فصل پنجم
زبان دين
ماهيت و پيشينه بحث
يکي از بحثهايي که از دير زمان توجه پژوهشگران در مسائل الهيات و دينپژوهي را به خود جلب کردهاست، بحث درباره زبان دين است. اين مسئله در دوران جديد اهميت فزايندهاي يافته است و از مسائل مهم
فلسفه دين و کلام جديد به شمار ميرود. موضوع بحث در اين مسئله آن است که آيا دين در بيان مقاصد خود
زبان ويژهاي دارد، يا اين که از زبان رايج در محاورههاي عمومي استفاده ميکند؟ زبان دين با
زبانهاي ويژه علمي، فلسفي، اخلاقي و هنري چه نسبتي دارد؟
بحث درباره زبان دين به دو گونه خاص و عام مطرح شده است. گونه خاص آن مربوط به واژگان و مفاهيمي است که
درباره صفات و افعال خداوند به کار ميروند؛ مانند: خداوند دانا و مهربان است؛ خداوند ياري دهنده و
انتقام گيرنده است؛ دست خداوند بالاي همه دستهاست و گونه عام زبان دين همه گزارههاي ديني را شامل
ميشود؛ خواه مربوط به اوصاف و افعال خداوند باشد و خواه مربوط به رخدادهاي تاريخي، طبيعي، يا
تعاليم اخلاقي، رفتاري و غيره
از دو مسئله ياد شده آنچه بيشتر مورد بحث وگفتگوي فلسفي و کلامي قرار گرفته، مسئله نخست است. اين
مسئله هم در الهيات مسيحي و هم در کلام اسلامي
سابقهاي ديرينه دارد. ديدگاههاي تشبيه گرايي، تفويض گرايي و تاويل گرايي در ميان متکلمان اسلامي
ناظر به اين بحث ميباشند. در اين خصوص صفات خبريه219 از حساسيت بيشتري برخوردار بوده است.تشبيهگرايان اين صفات را بر معنا و مدلول ظاهري آنها حمل کردهاند، تاويل گرايان آنها را تاويل
کرده و بر معنايي خلاف ظاهر و مناسب حمل کردهاند. بر اين اساس، مقصود از استوا بر عرش، استيلا و
غلبه در تدبير جهان است و مقصود از دست، قدرت و توانايي است و ؛ اما تفويض گرايان از اظهار نظر درباره
آنها خودداري کردهاند.در عصر جديد، به دنبال ديدگاهي که پوزيتيوستهاي منطقي درباره معيار معنا داري گزارهها مطرح
کردند و پس از آن که زبان شناسي اهميت ويژهاي پيدا کرد و فلسفه زبان به عنوان شاخهاي از فلسفه به
شمار آمد و ديدگاههايي که فيلسوفان علم و فيلسوفان زبان درباره زبان مطرح نمودند، بحث درباره زبان
دين نيز اهميت و رونق ويژهاي يافت و نظر فيلسوفان دين و متکلمان ديني را بيش از گذشته به خود جلب
کرد. جان هيک در اين باره گفته است: «پژوهشهاي معاصر در فلسفه دين از مسائلي که آفريده کاربردهاي
متمايز زبان ديني است، عميقا متاثر گرديده است. بحثها عموما حول يکي از دو موضوع زير متمرکز است:
يکي مربوط است به معناي خاصي که اصطلاحات توصيفي هنگامي که در مورد خداوند به کار برده ميشوند،
داراي آن هستند؛ ديگري مربوط است به نقش و کارکرد بنيادين زبان ديني در اين خصوص که آيا آن دسته از
احکام ديني که به صورت قضاياي حقيقي هستند به نوع خاصي از واقعيت که حقيقت ديني است، در مقابل واقعيت
علمي اشاره دارد، يا اين که نقش کاملا متفاوتي را ايفا ميکنند؟»
با تامل در ديدگاههاي متفاوتي که درباره زبان دين مطرح شده است ميتوان
گفت اين ديدگاهها به دو دسته تقسيم ميشوند: يک دسته آنهايي که زبان دين را معرفت بخش ميدانند
ودسته ديگر آنهايي که زبان دين را معرفتبخش نميدانند. هر يک از اين دو دسته نيز اقسامي دارد که در
اين فصل به اختصار به نقل و بررسي آنها خواهيم پرداخت.
الف) ديدگاههاي غيرمعرفتي
ديدگاههاي غير معرفتي ديدگاههايي هستند که براي زبان دين نقش معرفت بخشي قائل نيستند، بر ايناساس گزارههاي ديني بيانگر واقعيتهايي در قلمرو طبيعت يا ماوراي طبيعت نخواهند بود. دو مکتب
فلسفي جديد چنين ديدگاهي را برگزيدهاند. يکي مکتب پوزيتيويسم منطقي و ديگري فلسفه تحليل زباني.