مقايسه کند، و به ارزيابي آن بپردازد. اين شيوه، همان است که در اصطلاح جديد «روش پديدارشناسانه»
ناميده ميشود و مقصود اين است که مفسر راي خود را در پرانتز بگذارد، و در مرحله نخست معناي متن را
آن گونه که مولف قصد کرده بشناسد، سپس مقصود او را با راي خود ارزيابي کند.بر اين اساس، کساني که در تفسير قرآن راي فلسفي، عرفاني، کلامي، يا علمي خود را مبنا قرار ميدهند،
و به جاي آن که راي خود را به قرآن عرضه کنند، قرآن را بر راي خود عرضه ميکنند، به جاي آن که قرآن را
تفسير کرده باشند، به تطبيق آن بر راي خود، و تحميل راي خود بر قرآن پرداختهاند.460 درست است که از
ذهن
خالي، کاري ساخته نيست و هر چه انسان اندوختههاي بيشتري داشته باشد از قرآن حظ و بهره بيشتري
خواهد برد، ولي اندوختههاي ذهني و نيازها و انتظارات مفسر از آن جهت ميتواند در فهم کلام الهي
سودمند باشد که پرسشهاي بيشتر و جديتر را در برابر قرآن مينهد و پاسخ آنها را از آن استنطاق
ميکند، در اين صورت خواهد توانست به زواياي جديدي از معارف قرآن دست يابد، اما اگر علاوه بر
پرسشهاي پيشين با پاسخهاي پيشين به سراغ قرآن برود، درآن صورت آنچه در اختيار دارد، يافتههاي
معرفتي پيشين خود ميباشد که اکنون- درست يا نادرست- مويدي از قرآن نيز براي آن يافته است.
فصل سيزدهم
معرفت و فهم دين (2)
اسلام و کمال دين
دين و شريعت الهي با شريعت اسلام به کمال مطلوب خود رسيد. پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر الهي و شريعتاسلام آخرين شريعت آسماني است. کمال شريعت اسلام بر سه پايه استوار است:
1 . قرآن کريم که اصول و کليات معارف و احکام الهي را بيان کرده است؛
2 . سنت پيامبر گرامي (ص) که آن اصول و کليات را تبيين کرده است.3 . عترت معصوم پيامبر (ص) که به عنوان ميراثداران راستين نبوت و مرزبانان معصوم شريعت، هدايت بشر را
تا قيامت بر عهده دارند.بنابراين هندسه شريعت اسلام از اضلاع سه گانه قرآن، سنت و عترت
پيامبر (ص) تشکيل گرديده و بدين ترتيب به مرحله کمال نهايي خود دست يافته است. بر اين اساس تحولها و
تکاملهاي لازم در دين تحقق يافته و با شريعت اسلام به آخرين مرحله تکاملي خود رسيده است و پس از آن،
سخن گفتن از تحول و تکامل در دين بيمعنا و نادرست خواهد بود. آنچه اينک ميتوان به عنوان تحول و
تکامل از آن سخن گفت، معرفت و فهم دين است.
گونههاي تحول در فهم
تحول در فهم به دو گونه تحول عرضي و تحول طولي تقسيم ميشود.تحول عرضي آن است که فهم پسين با فهم پيشين تعارض داشته باشد، به گونهاي که صدق و کذب هر دوامکانپذير نباشد؛ دو نظريه سکون و حرکت زمين، ثبات و تکامل انواع، اصالت ماهيت و وجود و
تحول طولي آن است که فهم پسين با فهم پيشين تعارض ندارد، بلکه مکمل آن است؛ مانند اين که بشر در گذشته
تنها از اوصاف ظاهري آب مانند رواني، پاک کنندگي، برطرف کننده تشنگي، وابستگي حيات موجودات زنده به