علّت باشد؟

فـيـلسـوفـان و متكلّمان هر يك براساس مبانى فكرى خود پاسخى بدين پرسش داده اند كه مى توان آن ها را
در قالب چهار نظريه زير بيان كرد:

/ 111