درس شانزدهم:
واجب الوجود
تعريف
گـرچـه مـعـنـاى (واجـب الوجـود) روشـن اسـت و او مـوجـودى اسـت كـه وجـودش ضـرورى اسـت و مـحـال اسـت مـوجود نباشد، فيلسوفان و متكلمان با توجه به ديدگاهشان در مناط و ملاك (وجوب وجود) در تعريف
واجب الوجود چون يكديگر نيستند. برخى نظريه ها در اين باره عبارتند از:
الف ـ نـظـريـه مـادّه گـرايـان
بـا ايـن كـه مادّه گرايان واجب الوجود را منكرند، با توجه بهمـلاكـى كـه از وجـوب وجود به دست داده اند، تصوّر و تعريفشان از واجب الوجود به يكى از دو شكل زير
است :واجـب الوجـود، (مـوجـود خودساز)، (خودساخته ) و (خودسامان يافته ) است . واجب الوجود از آن رو واجب
الوجود شده است كه خود، سازنده خود است . بدين سان ، واجب الوجود نيز داراى علّت است . عـلّت خـود
اوسـت ؛ يـعـنـى او خود صانع ، خالق و پديد آورنده خويش است و به عبارتى ديگر، واجب الوجود هم علّت
است و هم معلول .واجـب الوجـود پـديـده اى اسـت كـه آن را پـديد آورنده اى نيست ؛ به عبارتى ديگر، واجب الوجود
پـديـده اى اسـت كـه نـه خـود، و نه موجودى ديگر او را آفريده است . هر پديده اى جز او علّت و
پـديـدآورنـده اى دارد، ولى او اسـتـثـنـايـى در قـانون علّيّت است . استاد مطهرى در اين باره مى
گويد:مـا در كـلمـات بـسـيارى از دانشمندان مادّى وقتى خوب دقت مى كنيم مى بينيم ، تصورشان از واجب
الوجود به يكى از اين دو شكل است .(127)
ب ـ نـظـريه متكلّمان مسلمان
متكلّمان مسلمان در تعريف واجب الوجود مى گويند: واجب الوجود ذاتى استازلى و ابدى ، هميشه بوده و زمانى نيست كه نبوده باشد.(128)در نظر متكلمان ، حدوث ، ملاك و مناط نيازمندى است و قِدَمْ، مناط غناست .
ج ـ نـظـريـه فـيـلسوفان مسلمان
جمهور فيلسوفان در تعريف واجب الوجود گفته اند كه واجب الوجـودذاتـى اسـت غـنـى و بـى نـيـاز كـه نـسـبـت ذاتـش بـا وجـود، ضـرورى اسـت و عـدم بر او محال است و به
عبارتى ديگر، واجب الوجود ذاتى است كه عين هستى است ، او صرف الوجود است و عدم در او راه ندارد.
د ـ نظريه ملاّ صدرا
در نظر گاه ملاّ صدرا و پيروان حكمت متعاليه ، واجب الوجود، قطع نظر از هراعتبار و حيثيتى ـ اعم از تقييدى و تعليلى ـ ضرورى الوجود است . ذات او عين الوجود و صرف الوجـود اسـت
و او مـوجـودى است قائم به ذات و به عبارتى ديگر، حقيقت وجود (من حيث هو) مساوى واجب الوجود بذاته است
.ملاّ صدرا نظريه متكلّمان را در تعريف و ملاك و مناط وجوب وجود، نادرست و نظريه جمهور را در عـيـن
دقـيق بودن ، ناقص مى داند. او در نقد نظريه فلاسفه مى گويد: موجود حقيقى بودن نمى تواند ملاك وجوب
ذات بارى تعالى باشد.بـنـابـر اصـالت وجـود، ايـن كـه ذاتـى عـيـن هـسـتـى اسـت ، بـديـن دليـل اسـت كـه مـوجـود
مـفـروض ، مـوجـودى حـقيقى است ، نه اعتبارى و به عبارتى ديگر، موجود (بـذاتـه ) اسـت نـه (بـغـيره ).اتصاف ذات چنين موجودى به وجود، نيازمند به حيثيت تقييديه و واسـطـه در عـروض نـيـسـت . مـوجـود
بـذاتـه بـودن در هـمـان حـال كه گونه اى بى نيازى است ، براى وجوب وجود كافى نيست . كوتاه سخن آن كه
بنابر اصـالت وجـود، مـوجـودات ، مـوجـود بـذاتـه انـد، ولى لذاتـه نـيـسـتـنـد. و تـنـهـا
خـداونـد متعال موجود بذاته و لذاته است .واجـب الوجـود افـزون بـر اين كه بذاته است (و اعتبارى نيست )، بايد لذاته نيز باشد؛ يعنى افزون بر
اين كه موجود حقيقى است و به حيثيت تقييديه ، نيازمند نيست ، بايد از حيثيت تعليليه و واسطه در ثبوت
نيز بى نياز باشد و برخلاف نظريه جمهور (بذاته ) بودن واجب الوجود، مستلزم (لذاته ) بودنش نيست .مـلاّ صـدرا، مـاهـيـت را امـرى اعـتبارى و موجود (بغيره ) مى داند و موجود حقيقى را به گونه مطلق
(بذاته ) مى شمارد. همچنين ، براساس (وحدت تشكيكى وجود)، مرتبه اى از آن را (موجود لذاته ) و ديـگـر
مـراتـب را (مـوجـود لغـيـره ) مـى دانـد و مـوجـود بـذاته و لذاته را واجب الوجود، علّت العـلل و
عـلّت نـخـسـتين مى نامد. مرحوم سبزوارى در تعريف واجب الوجود از ديدگاه ملاّ صدرا مى گويد:قـيـد (بـذاتـه ) در بـيـت بـالا، اشـاره بـر آن دارد كـه واجـب الوجـود و خـداونـد مـتـعـال ،
مـوجـود حـقـيـقى است نه اعتبارى ، و قيد (لذاته ) بيان مى كند كه واجب الوجود ( خداوند متعال ) قائم به
ذات است و از علّت ، بى نياز.