مرحله سوم : انقلاب اسلامى و تحولات جهانى - انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها - نسخه متنی

منوچهر محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرحله سوم : انقلاب اسلامى و تحولات جهانى

تأثير و بازتاب انقلاب اسلامى در اين دو دهه تنها محدود به داخل ايران و يا منطقه خاورميانه و جهان اسلام نبوده است، بلكه به نظر مى رسد اين انقلاب توانسته بر مسايل و تحولاتى فراتر از منطقه و بهويژه بر نظام بين الملل نيز تأثير بگذارد.

نبايد فراموش كرد كه انقلاب اسلامى زمانى در كشور ايران اتفاق افتاد كه نظام دو قطبى بر جهان حاكم بود و دنيا به دو بلوك بزرگ شرق و غرب تقسيم مى شد و دو ابر قدرت جهان به نام ايالت متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروى، رهبرى و هدايت اين دو بلوك را بر عهده داشتند; اگر چه اتحاديه كشورهايى به نام جهان سوم و يا كشورهاى غير متعهد در سال 1957 به وجود آمد و به تدريج شكل گرفت ولى هرگز نتوانست تأثيرى بر نظام دو قطبى و قانون مندى آن بگذارد.

از زمان ايجاد نظام دو قطبى بعد از جنگ جهانى دوم، اين قانون مندى مطرح بود و عملاً تجربه مى شد كه هر حادثه و تحولى در دنيا اتفاق بيفتد و يا هر تغييرى در نظام هاى ملى به وجود آيد مى تواند توازن قوا را به نفع يا به ضرر يكى از دو بلوك تغيير دهد و بنابراين تقابل دو ابرقدرت در شكل گيرى و روند آن حادثه به خوبى قابل ملاحظه مى باشد. تجربه تاريخ چهل ساله نظام دو قطبى مؤيّد اين نظر است.

پيروزى انقلاب چين در 1949، جنگ كره در 1952، كودتاهاى نظامى در خاورميانه عربى، انقلاب كوبا، بحران مجارستان و ديوار برلين، بحران موشكى كوبا و همچنين جنگ ويتنام از جمله اين حوادث و اتفاقات بود كه دو ابرقدرت به حمايت يكى از دو طرف ماجرا پرداختند و با يكديگر روبه رو شده بودند.

ناگفته نماند كه رقابت دو ابرقدرت حتى در حوادث و تحولات ايران قبل از انقلاب نيز به عيان مشاهده مى گرديد. منجمله ادامه اشغال آذربايجان توسط نيروهاى روسى، نهضت ملى شدن نفت، كودتاى 28 مرداد و حوادث دهه 1950 در ايران را مى توان نام برد. اگر چه بعد از كودتاى 1332 هـ.ش. در ايران اين كشور به عنوان جزئى از بلوك غرب شناخته شد و با عضويت خود در پيمان هاى نظامى، سياسى و اقتصادى غرب، جزء لاينفك آن تلقى گرديد، مع هذا با توجه به موقعيت فوق العاده استراتژيك ايران و دارا بودن متجاوز از 2500 كيلومتر مرز مشترك با ابرقدرت شرق، شوروى نمى توانست نسبت به مسايل ايران بى تفاوت بماند و عموماً در زمينه مسايل و سياست خارجى ايران عكس العمل نشان مى داد.

در آغاز نهضت اسلامى به رهبرى امام خمينى (ره) و اوج گيرى آن در 15 خرداد 1342، با وجود اين كه عمدتاً لبه تيز حملات امام (ره) متوجّه امريكايى ها بود، موجب نشد كه اتحاد جماهير شوروى در قبال اين نهضت موضع مثبت بگيرد و به حمايت از اين حركت ضدامريكايى برخيزد، روسيه شوروى نه تنها چنين حمايتى از نهضت ننمود، بلكه در كمال تعجب مشاهده شد كه همچون ايالات متحده امريكا نسبت به اين قيام مردمى موضع منفى اتخاذ كرده است. اين امر ناشى از دو مسئله بود:

1. ماهيت دينى و اسلامى نهضت. با توجه به اين كه شرق و غرب على رغم اختلافاتشان در برخورد با نهضت هاى دينى بهويژه اسلامى موضع مشترك دارند.

2. حضرت امام (ره) در همان آغاز حركت، موضع خود را درباره اين دو قطب اعلام نمود و آن جمله معروف را گفت كه «امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر، و شوروى از هر دو بدتر همه از هم پليدتر اما لكن امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست، با امريكاست».و يا اين مطلب كه: «ما با كمونيزم بين الملل به همان اندازه در ستيزيم كه با جهانخوارن غرب به سركردگى امريكا». اين جملات براى دو ابرقدرت اين پيام را داشت كه هر دو از اوج گيرى و پيروزى اين نهضت متضرر شده اند و اين انقلاب برترى آن ها را در نظام جهانى به چالش مى كشد.

با اوج گيرى انقلاب اسلامى در سال هاى 1356 و 1357 و طرح شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»; حمايت بى دريغ دو ابر قدرت از رژيم شاه و تداوم اين حمايت هاى مشترك از دشمنان انقلاب اسلامى بهويژه رژيم عراق در دوران جنگ تحميلى، اين مطلب را به اثبات رساند كه پيروزى انقلاب اسلامى در قالب نظام دو قطبى و قوانين آن نمى گنجد بلكه اين پيروزى كه توسط مسلمانان انقلابى به دست آمده است و مقاومتى كه غالب نيروهاى مردمى و بسيجى در دوران جنگ تحميلى نشان داده اند، سستى بنيان نظام دو قطبى را به اثبات رساند.

شايد بتوان گفت كه پيروزى انقلاب اسلامى و عدم تكيه آن به يكى از دو ابر قدرت نقشى در فروپاشى نظام دو قطبى داشته است.

با روى كار آمدن ميخائيل گورباچف به عنوان دبير كل حزب كمونيست و رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروى و ارائه سياستى مبتنى بر پرسترويكا و گلاس نوست، زنگ هاى فروپاشى بلوك شرق و به تبع آن نظام دو قطبى به صدا در آمد.

حضرت امام(ره) در همان زمان با ژرف نگرى به اين تحولات مى نگريست و اين نگرانى براى ايشان وجود داشت كه فروپاشى نظام كمونيستى به عنوان پيروزى بلوك غرب تلقى گردد و كشورهاى بلوك شرق نيز به دامان غرب و امريكا بيفتند و تشويق به الگوبردارى از نظام سرمايه دارى غرب گردند. وى در نامه اى تاريخى به گورباچف او را از اين خطرات آگاه كرد و معضل اصلى بلوك شرق را كه همانا جنگ با خدا بود به او گوشزد نمود و با تمام قدرت اعلام كرد كه جمهورى اسلامى به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه اسلام به راحتى مى تواند خلأ اعتقادى مردم شوروى را پر نمايد. در اين جا به خاطر اهمّيّت اين پيام بخش هايى از آن را درج مى كنيم:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاى گورباچف، صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى

با اميد خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى، از آن جا كه پس از روى كار آمدن شما چنين احساس مى شود كه جناب عالى در تحليل حوادث سياسى جهان، خصوصاً در رابطه با مسايل شوروى، در دور جديدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفته ايد، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتى را يادآور شوم. هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در كنار آن، حل پاره اى از مشكلات مردمتان باشد، ولى به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبى كه ساليان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنين زندانى نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مى كنيد، اولين مسئله اى كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايى» و «دين زدايى» از جامعه، كه تحقيقاً بزرگ ترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروى وارد كرده است، تجديدنظر نماييد; و بدانيد كه برخورد واقعى با قضاياى جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه هاى ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياى غرب رخ بنمايد، ولى حقيقت جاى ديگرى است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاى كور اقتصادى سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه خويش را دوا نكرده ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند; چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش هاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است، دنياى غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است.

جناب آقاى گورباچف، بايد به حقيقت روآورد. مشكل اصلى كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلى شما مبارزه طولانى و بيهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرينش است.

جناب آقاى گورباچف، براى همه روشن است كهاز اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاى تاريخ سياسى جهان جستوجو كرد; چرا كه ماركسيسم جواب گوى هيچ نيازى از نيازهاى واقعى انسان نيست; چرا كه مكتبى است مادى، و با ماديت نمى توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسى ترين درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به درآورد.

حضرت آقاى گورباچف، ممكن است شما اثباتاً در بعضى جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از پس اين هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد; ولى خود مى دانيد كه ثبوتاً اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و على الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم. ولى از شما جداً مى خواهم كه در شكستن ديوارهاى خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعى اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاى پوسيده هفتاد سال كژى جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولت هاى هم سو با شما كه دلشان براى وطن و مردمشان مى تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زير زمينى و رو زمينى كشورشان را براى اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداى شكستن استخوان هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند.

آقاى گورباچف وقتى از گلدسته هاى مساجد بعضى از جمهورى هاى شما پس از هفتاد سال بانگ «الله اكبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بينى مادى و الهى بينديشيد.

از شما مى خواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقيق و تفحّص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاى والا و جهان شمول اسلام است كه مى تواند وسيله راحتى و نجات همه ملت ها باشد و گره مشكلات اساسى بشريت را باز نمايد. نگرش جدى به اسلام ممكن است شما را براى هميشه از مسئله افغانستان و مسائلى از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مى دانيم. با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهورى هاى شوروى، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمى كنيد كه مذهب مخدر جامعه است. را ستى مذهبى كه ايران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟ آيا مذهبى كه طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قيود مادى و معنوى است، مخدر جامعه است؟ آرى، مذهبى كه وسيله شود تا سرمايه هاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غيراسلامى، در اختيار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است. ولى اين ديگر مذهب واقعى نيست; بلكه مذهبى است كه مردم ما آن را «مذهب امريكايى» مى نامند.

در خاتمه صريحاً اعلام مى كنم كه جمهورى اسلامى ايران به عنوان بزرگ ترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتى مى تواند خلأ اعتقادى نظام شما را پر نمايد. و در هر صورت، كشور ما هم چون گذشته به حسن هم جوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مى شمارد. و السلام على من اتبع الهدى.

روح الله الموسوى الخمينى

11/10/67

با توجه به تغيير مواضع اتحاد جماهير شوروى و به دنبال آن، استقلال روسيه فدراتيو، جمهورى اسلامى نيز در قبال اين همسايه شمالى خود سياست جديدى را اتخاذ نمود.

در واقع دهه دوم انقلاب با ايجاد رابطه جديد و استراتژيك با اين همسايه شمالى آغاز گرديد كه اين رابطه در تمام اين دوران و تاكنون نقشى كليدى و استراتژيك در تحولات جهانى و منطقه اى داشته است و نيز معادلات قبلى نظام بين المللى را به هم ريخته است. جمهورى اسلامى از يك طرف در مورد جمهورى هاى استقلال يافته شوروى سابق با ظرافتى خاص، اقدام به گسترش و توسعه روابط خود نمود كه در فصل قبل به آن پرداختيم. از طرف ديگر روابط صميمانه و استراتژيكى در زمينه هاى نظامى، اقتصادى و تكنولوژيك با مسكو برقرار كرد.

مسافرت آقاى هاشمى رفسنجانى به مسكو بلافاصله بعد از رحلت امام(ره)، زمينه هاى اين رابطه را ايجاد نمود و با عقد موافقت نامه هاى متعدد به آن استحكام بخشيد، مهم ترين بخش اين تفاهمات در زمينه انتقال تكنولوژى و دانش فنى ساخت سلاح هاى استراتژيك از جمله جنگنده هاى هوايى، تانك و زيردريايى بود كه توانست خلأ ايجاد شده در اين زمينه را در دوران جنگ پر نمايد. موافقت با تكميل نيروگاه اتمى بوشهر توسط روس ها كه على رغم تعهدات دولت آلمان، به علت مخالفت امريكا هم چنان نيمه تمام مانده بود نگرانى جدى امريكا را برانگيخت. آثار فروپاشى نظام دوقطبى تنها به روابط جديد ايران و فدراسيون روسيه محدود نمى شود، بلكه بر آينده نظام بين الملل و مواضع غرب بهويژه امريكا نيز تأثير مى گذارد.

فروپاشى اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى كه منجر به تغيير و تحول در ساختار اين نظام قدرتمند گرديد، ضمن پايان دادن به دوران حاكميت نظام دو قطبى، جامعه جهانى را با اين سؤال بسيار مهم و سرنوشت ساز، مواجه ساخت كه نظام آينده جهان از چه نوع خواهد بود و بر اساس چه معيارها و ضوابطى استوار خواهد شد؟

فروپاشى ابرقدرت شرق و شكست ايدئولوژى ماركسيسم ـ لنينيسم، با افول قدرت، به ظاهر شكست ناپذير شوروى و كناره گيرى آن از رهبرى بلوك شرق همراه بود و در نتيجه زمينه بسيار مناسبى براى ابر قدرت ديگر; يعنى ايالات متحده امريكا به وجود آورد تا با استفاده از اين خلأ، اقتدار بلامنازع خود را بر كل جهان بسط و گسترش دهد. لازم به ذكر است كه اگر چه نظريه پردازان ايالات متحده امريكا مدعى بودند كه فروپاشى بلوك شرق نه تنها ناتوانى ايدئولوژى ماركسيسم ـ لنينيسم را به اثبات مى رساند، بلكه مبين توان مندى نظام سرمايه دارى مى باشد و نظام سرمايه دارى مبتنى بر ليبراليسم و دموكراسى از نوع غربى آن، كه امريكا در رأس اين نظام قرار دارد، حق دارد بر جهان بشريت سلطه و تفوق داشته باشد، به طورى كه بنا به ادعاى فوكوياما اين تفوق تا پايان تاريخ ادامه خواهد داشت. لكن نگرانى ناشى از پايان يافتن دوران جنگ سرد و متلاشى شدن بلوك شرق كه مى توانست خطر جدى كنارگذاردن ابرقدرت ديگر را از رهبرى دنياى غرب در پى داشته باشد، سياست مداران و زمامداران امريكا را ناگزير ساخت كه با اتخاذ سياستى جديد و نوعى چاره انديشى، تلاش لازم را براى حفظ و تداوم رهبرى دنياى غرب و سلطه بر كل جهان، به عمل آورند.

بعضى از نظريه پردازان امريكايى ، پايان جنگ سرد را زمينه مناسبى براى القاى اين انديشه مى دانستند كه نظم و صلح جهانى حضور و استقرار قدرت مسلطى را ايجاب مى كند كه با تكيه بر منابع مادى و قدرت مطلقه خود، قادر به تأمين و تضمين امنيت و رفاه عمومى باشد. متعاقب آن انديشه پردازان امريكايى، دكترين جديدى تحت عنوان «نظم نوين جهانى» عرضه كردند. دكترين مزبور بر اين پايه استوار بود كه ايالات متحده امريكا، يعنى تنها ابرقدرت باقى مانده از دوران جنگ سرد، براى اعمال نفوذ مؤثّر خود در جهان، كماكان نيازمند حفظ ميزان قابل توجهى از نيروى نظامى خويش در سطح جهان مى باشد. نظريه مزبور مورد توجه تعدادى از متفكرين سياست بين الملل در دانشگاه هاى امريكا قرار گرفت و آنان را به توجيه و دفاع از آن مشغول داشت.

در حالى كه شرط تداوم و استحكام نظم جديد مى توانست بر پايه دو اصل اساسى استوار باشد:

اول آن كه دولت امريكا هم چنان توانايى و اقتدار رهبرى نظام جهانى را از نظر نظامى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى داشته باشد.

دوم اين كه اعضاى جامعه جهانى تبعيت از چنين نظمى را هم چنان پذيرا باشند و در مقابل خواسته هاى امريكا تمكين نمايند و در صورت بروز تمرد و نافرمانى، دولت متمرد و نافرمان را تنبيه نموده، او را به جاى خود بنشانند.

بعد از فروپاشى نظام دو قطبى و طرح نظام تك قطبى، انقلاب اسلامى هم چنان موضع آشتى ناپذير خود را با نظام هاى ظالمانه اى كه دست پرورده قدرت هاى بزرگ بودند، حفظ كرد و به عنوان اولين «متمرد» و نافرمان در نظام تك قطبى شناخته شد و دولت امريكا تلاش خستگى ناپذيرى براى تنبيه اين «متمرد» نشان داد تا بتواند با تحكيم و تثبيت قانونمندى اين نظام جديد، به سلطه بلامعارض خود بر جامعه جهانى عينيت بخشد. طرح هايى مانند طرح گين گريج، داماتو و استراتژى مهار دوگانه از جمله تلاش هاى امريكا براى تحت فشارگذاردن ايران به حساب مى آيد.

اين تلاش ها عليه ايران نه تنها فايده اى در جهت پذيرش و تثبيت نظام تك قطبى نداشت، بلكه مقاومت جمهورى اسلامى مشوق ساير كشورها در مخالفت با اين نظام ظالمانه مى گرديد و نهايتاً موجب شكست زودهنگام آن شد. در واقع طرح نظريه برخورد تمدن ها كه در سال هاى اخير مطرح گرديده است نه تنها اعلانى بر شكست زود هنگام نظام تك قطبى بود بلكه موجب انحراف افكار عمومى جهان و سرپوش گذاشتن بر واقعيت تضادى بود كه حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامى افشاگر آن بوده اند، يعنى تضاد ميان سلطه گران، از يك طرف و ملت ها از طرف ديگر و در يك كلام به طور خلاصه تضاد ميان مستكبرين و مستضعفين در همه جهان كه انقلاب اسلامى و حضرت امام (ره) به عنوان طراح اين نظريه و حامى و منادى مستضعفين، پرچم مبارزه را به دست گرفته، بر عليه همه زورمداران جهانى قيام كردند.

استعمارگران به دست عمال سياسى خود كه بر مردم مسلط شده اند، نظام اقتصادى ظالمانه اى را تحميل كرده اند و بر اثر آن، مردم به دو دسته تقسيم شده اند: ظالم و مظلوم...

به عبارت ديگر انقلاب اسلامى نه تنها موجب پيروزى ملت ايران بر رژيم ستم شاهى گرديد، بلكه آغازگر حركتى جهانى براى در هم شكستن نظام هاى زورمدارانه جهانى با تكيه بر بيدارى و قيام ملت هاى محروم و تحت ستم گرديد كه ذيلاً به توضيح چارچوبه نظام تعريف شده توسط حضرت امام و انقلاباسلامى مى پردازيم.

انقلاب اسلامى به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك و با جهان بينى خاص خود كه از مكتب اسلام سرچشمه گرفته است، نه تنها در بعد ملى احياگر برنامه ها و نظريات خاص اسلام براى حكومت و دولت مدارى است، بلكه در بعد جهانى نيز با توجه به جهان شمولى مكتب اسلام افكار و نظرياتى خاص دارد و ارايه دهنده نظام جهانى ويژه خود مى باشد.

انقلاب اسلامى مانند هر انقلابى، بنا بر ماهيت برنامه ها و اهداف خود، مفاهيم، واژه ها و اصطلاحات خاص و ويژه اى را به ارمغان آورده است كه بعضى از آن ها خود دنيايى از انديشه هاى ناب هستند. از جمله اين واژه ها و اصطلاحات نوين عناوينى چون مستضعفين، مستكبرين، جهان استكبارى و يا حاكميت مستضعفين را مى توان نام برد.

انقلاب اسلامى و رهبرى آن نه تنها نظريات حاكم بر روابط بين الملل و نظام هاى جهانى موجود را كه نشأت گرفته از انديشه هاى ماكياول، هابس و هانس مورگنتا مى باشد و حق را همان زور مى داند، مردود مى داند، بلكه بر اين اعتقاد و نظريه حركت مى كند كه:

سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بى فرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداى تعالى به آن ها عنايت فرموده نمى رسند، حكومت پابرهنگان حق است.

حضرت امام(ره) از آغاز نهضت اسلامى و بهويژه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى همواره در بيانات و نوشته هاى خود به نظام جهانى مطلوب از ديدگاه اسلام و انقلاب اسلامى اشاره مى كردند. با استفاده از مطالب و نوشته هاى ايشان به شرح كليات اين نظام خواهيم پرداخت:

1. برخلاف ماركسيست ها كه معتقد به جبر تاريخ بوده و حاكميت طبقه كارگر را اجتناب ناپذير مى دانستند، حضرت امام معتقد بودند كه تنها با بيدارى و آگاهى يافتن ملت هاى مستضعف به حقوق حقه خود و قيام عليه مستكبرين به پيروزى خواهند رسيد. «مستضعفين بايد قيام كنند». مستضعفين همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند. «منتظر نباشند كه آن ها حق آن ها را بدهند. مستكبرين حق كسى را نخواهند داد».

2. در عين اين كه ايجاد آگاهى و قيام عملى مستضعفين براى تحقق حاكميت خود بر جهان ضرورى و اجتناب ناپذير است، با تكيه بر آيه شريفه قرآن، پيروزى آنان نيز حتمى و قطعى است.

هان اى ملت هاى جهان كه مستضعفيد; از جاى برخيزيد و حق خود را بستانيد و از عربده هاى قدرتمندان نهراسيد كه خداوند با شماست و زمين ارث شماست و وعده خداوند متعال تخلف ناپذير است.

3. حفظ سلامت و بقاى صلح جهانى نه بستگى به برقرارى موازنه قوا و نه ساير نظام هاى ارائه شده و تجربه شده انديشمندان و سياست گزاران غرب دارد، بلكه تنها به واسطه نابودى و شكست قدرت هاى استكبارى امكان پذير مى باشد.

4. مستضعفين نه محدود به مسلمانان و نه ملت هاى جهان سوم مى باشند، بلكه همه توده هاى تحت سلطه استكبار در اكناف عالم حتى آن هايى كه تحت حاكميت دولت هاى مستكبر شرق و غرب مى باشند، مستضعفينند. بنابراين هيچ يك از عوامل جغرافيايى فرهنگى و تقسيم بندى هاى دولت ـ ملت نمى تواند بيانگر مرزبندى ميان مستضعفين و مستكبرين باشد. بنابراين، نظريه برخورد تمدن ها و يا برخورد فرهنگ ها و يا حتى قطب بندى هاى جهانى چيزى جز در راستاى تداوم سلطه مستكبرين و يا رقابت و تضاد ميان مستكبرين در تقسيم غنايم و استثمار و استضعاف جوامع و ملت هاى مختلف نيست.

5 . برخلاف نظام هاى قبلى كه بر پايه انديشه هاى سكولاريستى و اومانيستى شكل گرفته و مروج لذت گرايى، و مصرف گرايى به عنوان يك زندگى خوب بوده اند، اين نظام بر پايه بازگشت به دين و حاكميت خداوند قرار دارد و زندگى سعادت مندانه را در گرو پاى بندى هر چه بيشتر به تقوا، نظم اخلاقى و باورهاى معنوى و الهى مى داند و فرهنگ بوالهوسى و ثروت اندوزى را كه شيوه مستكبرين مى باشد به شدت طرد و نفى مى نمايد.

6 . مسلمانان به طور اعم و ملت مسلمان ايران به طور اخص ـ كه توانسته اند بر استكبار غلبه پيدا كنند ـ به بركت بهره مندى از مكتب اسلام نقش هدايت و رهبرى اين خيزش عظيم جهانى را بر عهده دارند. به عبارت ديگر گسترش و صدور انقلاب اسلامى به معناى تلاشى در جهت مبارزه جهانى با استكبار و حمايت از مستضعفين مى باشد.

به نظر مى رسد كه در قرن بيست و يكم بعد از گذر از يك نظام چند قطبى، جامعه جهانى وارد يك نظام جديد دو قطبى خواهد شد كه در يك قطب آن قدرت هاى مستكبر با همه امكانات نظامى و اقتصادى خود متمركز شده و در قطب ديگر، ملت هاى مستضعف جهان به ويژه ملت هاى مستضعف جهان سوم به رهبرى مسلمانان بيدار و آگاه قيام كرده و مستكبرين را به زانو در خواهند آورد.

دولت هاى مستكبر اگر چه داراى تجهيزات و امكانات تسليحاتى، نظامى و اقتصادى قابل توجهى بوده اند و خواهند بود، ولى ناچار هستند در دو جبهه داخلى و خارجى وارد يك جنگ بى امان با توده هاى بيدار و آگاه گردند كه در آن شرايط همه آن امكانات قادر به نجات زورمداران نخواهد بود.

انقلاب اسلامى در نظام چند قطبى كه در حال شكل گرفتن است، نقش فعالى را بايد و مى تواند به عهده بگيرد. در بلوك بندى آينده و در مقابل زياده خواهى هاى ايالات متحده امريكا علاوه بر بلوك در حال شكل گيرى اروپا، بلوك قدرتمند ديگرى در غرب آسيا مركب از روسيه، چين، هند و جمهورى اسلامى در حال شكل گيرى است. اين چهار قدرت بزرگ به خاطر برخوردارى از منابع عظيم قدرت و نداشتن خواست هاى جاه طلبانه به خوبى مى تواند موجبات مقابله امريكا را فراهم نمايد. در اين بلوك بندى جمهورى اسلامى مى تواند به خاطر برخوردارى از اين ايدئولوژى پويا و قدرتمند، موقعيت استراتژيك و منابع و ذخائر عظيم زير زمينى، تا آن زمان كه ملت ها آگاهى لازم يافته و براى به دست گرفتن سرنوشت خود قيام كنند، نقش مهمى را بر عهده داشته باشد.

على رغم فشارهاى امريكا در مجموع و حداقل از نظر تجارى و اقتصادى، روابط جمهورى اسلامى با اروپا، در حال گسترش است و اين در شرايطى است كه سه بحران مهم، روابط با اروپا را با اختلالاتى مواجه كرد كه مهم ترين آن ها ماجراى فتواى حضرت امام(ره) عليه سلمان رشدى، نويسنده كتاب آيات شيطانى بود.

اين فتوا آن چنان غوغايى در جهان غرب ايجاد كرد كه نه تنها موجب فراخوانى سفراى كشورهاى اروپايى از تهران گرديد، بلكه نظم بين المللى ساخته دنياى غرب را به چالش كشيد. فتواى امام نشان داد كه مكتوب ساده يك رهبر اسلامى مى تواند از ديوارهاى امنيتى مستحكم غرب گذر كند و غرب را مجبور نمايد براى حراست از جان يك شهروند، نيروهاى امنيتى فراوانى را براى سال هاى طولانى به كار گيرد و هنوز بعد از گذشت بيش از يك دهه و رحلت صادر كننده فتوا، نتوانسته امنيت لازم را براى رشدى فراهم آورد.

معادلات جهانى و نظام بين المللى در حال تحول و دگرگونى است. امريكايى ها بعد از شكست نظام تك قطبى و بى اعتبارى نظريه برخورد تمدن ها، نظريه جهانى شدن و دهكده كوچك جهانى را مطرح مى كنند كه در اين دهكده جهانى به كدخدايى امريكا، همه نظام هاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى ديگر بايد از بين بروند و تحت الشعاع نظام سياسى اقتصادى و فرهنگى امريكا قرار گيرند و در واقع سلطه امريكا بر جهان براى هميشه تثبيت گردد. به گفته فوكوياما به پايان تاريخ خواهيم رسيد! اگرچه روى نظريه جهانى شدن تبليغات فوق العاده اى راه انداخته اند و بسيارى از ملت هاى جهان سوم را در مقابل اين نظريه منفعل و مرعوب كرده اند ولى ترديدى وجود ندارد كه گسترش ارتباطات ميان ملت ها لزوماً به معناى تداوم سلطه غرب بهويژه امريكا نخواهد بود. اين در حالى است كه بر اساس وعده الهى و قرآنى حاكميت جهانى با مستضعفين و به رهبرى مهدى موعود خواهد بود.

/ 54