ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راوى مى‏گويد عرضه داشتم:

آن سه طائفه چه كسانى هستند؟ فرمود:

مردى كه زنى دارد و مرگ او را از خدا مى‏خواهد، چنين دعايى مستجاب نيست، براى اينكه عصمت آن زن به دست او است، مى‏تواند طلاقش داده آزادش كند. دوم مردى كه با كسى معامله‏اى كرده، و يا حقى بر او دارد، و در هنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته، و آن شخص منكر حق او شده، و عليه او نفرين مى‏كند، چنين كسى هم دعايش مستجاب نيست، براى اينكه به وظيفه خود عمل نكرده.

سوم مردى كه با سرمايه‏اى كه دارد مى‏تواند رزق خود را در آورد، ولى در خانه مى‏نشيند و به طلب رزق بيرون نمى‏رود، و از خدا رزق نمى‏خواهد، تا همه سرمايه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى‏دارد، دعاى او هم مستجاب نيست «1».

چند روايت در باره پراكنده شدن مردم از نزد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در حالى كه خطبه جمعه مى‏خواند، و نزول آيه:
" إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها ..."

و نيز در همان كتاب آمده كه جابر بن عبد اللَّه گفت:

كاروانى وارد مدينه شد، در حالى كه ما با رسول خدا (ص) مشغول نماز بوديم، مردم (نماز را رها كرده) به سوى آن كاروان رفتند، و به جز دوازده نفر كه يكى از ايشان من بودم كسى باقى نماند، و در اين جريان بود كه آيه شريفه" وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها ..." نازل گرديد «2».

و از كتاب عوالى اللئالى حكايت شده كه مقاتل بن سليمان گفته:

در بينى كه رسول خدا (ص) در روز جمعه خطبه مى‏خواند، دحيه كلبى با مال التجارة از شام آمد، و او هر وقت مى‏آمد در مدينه هيچ كس باقى نمى‏ماند، همه به سوى او مى‏آمدند، چون هر وقت مال التجارة مى‏آورد، تمامى آنچه مردم بدان نيازمند بودند مى‏آورد، از آرد و گندم و غير آن، و نيز هر وقت مى‏آمد طبل مى‏زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند
آن روز كه رسول خدا (ص) در خطبه نماز جمعه بود، دحيه كلبى وارد شهر مدينه شد، و در آن ايام هنوز اسلام نياورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گذاشتند، و رفتند، و در مسجد به جز دوازده نفر كسى نماند.

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 289.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 287.

/ 676