بين هر سه و آن اين است كه اين امور سهگانه به قدرى عظيم و دهشتآور است كه كسى جز خداى تعالى قادر به ايجاد آن نيست و چون هر شنوندهاى مىداند كه فاعل آنها خداى واحد قاهرى است كه در امرش شريك ندارد، لذا فاعل را ذكر نفرمود چون ذكر فاعل براى اين است كه ذهن شنونده جاى ديگر نرود ولى در اينگونه امور ذهن كسى متوجه غير خداى تعالى نشده و فاعل براى كسى مشتبه نمىگردد. و خلاصه كلام اينكه همه مىدانند كار، كار خداى تعالى است چه نامش برده بشود و چه نشود.در جمله" غيض الماء" نيز فاعل آن كه زمين است به همين جهت ذكر نشده چون وقتى گفته مىشود" آب فرو رفت" همه مىدانند كه زمين آن را فرو برده. و همچنين در جمله" وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ" به خاطر معلوم بودن فاعل كه سفينه باشد آن را حذف كرد و نفرمود:" و استوت السفينة على الجودى". و باز به خاطر همين نكته فرمود:" دورى نصيب ستمكاران باد" و نام ستمكاران را نبرد، چون براى شنونده معلوم بود كه منظور همان قوم نوح است و نيز نام نجات يافتگان را نبرد چون شنونده مىدانست نجات يافتگان، نوح و همراهان وى در كشتى بودند.
نكاتى ادبى و بلاغت شگفتى كه در آيه: وَ قِيلَ يا أَرْض
...
نكاتى ادبى و بلاغت شگفتى كه در آيه:" وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي ..." ديده مىشود
آرى اين آيه در بلاغت عجيبى كه از حيث سياق داستان دارد به آن حد رسيده كه در آن به جز نام آسمانى كه بارانهايش را نازل مىكند و زمينى كه چشمههايش مىجوشد، و آب را فرو مىبرد و سفينهاى كه در امواج دريا به حركت در مىآيد و امرى كه انفاذ شده و قوم ستمگرى كه غرق شدند نيامده (و با كوتاهى عبارتش مىفهماند) اگر آب فروكش شده، زمين آن را فرو برده، و اگر چيزى بر كوه جودى نشسته كشتى نوح بوده، و اگر به زمين فرمان داده شده كه" ابلعى" و به آسمان كه" اقلعى" فرمانده خداى سبحان بوده، و اگر گفته شده" بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ- دورى بهره ستمگران باد" گويندهاش خداى عز اسمه بوده و قوم ستمگر همان قومى بودند كه عذاب بر آنها گذرا شده و اگر گفته شده" قضى الامر- امر گذرا شد" گذرا كننده امر، خدا و امر گذرا شده آن امر هلاكتى بوده كه خداى تعالى به نوح وعدهاش را داده و او را نهى كرده بود از اينكه در باره آن امر به درگاهش مراجعه كند، و اگر بعد از فرمان" ابلعى" به زمين، فرمان" اقلعى" را به آسمان داده منظور از اقلاع آسمان اين بوده كه از ريختن آب باز ايستد و ديگر نبارد.بنا بر اين در آيه كريمه، اجتماع اسباب ايجاز- كوتاه گويى- و توافق لطيفى در بين آن اسباب وجود دارد، همانطور كه آيه شريفه در موقف عجيبى از بلاغت معجزهآساى قرآنى قرار دارد، بلاغتى كه عقل را حيران و دهشت زده مىكند، گو اينكه همه قرآن بلاغتى معجزهآسا دارد، ليكن خصوص اين آيه شريفه آن قدر بليغ و مشتمل بر نكاتى ادبى است كه رجال ادب ومتخصصين بلاغت پيرامون خصوص اين آيه بحثها كرده و در آبهاى بىكران اين دريا شناورىها نموده، لؤلؤهايى استخراج نمودهاند، تازه خود آنان در آخر اعتراف كردهاند كه آنچه استخراج كردهاند در مثل نظير مشتى آب از دريايى بىكران و يا مشتى ريگ از بيابانى ريگزار است.