قصيده در مدح شاه شيخ ابواسحاق - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

شمس الدین محمد حافظ شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قصيده در مدح شاه شيخ ابواسحاق





  • سپيده دم كه صبا بوى لطف جان گيرد
    هوا ز نكهت گل در چمن تتق بندد
    نواى چنگ بدانسان زند صلاى صبوح
    نكال شب كه كند در قدح سياهى مشك
    شه سپهر چو زرين سپر كشد در روى
    به رغم زال سيه شاهباز زرين بال
    به بزمگاه چمن رو كه خوش تماشايى است
    چو شهسوار فلك بنگرد به جام صبوح
    محيط شمس كشد سوى خويش در خوشاب
    صبا نگر كه دمادم چو رند شاهدباز
    ز اتحاد هيولا و اختلاف صور
    من اندر آن كه دم كيست اين مبارك دم
    چه حالت است كه گل در سحر نمايد روى
    چرا به صد غم و حسرت سپهر دايره شكل
    ضمير دل نگشايم به كس مرا آن به
    چو شمع هر كه به افشاى راز شد مشغول
    كجاست ساقى مه روى كه من از سر مهر
    پيامى آورد از يار و در پي اش جامى
    نواى مجلس ما چو بركشد مطرب فرشته اى به حقيقت سروش عالم غيب
    فرشته اى به حقيقت سروش عالم غيب



  • چمن ز لطف هوا نكته برجنان گيرد
    افق ز ژس شفق رنگ گلستان گيرد
    كه پير صومعه راه در مغان گيرد
    در او شرار چراغ سحرگهان گيرد
    به تيغ صبح و عمود افق جهان گيرد
    در اين مقرنس زنگارى آشيان گيرد
    چو لاله كاسه ى نسرين و ارغوان گيرد
    كه چون به شعشعه ى مهر خاوران گيرد
    كه تا به قبضه ى شمشير زرفشان گيرد
    گهى لب گل و گه زلف ضيمران گيرد
    خرد ز هر گل نو، نقش صد بتان گيرد
    كه وقت صبح در اين تيره خاكدان گيرد
    چه شعله است كه در شمع آسمان گيرد
    مرا چو نقطه ى پرگار در ميان گيرد
    كه روزگار غيور است و ناگهان گيرد
    بسش زمانه چو مقراض در زبان گيرد
    چو چشم مست خودش ساغر گران گيرد
    به شادى رخ آن يار مهربان گيرد
    گهى عراق زند گاهى اصفهان گيرد كه روضه ى كرمش نكته بر جنان گيرد
    كه روضه ى كرمش نكته بر جنان گيرد


/ 9