2- حذيفه و امام علي ـ عليه السلام ـ
شناخت، معرفت و ارادت نسبت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هديههاي الهي و هدايت بخشي بود كه حذيفه نخست از پدر و مادر خويش در كام جان خود قرار داد. سپس در گفت و گوهاي خردمندانه و عاشقانه با اسوههاي آسماني نصيب خود ساخته بود. او به تمامي همراهان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ محبت خاص داشت و در صحنههاي مختلف، همدل و همراه آنان بود.[1] اما نسبت به اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ، شناخت و عشقي به عظمت نگاه و گفتههاي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ يافته بود. زيرا پيش از رحلت آن حضرت از جانشين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، پرسش كرده[2] و از ابعاد عظمت اميرمؤمنان نكتههايي نوراني شنيده بود.[3] از اين رو براي لحظهاي هم در حمايت و ارادت خود دچار ترديد نگرديد و تا پايان عمر بر عهد و پيمان خويش استوار بود.[4]او گرچه بنا بر مصالحي ـ و به يقين با مشورت با امام علي ـ عليه السلام ـ ـ مناصبي را براي تقويت جامعه اسلامي از سوي عمر و عثمان[5] پذيرفت و حتي حكمحكومت مدائن را از خليفه سوم گرفت،[6] اما همواره ثابت قدم، مدافع و چونان سربازي جان بر كف در خط مقدم جبهه حمايت از ولايت حضور داشت.گاه سخن از غصب خلافت به ميان ميآورد، و با بيان نام يكي از غاصبان ميفرمود:«او كسي است كه دوست دارم تمام تيرهايي كه در تركشم قرار دارد، بر پهلو و شكم وي قرار ميگرفت؛ به خدا قسم او در دين فاسق و در زندگي اجتماعي احمق است.»[7]و گاهي با آيندهنگري نسبت به حركات مخالفان امام ـ عليه السلام ـ، دستها و دسيسههاي آنان را براي مردم آشكار مينمود. روزي بااشاره به اين ويژگي فرمود:«اگر آنچه را از پيغمبر شنيدهام براي شما باز گويم، سيليها به صورتم مينوازيد!»مردم گفتند: پناه به خدا ما چنين ميكنيم؟!فرمود:اگر بگويم بعضي از مادرهايتان (ام المؤمنينها) در يك سپاه سنگين با شما خواهند جنگيد، مرا تصديق ميكنيد؟گفتند: خير! چه كسي است كه تصديق كند!حذيفه ادامه داد:
حميرا (عايشه)، مادرتان، در يك لشكر سنگيني كه كفار راهنماي او هستند به جنگ شما خواهد آمد.[8]فعاليتهاي فرهنگي حذيفه تأثيري بسيار براي آگاهي و هوشياري ساده لوحان داشت، از اين رو در فرصتهاي مختلف، از دانش و بينش خود، در اختيار شيفتگان حقيقت ميگذارد.زيد بن صوحان ميگويد: در بصره بودم، حذيفه را ديدم كه مردم را موعظه ميكرد و آنان را از فتنه و آشوبي كه پيش ميآمد، ميترسانيد. پرسيدند راه نجات و رهايي چيست؟فرمود:
در آن دسته و جمعيتي باشيد كه علي ـ عليه السلام ـ با آنهاست. هر چند همراهي و همگامي با آن حضرت به گونهاي باشد كه جنگ كردن و پيش رفتن با دو زانو دشوار بوده و به سختي انجام شود!سپس ادامه داد: از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود:«علي اميرُ البَرَره و قاتلُ الفَجَرَة منصورُ مَن نَصَرَة مَخذُوُل مَن خَذَلَهُ الي يوم القيامَة»؛[9]علي ـ عليه السلام ـ امير نيكان و كشتة بدكاران است؛ هر كه او را ياري نمايد، خدا يارياش كند و هر كه او را خوار سازد، خدا خوارش كند.هنگامي كه امام مجتبي ـ عليه السلام ـ و عمار ياسر براي جمع آوري لشكر به مدائن رفتند، حذيفه با حالت كسالت و مريضي فراوان و در آخرين روزهاي عمر خويش، با تكيه به دو نفر به ميان جمعيت آمد و مردم را به كمك امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ تشويق ميكرد و ميفرمود:«آگاه باشيد! به خدايي كه جز او خدايي نيست هر كه ميخواهد به اميرالمؤمنينحقيقي نگاه كند علي بن ابي طالب را ببيند.»[10]يكي از دوستان حذيفه گويد: در آخرين لحظات زندگي كه پارچهاي بر صورت او افكنده بودم، سر را زير پارچه كرد، پرسيدم: اكنون كه فتنة طلحه و زبير با علي بن ابي طالب پيش آمده، به من چه دستور ميدهي؟فرمود:
«همين كه از دفن من خلاص شدي، بر پشت مركب بنشين و به علي بن ابي طالب ملحق شو. زيرا او بر حق است و حق از او جدا نميشود؛ عليّ مَعَ الحَقَ و الحَقُ لا يفارقُهُ».[11]سخن حذيفه و حذيفههاي امروز و هر روز جامعه اين است:
مهر حيدر در دل و جان من است
مهر حيدر كار صد موسي كند
مهر حيدر ريسماني محكم است
مهر حيدر گوهري بس قيمتي است
دُرّ «اَتمَمتُ عَلَيكُم نعمَتي» است
مهر حيدر دين و ايمان من است
مهر حيدر مرده را احيا كند
مهر حيدر دستگير عالم است
دُرّ «اَتمَمتُ عَلَيكُم نعمَتي» است
دُرّ «اَتمَمتُ عَلَيكُم نعمَتي» است
[1] . بحار الانوار، ج 22، ص 408؛ المسترشد، ص 181؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 102؛ مجمع الرجال، ج 3، ص 101؛ اختيار المعرفة الرجال، ص 38.[2] . الامالي للشيخ الصدوق، ج 1، ص 165؛ جامع الاخبار، ص 13؛ كشف الغمه، ج 1، ص 329؛ الكشكول فيما جري علي آل الرّسول، ص 93؛ مشارق انوار اليقين، ص 59؛ اثبات الهداه، ج 2، ص 57؛ البرهان، ج 1، ص 243؛ غاية المرام، ج 1، ص 172 و 245 و 486 و 606؛ اللوامع النورانيه، ص 39 و 402؛ معالم الزلفي، ج 1، ص 27.[3] . نوادر الاثر، ص 318؛ الفصول المختاره، ص 263؛ المناقب، ج 3، ص 67؛ الطرائف، ص 107؛ شرح تقدمة تقويم الايمان، ص 83؛ بحار الانوار، ج 38، ص 1107 و 270.[4] . بحارالانوار، ج 37، ص 298؛ پيغمبر و ياران، ص 621؛ الدرجات الرفيعه، ص 287؛ عوالم العلوم، ج 14، ص 322.[5] . مروج الذهب، مسعودي (ترجمه)، ج 1، ص 679.[6] . الدرجات الرفيعه، ص 287.[7] . بحار الانوار، ج 31، ص 283.[8] . شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 400؛ پيغمبر و ياران، ص 616.[9] . بحار الانوار، ج 22، ص 109؛ ر.ك: الارشاد، ج 1، ص 103؛ امالي شيخ مفيد، ص 333؛ اعلام الوري، ص 193؛ المعتبر، ج 2، ص 454؛ كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ، ص 208؛ حديقة الشيعه، ص 309.[10] . بحار الانوار، ج 22، ص 109؛ نك: الدرجات الرفيعه، ص 287؛ غاية المرام، ج 1، ص 455 و 478؛ اثبات الهداه، ج 2، ص 89؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 89.[11] . بحار الانوار، ج 22، ص 109. ر.ك: همان، ج 38، ص 11 و 270؛ الدرجات الرفيعه، ص 287؛ اللوامع النورانيه، ص 39؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 123؛ بحار الانوار، ج 38، ص 97 و ج 41، ص 212.[12] . بحار الانوار، ج 22، ص 109.[13] . سفينة البحار، حرف حا، (حذف).[14] . پيغمبر و ياران، ج 1، ص 619.[15] . بحار الانوار، ج 26، ص 15.[16] . خصال صدوق، ص 361؛ الغارات (ترجمه)، ص 360 و 428.