1- ام‎ايمن - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


1- ام‎ايمن

سرگذشت ملّتها و اقوام گوناگون كه در چهرة «تمدّن» آن مرز و بوم نمايان مي‌شود، بيانگر حقيقتي تلخ دربارة وضعيت زندگي زنان، حقوق، اختيارات و قوانين حاكم بر آنان است. كه در اين ميان مي‌توان به ظلم و ذلّت و تحقيرآنان در ساليان بسيار اشاره كرد؛ دوراني كه نگاه نادرست سران حكومت و قبايل، زنان را از كمترين حقوق انساني محروم مي‌ساخت و فرصت ظهور و بروز استعدادها و خلاقيت ها را از آنان مي‌گرفت.

دروان جاهليت پيش از اسلام، داستان غم‎انگيزي است كه پايان آن، آغاز غم و اندوهي سنگين بر وجود انسانهاي آزاده و روشن انديش بود؛ ايّامي كه زنان، كوچكترين احترام و ارزشي نداشتند و زنده به گوركردن دختران، نشان رشد و بالندگي براي زدودن لكة ننگ از دامن خانواده و قبيله محسوب مي‌شد!

پروردگار حكيم و مهربان با ظهور دين اسلام والاترين هديه را به اين قشر ستمديده عطاكرد؛ زنان را چون مردان داراي شأن و مقام و منزلت ارجمندي دانست كه در اصل خلقت و ارزشهاي انساني هيچ تفاوتي با يكديگر ندارند و از آن سو، داراي حقوقي همسان در اجتماع خواهند بود، راه رشد و تكامل را براي هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستيابي به قلّه قداست و جاودانگي مهيّا گشته، هر كس دستاورد تلاشهاي خود را نصيب‎خويش سازد با اين تفاوت كه «زنان طرائف حكمت را در ظرايف هنر ارائه مي‌دهند» و «مردان ظرايف هنر را در طرائف‎حكمت تجلّي مي‌بخشند.»[1] زيرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او پديدار مي‌شود تا انديشه هاي درست ظهور يابد و ستايش‎ها و نكوهش‎ها در گرو آرمانها و اراده‎ها شكل گيرد. اين نگرش موجب گرديد كه آيات چندي در قرآن‎كريم در شأن و عظمت آنان بيان شود.[2] برتر از آن سوره‌اي به نام زنان (نساء) تخصيص داده شود تا در فضاي تاريك جاهليت، روشني چشمگيري دل‎ها و ديده‎ها را پر نور سازد و حتي دختري از همان محيط، نام «كوثر» يابد و سرچشمه بركات و حسنات بي‎شماري شود تا در پرتو ريزش رحمت پيدا و ناپيداي خداوندي، بانواني ارجمند، شايسته و خداجو به مقامي بس تابناك دست يابند، تمامي نگاه هاي مشتاق را به سوي خود خوانده، الگويي كم نظير براي هر روز زندگي شيفتگان دانش و بينش و پويايي شوند و بيانگر حقيقتي شيرين و دلربا گردند كه گرچه معصوم نبوده اند اما همراه و همدل معصوم به بلنداي بزرگي و برتري رسيده اند.

... «ام‎ايمن» مَحْرَم كوثر و بركه‌اي از چشمه فضايل آن پاك‎بانو است.

او بَرَكَه دختر ثعلبة بن عمرو، معروف به ام‎ايمن، شخصيتي سرشار از عظمت و عزّت است كه در بين بانوان صدر اسلام از موقعيتي بس ممتاز و برجسته برخوردار بوده است.[3] جلوه هاي جاودان زندگاني او لبريز از صحيفه‎هاي درس‎آموز براي امروز و هر روز زنان است؛ ايمان پرگستره، روشناي بصيرت و بيداري، عرصه هاي جهاد و جانبازي، هنگامه‎هاي هجرت و خداخواهي و طلايه‎داري در جبهة پيكار با دشمنان نبوت و ولايت، پرتوي از صفات پرعظمت اين بانو است.

زندگاني چنين انساني، سراسر از ستايش نسبت به گذشته و حال و آينده بوده كه در گفتار تابناك اسوه‎هايي چون رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، امير مؤمنان و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ ديده مي‌شود، به گونه‌اي كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را «بانوي بهشتي»[4] ناميد!

افتخار بزرگ ام‎ايمن حضانت و نگهداري حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از هفت سالگي[5] است؛ زماني كه آغوش پر مهر مادر از يتيم عبدالله گرفته شد و تنها خدمات دلسوزانة اين زن نمونه، گرمي ‌و صفاي آن را جبران مي‌نمود، به‎گونه‌اي كه آن حضرت هيچگاه زحمات خالصانه‎ام‎ايمن را فراموش نكرد و گاه مي‌فرمود:

«ام‎ايمن امّي بعد امّي»؛[6]

ام‎ايمن مادري بعد از مادر براي من بود!

او اهل حبشه بود[7] و شيفته زلال معارف الهي و كمالات قدسي؛ با شناخت و معرفت‎والاي خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت مي‌نمود و رهنمودهاي او را در سخنان آگاهانه و انديشمندانه وي به جان مي‌خريد.

از آن جا كه اهل كتاب با استفاده از كتب‎آسماني پيش از اسلام، «محمد» را به عنوان آخرين رسول آسماني مي‌دانستند و به مردم بشارت او را مي‌دادند و در صحنه هاي مختلف گاه از آيندة چنين طفلي سخنان تعجب‎آميزي بيان مي‌كردند، عبدالمطلب احساس نگراني كرده، به ام‎ايمن مي‌فرمود:

«باركة لا تغفُلي عن ابني فانَّ اهلَ الكتاب يزعمونَ انَّ ابني نبيُّ هذه الامّة»؛[8]

اي ام‎ايمن! مبادا از فرزندم غفلت كني. چرا كه اهل كتاب معتقدند كه اين فرزندم، همان پيامبر اين امت است.

سرپرستي ام‎ايمن هجده‎سال به طول انجاميد و در اين ايام و پس از آن رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را «مادر» خطاب مي‌كرد.[9] پس از رسالت، گاه كه به ام‎ايمن مي‌نگريست، مي‌فرمود:

«هذه بقيّةُ اهل بيتي»؛[10]

اين -بانو-، بازماندة خاندان من است.

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از ازدواج با خديجه ام‎ايمن را آزاد كرد، زيرا او كنيزي بود كه از آن عبدالله بن عبدالمطلب و به قولي كنيز آمنه مادر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود و پس از مرگ مادر از دارايي حضرت محسوب مي‌شد.[11]

در همان ايام «عبيد خزرجي» با بركه ازدواج كرد و حاصل وصلت آن دو، فرزند پسري به نام «ايمن» بود.[12] با تولد اين فرزند، كنية ام‎ايمن براي بركه شهرت يافت. گويي دست تقدير در آينه عظمت ام‎ايمن، جمله‌اي نانوشته مي‌ديد و با ميلاد ايمن زمينة زيباترشدن افتخارات را فراهم مي‌ساخت. زيرا پرورش‎هاي روشني‎بخش و آموزش‎هاي هدايت‎آفرين‎ ام‎ايمن فرزندي ساخت كه رواق وجود او از نور نبوت و ولايت موج مي‌زد به گونه‌اي كه در جنگ حنين افتخار همراهي و نبرد در ركاب رسول خدا را يافت و از ده نفري بود كه لحظه‌اي آن حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت‎مردانه‎ ودليرانه، فيض شهادت نصيب او گرديد.[13] از آن روز «مادر شهيد» نشان زرّين و روشنگري در بين افتخارات ام‎ايمن به حساب مي‌آمد.

پس از جنگ خيبر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ضمن «بانوي بهشتي»[14] خواندن او، اين جمله را خطاب به اصحاب باوفاي خود فرمود:
«مَن سرّه ان يتزوّج امرأةً من اهل الجنة فليتزوّج ام‎ايمن»؛[15]

هر كسي مي‌خواهد با ازدواج با زني از اهل بهشت خوشحال شود، ام‎ايمن را تزويج كند.

زيد بن حارثه با ام‎ايمن ازدواج كرد و «اُسامه» از او متولد شد. اسامه بن زيد همان جوان لايق و مورد اعتمادي است كه پيامبر در واپسين روزهاي عمر خويش او را به فرماندهي سپاه اسلام منصوب كرد![16]

نگاهي دوباره به زندگاني درس‎آموز ام‎ايمن، گوياي اين حقيقت است كه اين بانوي‎بزرگ و بزرگوار، افتخار خدمتگزاري پنج معصوم ـ عليهم السلام ـ را يافته و توفيق بي‎نظيري در حضور عاشقانه و خالصانه در كنار رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصيب خود ساخته است به‎گونه‌اي كه گاه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به او سر زده،[17] زماني از علت‎شادي يا غصه‎هاي او سؤال كرده،[18] موقعي ام‎ايمن چونان محرمي قابل قبول در عرصه‎هاي مختلف‎حيات آن حضرت حضور داشته و به راحتي در خانه و اتاق پيامبر رفت و آمد داشته است.[19]

افزون بر چنين زحمات‎دلسوزانه، فعاليت‎هاي ارزشمند آن‎بانو در عرصه‎هاي ديگري چونان آبرساني به مجاهدان و مداواي مجروحان در جنگ‎هاي احد، حنين و خيبر[20] و تلاشهاي علمي فرهنگي وي در نقل روايات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضور آگاهانه و هوشمندانه در جبهه‎مخالفت با غاصبان‎خلافت و فدك، جلوه هاي ديگري از شخصيت ام‎ايمن را بازگو مي‌كند؛[21] پايمردي و استقامت او بدان حد بود كه وقتي در جنگ احد عده‌اي از مسلمانان سست‎ايمان فرار كردند، ام‎ايمن با ناراحتي بسيار، مشتي خاك از زمين برداشت و با فريادي رعدآسا به صورت آنان پاشيد و گفت:

«واي بر شما! چرا فرار مي‌كنيد؟! شما زن هستيد، برويد پشت چرخ نخ‎ريسي كه مخصوص زنان است بنشينيد!»[22]

و خود از ميدان مبارزه لحظه‌اي جدا نشد. در حساس‎ترين و سرنوشت‎سازترين زمان ـ يعني پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه زر و زور و تزوير دهان بسياري را بسته بود و آنان را وادار به انكار حقايق مي‌نمود ـ ام‎ايمن جهاد فكري فرهنگي خود را با بيان احاديث رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در «غدير خم»[23] براي دفاع از مولاي متقيان علي ـ عليه السلام ـ و دربارة «فدك»[24] براي بازستاني حق از دست‎رفته فاطمه ـ عليها السلام ـ آغازكرد و در اين عرصه پرخطر، گرچه مورد توهين از سوي برخي سران ستم قرار مي‌گرفت[25] اما چونان فرماندهي مهيّا و شيردل، اندكي در راه روشن خويش درنگ نكرد و خود را از مبارزه دور نساخت.


[1] . زن در آيينة جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، ص 25ـ43؛ محدّثات، غروي نائيني، ص 1 و 2.

[2] . نگاه كنيد به آيات 1 از سورة نساء؛ 189 از سورة اعراف؛ 6 از سورة زمر؛ 21 از سورة روم؛ 164 از سورة آل عمران؛ 128 از سورة توبه و بنگريد به امالي صدوق، مجلس چهارم؛ غرر الحكم و درر الكلم، ج 3، ص 313 و 382؛ خصال صدوق، باب ثلاثه، كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383 و 385؛ تحف العقول رسالة حقوق امام سجاد ـ عليه السلام ـ .

[3] . مروج الذهب، ابو الحسن علي بن حسين مسعودي، ترجمه ابو القاسم پاينده، ج 1، ص 630 و 641؛ الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 8، ص 179؛ محدّثات، ص 47.

[4] . نهج الحق و كشف الصدق، ص 270؛ گوهر المراد، ج 1، ص 406؛ الدمعة الساكبه، ج 3، ص 61؛ ر.ك: بحار الانوار، ج 22، ص 265.

[5] . مروج الذهب، ج 1، ص 630.

[6] . اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 3، ص 555؛ مروج الذهب، ج 1، ص 641.

[7] . اسد الغابه، ج 5، ص 408.

[8] . سفينة البحار، ج 2، ص 736.

[9] . الطبقات الكبري، ج 8، ص 224.

[10] . همان، ص 224ـ228.

[11] . مروج الذهب، ج 1، ص 641.

[12] . الطبقات الكبري، ج 8، ص 224.

[13] . همان؛ الاصابه، ج 4، ص 416؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 555.

[14] . الدمعة الساكبه، ج 3، ص 61؛ گوهر المراد، ج 1، ص 406.

[15] . نهج الحق و كشف الصدق، ص 270؛ الطبقات الكبري، ج 8، ص 224 و 225.

[16] . الطبقات الكبري، ج 8، ص 179.

[17] . النوادر، ص 485؛ الدعوات، ص 47؛ المناقب، ج 1، ص 125؛ وسايل الشيعه، ج 11، ص 30.

[18] . شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 66؛ امالي شيخ صدوق، ج 1، ص 76؛ دار السلام، ج 1، ص 206؛ الدمعة الساكبه، ج 4، ص 16 و 94؛ روضة الواعظين، ص 154؛ كامل الزيارات، ص 58؛ الامالي للشيخ الطوسي، ج 2، ص 281.

[19] . نزهة الابرار، ص 237؛ روضة المتقين، ج 5، ص 368؛ البرهان، ج 2، ص 294؛ الامالي للشيخ الصدوق، ج 1، ص 237؛ بحار الانوار، ج 103، ص 279؛ اخبار زينبيات، ص 102.

[20] . عوال العلوم، ج 11، ص 315 و 386؛ القاب الرسول و عترته، ص 189؛ الطبقات الكبري، ج 8، ص 224ـ226 (ابن سعد در الطبقات قريب سيزده روايت دربارة امدادگري و خدمات ام‎ايمن در جبهه هاي نبرد بيان كرده است).

[21] . مدينة المعاجز، ج 1، ص 259؛ مرآة العقول، ج 14، ص 239؛ ملاذ الاخيار، ج 3، ص 322؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 533؛ الدمعة الساكبه، ج 4، ص 34.

[22] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 15، ص 24؛ المغازي، ج 1، ص 278.

[23] . تمهيد الاصول، ص 389؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 235.

[24] . الصواعق المحرقه، ص 21؛ السيره الحلبيه، ج 3، ص 362 و 391؛ احتجاج، ج 1، ص 119ـ123؛ النص و الاجتهاد، ص 110ـ119؛ الطرائف، ص 248ـ251؛ سيره ائمه ـ عليهم السلام ـ، ص 130؛ مروج الذهب، ج 2، ص 242.

[25] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 374.

/ 52