امام خميني و مديريت تحولات سه دهه اخير جهان - امام خميني و مديريت تحولات سه دهه اخير جهان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خميني و مديريت تحولات سه دهه اخير جهان - نسخه متنی

علي اكبر عالميان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خميني و مديريت تحولات سه دهه اخير جهان

اشاره

امام خميني (ره) به عنوان رهبري فرهيخته و مديري توانمند، شايستگي‌هاي منحصر به فرد خويش را در مديريت و رهبري تحولات ايران، جهان و منطقه بارها به اثبات رساندند. در اين نوشتار سعي خواهيم كرد، مباني فكري ايشان را در چگونگي مديريت اين تحولات مورد ارزيابي قرار دهيم. ناگفته پيداست كه نمي‌توان در اين نوشتار كوتاه، تمام ابعاد شخصيتي آن امام را مورد بررسي قرار داد.

علي اكبر عالميان

الف. جريانات فكري - علميِ جهان اسلام

در يك نگاه كلّي و كلان، مي‌توان عمده‌ترين جريانات فكري _ عمليِ جهان اسلام در سال‌هاي اخير كه نقش عمده‌اي در تحولات جهان داشته‌اند را در سه گروه و جريان مورد ارزيابي اجمالي قرار داد:

1. جريان فكري اول كه شامل نخبگان، بنيادگرايان و عامه مردم است و توسط استاد حسن البناء در دهة‌1940م پايه‌گذاري شد. مباني اصلي اين جريان، تفكرات افرادي از قبيل: سيدجمال الدين اسد آبادي، محمد عبده و رشيد رضا بود.

2. جريان فكري دوم، داراي ساختاري گزينشي و نخبه‌گرا بود و براساس افكاري آرمانگرا، مطرح شده و توسط سيدقطب در دهة 1960م به وجود آمد.

3. جريان سوّم كه مي‌توان گفت، همان افكار امام خميني (ره) در مبارزه با انحرافات فكري و تهديدات امريكا و صهيونيسم است، جرياني متشكّل از علما و عامه مردم است كه براساس انديشه‌ها و راهكارهاي انقلاب اسلامي به وجود آمده و افكار رهبر اين انقلاب، يعني امام (ره) در شكل‌گيري آن تأثير بسزايي داشته است. اين جريان فكري، مشاركت و حضور فعال مردم در فرايند تحولات و تغييرات را، لازم دانسته و معتقد است كه علماي دين بايد رهبري مردم را در روند تحولات و تغييرات اساسي بر عهده گيرند. در اين جريان فكري، نقش عالمان ديني، محور قلمداد مي‌شود، چرا كه اينان با مراجعه به كتاب و سنت، درصدد اجراي احكام الهي و نهادينه شدن حكومت اسلامي‌اند. از اين رو مي‌توان در يك رويكرد كلي نتيجه گرفت كه مباني فكري اين جريان _ كه امام خميني (ره) شاخص‌ترين، بلكه اصلي‌ترين نقش را در شكل‌گيري اين جريان دارد _ بر محور كتاب خدا و سنت و سيرة معصومين (ره) استوار گرديده است. در اين جريان، نقش عالمان ديني و پس از آنان عامه مردم، در تحولات، اساسي تلقي مي‌گردد.

ب _ مباني فكري امام در مديريت تحولات

همان طوري كه پيشتر اشاره شد، در انديشه امام و جريان فكري شكل پذيرفته از آن، تحولات و مديريت آن با حضور عالمان و عامة‌ مردم امكان‌‌پذير است و اين يعني آن كه اصول مديريت در تحولات جهان و ايران، بايد منطبق بر همان آموزه‌هايي باشد كه عالمان ديني آن را فرا گرفتند و در صدد احيا و اجراي آن مي‌باشند؛ يعني كتاب و سنت. مباني فكري امام خميني? نيز با توجه به اين دو اصل مهم شكل پذيرفت و در مديريت تحولات سه دهة اخير نيز همين دو اصل در شكل‌گيري انديشة بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، در مديريت تحولات و رهبري خردمندانه وقايع مختلف خارجي و داخلي، اثر گذار بود. با توجه به اين موضوع، مي‌توان مباني فكري ايشان را در دو بُعد نظري و عملي مورد ارزيابي قرار داد:

1. مباني نظري

1_ 1 _ هستي ‌شناسي

از منظر امام (ره) مبدأ هستي خداست : «... ما معتقديم كه خالق و آفريننده جهان و همة‌ عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خداي تعالي است كه از همة حقايق مطلع است و قادر بر همة چيز است و مالك همه چيز.»1 در روايت هستي شناسانة امام خميني (ره) همة موجودات در نظام آفرينش از نظر حدوث و بقا به منشأ‌ هستي، يعني خداوند وابسته هستند و همه چيز تجلي الهي است. از ديدگاه امام (ره)همة مفاهيم، نشانه‌ها و علوم، در همنشيني با «توحيد» هويت مي‌يابند و معنا پيدا مي‌كنند. به عبارت ديگر، ايشان مي‌كوشند از قلّة توحيد، انديشة سياسي خويش را سازماندهي و فلسفة سياسي گفتمان انقلاب اسلامي را نشان دهند. ايشان از منظر توحيدي به تعريف و باز تعريف از مفاهيم و الگوهاي روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي، انساني، خارجي، نفي شخص پرستي، نفي شخصيت‌پرستي، نفي لذت‌پرستي، ظلم ستيزي، استبدادزدايي، حرّيت و آزادي، مساوات و برابري، قانون و قانونگذاري و ... پرداخته و معتقدند: «انقلاب اسلامي بر مبناي اصل توحيد استوار است كه محتواي اين اصل در همة شئون جامعه سايه مي‌افكند.

در اسلام تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همة انسان‌ها بايد براي او «يعني براي رضاي او» عمل كنند... در جامعه‌اي كه شخص پرستي‌ها و شخصيت پرستي‌ها، نفع پرستي‌ها و ... محكوم مي‌شود و فقط به پرستش خدا دعوت مي‌شوند، در آن صورت همه روابط بين انسان‌ها، چه اقتصادي و يا غير اقتصادي، در داخل چنين جامعه‌اي و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مي‌كند... از همين اصل اعتقادي توحيد الهام مي‌گيريم كه همة انسان‌ها در پيشگاه خداوند يكسانند. بنابر اين با هر چيزي كه «برابري» را در جامعه بر هم مي‌زند و امتيازات پوچ و بي‌محتوايي را در جامعه حاكم مي‌سازد، بايد مبارزه كرد».2

توجه به اصل «توحيد» در شكل‌گيري مباني فكري امام در مديريت تحولات نقش اساسي دارد. اين مسئله كه در قالب مبحث «خدا محوري» بار معنايي پيدا مي‌كند، در تصميم‌گيري‌هاي حساس دوران رهبري ايشان، به وضوح احساس مي‌شد. معظم له حتي در تغيير و تحولات خارجي و رابطه با سران قدرت‌هاي بزرگ دنيا، اصل «توحيد» را مبنا قرار داده و متذكر مي‌شدند. به عنوان نمونه در نامة معروفشان به ابر قدرت شرق، گورباچف، مشكل اصلي دنياي شرق و دنياي غرب را در عصر حاضر، بي‌اعتقادي به خدا و جهت‌گيري‌هاي ضدّ خدايي مي‌شمارند و مي‌نويسند:

«مشكل اصلي شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.» 3

2 _ 1 _ انسان‌شناسي

امام خميني (ره) براساس نگاه توحيدي به تفسير و تأويل انسان پرداخته‌اند؛ بنابر اين، يك رابطة عموم خصوص مطلق ميان هستي‌شناسي و انسان‌شناسي برقررا مي‌كنند؛ به عباراتي، انسان‌شناسي را در طول هستي‌شناسي، مورد مطالعه قرار مي‌دهند و در اين زمينه، آزادي و اختيار را براي انسان اثبات و هر نوع جبر را نفي نموده و انسان را مستعد و تربيت‌پذير معرفي كرده كه خالق هستي و پروردگار آن از راه انبيا و كتب الهي شيوه تربيت را به وي نمايانده است. از ديدگاه ايشان، انسان موجودي چند ساحتي است كه بالفطره رو به كمال مطلق در حركت است و در اين سير، هم فرد بر جامعه تأثير مي‌گذارد و هم جامعه بر فرد. به عبارتي، تعاملي ميان فرد و جامعه برقرار است. ايشان انسان را «عصارة همة خلقت»4 دانسته و موضوع علم انبيا ‌را نيز «انسان» قلمداد مي‌كنند.5

3 _ 1 _ جامعه‌شناسي

امام خميني (ره) جامعه و نظام اجتماعي را با باز توليد مفاهيم، نهادها و نقش‌هاي جامعه شناسي با رويكرد ديني به جامعه و نگرش جامعه شناسانه به دين، در طول نظام هستي فرض كرده و معتقدند كه خداوند با فرستادن پيامبران الهي، اهداف و مقاصد جامعه و زندگي اجتماعي را مشخص نموده و در اختيار بشر قرار داده است و آنان را صاحب حق در سياست و هدايت جوامع و افراد مي‌داند و اطاعت از اوامر آنان را واجب شمرده است. ايشان در اين زمينه خاطر نشان مي‌كنند: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه رادر نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند، به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمي‌توانند اداره كنند. اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماي بيدار اسلام.»6

در مسأله تقديم ارزشي جامعه بر فرد، مصالح جامعه را مقدم بر فرد دانسته و در برابر انديشة ناسيوناليسم، تئوري امت اسلام را بازسازي مي‌كنند. ايشان استكبار را عامل فساد و تهديد جامعه معرفي مي‌كنند. از منظر ايشان؛ استكبار در دو مفهوم و بُعد «جامعه شناختي» و «روان شناختي» قابل ارزيابي است؛ در بُعد روان شناسي، فرد با حالات و روحيات استكبار منشانة خود، ديگران را در معرض ظلم قرار مي‌دهد و بنابر اين بدون اين كه الزاماً به طبقة مستكبر وابسته باشد، به علت نوع رفتار و كردار استكبار منشانه‌اش، در زمرة مستكبران قرار مي‌گيرد. در بُعد جامعه شناختي، مستكبران، صاحبان قدرت و ثروتند و در طبقه بالاي جامعه قرار دارند: «مستكبرين منحصر نيستند به سلاطين... به دولت‌هاي ستمگر. مستكبر يك معناي اعمي دارد. هر فرد مي‌شود كه مستكبر باشد... اگر شما كساني كه زير دستتان هست، ضيعف شمرديد و به آنها خداي نخواسته تعدي كرديد، تجاوز كرديد، شما هم مستكبر مي‌شويد.»7

2. مباني عملي

1_ 2_ استراتژي نرم افزار فرهنگي _ سياسي

امام خميني (ره) برخلاف آنان كه در پي اتخاذ استراتژي‌هاي مهم سخت افزار نظامي‌اند (مثل جنبش‌هاي ماركسيستي در زمان شاه) استراتژي نرم افزار فرهنگي _ سياسي را در مديريت تحولات برمي‌گزينند. ايشان براساس راهبرد فرهنگي _ سياسي و با تكيه بر باورهاي ديني و مذهبي جامعه ايران، به تعريف و باز تعريف نهادها، مقولات، مراسم‌ها و مؤسسات فرهنگي پرداختند و كار ويژه‌هاي، تازه‌اي را براي آنها نشان دادند كه آزادسازي قدرت و انرژي بالقوه و فعال شدن آنها را در عرصة پيكار سياسي موجب شد. همچنين در عرصة كنش انقلابي، از هر هويت و نشانة نوشتاري، گفتاري، رفتاري و روان‌شناختي امام، شكلي از قدرت ديده مي‌شد. عرفان، سكوت، قلم، هجرت، تصوير و نگاه، همگي نماد و نمود چهرة ديگري از قدرت نرم‌افزاري دروني و مستقل ايشان بودند؛ نه قدرت سخت افزاري، وابسته و بيروني.

امام خميني در دوران رهبري نظام جمهوري اسلامي نيز استراتژي فرهنگي _ سياسي را در بُعد داخلي و بين المللي ادامه دادند و آن را مبناي عمل و جهت‌گيري‌هايشان قرار دادند. بر همين اساس نيز در تبيين، تعليم و تبليغ اسلام ناب محمدي (ره) بر رسالت حوزويان و دانشگاهيان تأكيد مي‌كردند.8 و از همة مخالفان فكري و سياسي و حتي از دشمنان مي‌خواستند در اسلام و نظام اسلامي تأمل كنند و به آغوش اسلام و نظام اسلامي باز گردند.9

2 _ 2 _ تكليف گرايي

امام خميني (ره) با توجه به بنيادهاي نظري‌شان، تكليف گرايي را به منطق و سيرة انبيا و معصومين (ص) امام علي (ع) و امام حسين (ع) معطوف دانسته‌اند و بر همين اساس در تمامي مراحل جنبش و جمهوري اسلامي، رفتارهاي سياسي خود و جامعه را بر مبناي تكليف الهي، شرعي، وجداني، اجتماعي، ملي و قانوني رهبري كرده‌اند. به عبارتي، ايشان به اداي تكليف و انجام وظيفه مي‌انديشيدند؛ شكست، پيروزي، حيات و شهادت را در راه خدا، پيروزي مي‌دانستند. بنابر اين ديدگاه، به محاسبات مربوط به نتايج و عواقب ظاهري و دنيوي امر، كمتر مي‌انديشيدند و بر همين اساس فلسفة عمل ايشان، اداي تكليف و وظيفة ديني و شرعي بود. امام خميني (ره) از يك سو به عنوان مجتهد، مرجع تقليد و رهبر سياسي به تكليف‌شان عمل مي‌كردند و از سوي ديگر، از مردم و جامعة مؤمنين نيز مي‌خواستند در هر كجا كه هستند به تكليف‌شان در قيام و پشتيباني آن، حفظ و تقويت نظام اسلامي، گسترش فرهنگ اسلام ناب در جهان، مشاركت و حضور در صحنه‌هاي سياسي، حمايت و حضور در صحنة جنگ و ديگر وظايف الهي و ديني عمل كنند.

ج _ «خدا محوري» و «تكليف گرايي» دو عنصر اساسي در مديريت تحولات

بنيان‌هاي فكري امام در مديريت تحولات سه دهة اخير، بر دو اصل «كتاب» و «سنت» استوار بود. از اين رو ايشان در مديريت تحولات جهان و ايران، با تأسي به اين دو اصل مهم، بر مبناي «خدا محوري» و «تكليف‌گرايي»، تحولات را مديريت مي‌نمود. اين دو شاخصه كه به نوعي به عنوان مؤلفه‌هاي استراتژي رهبري ايشان نيز به شمار مي‌آيند، در جاي جاي عمل سياسي و كلام سياسي ايشان نمودار بود. بر همين اساس بود كه اتكا بر منابع اقتصادي و نظامي در جهت مديريت و رهبري تحولات جهان و ايران را مردود مي‌دانستند. به تعبير ايشان «اگر ما يك روز اتكاي خودمان را از خدا برداشتيم و روي نفت گذاشتيم يا روي سلاح گذاشتيم، بدانيد كه آن روز، روزي است كه ما رو به شكست خواهيم رفت».10 بر همين اساس، معيار پيروزي يا شكست معادلات سياسي را به كسب يا عدم كسب رضايت الهي، وابسته مي‌دانستند و تأكيد مي‌كردند:

«كساني كه براي خدا كار مي‌كنند، هيچ وقت باخت در آن نيست. آنهايي كه براي دنيا كار مي‌كنند، باخت دارند.».
11

بر اين اساس با همين مبناي فكري، شاكلة رهبري ايشان شكل گرفت؛ مبارزه با شاه، هجرت، سازش‌ناپذيري، مديريت جنگ، مبارزه با بلوك‌بندي‌هاي جهان، چگونگي مديريت تحولات بين المللي، صدور حكم اعدام سلمان رشدي و همة سياست‌ها و مديريت‌هاي كلان ايشان، در مواجهه با تحولات مهم و مؤثر، وابسته به كسب رضاي خداوند بود. بر همين اساس، با توجه به كتاب و سنت، تحولات را مديريت مي‌نمودند. سازش‌ناپذيري ايشان با جرثومه‌هاي ظلم و جور جهان نيز بر همين مبنا شكل مي‌پذيرفت؛ در برابر قدرت روز افزون آمريكا و شوروي (سابق) شعار «نه شرقي و نه غربي» سر داده و تأكيد مي كردند: «سياست نه شرقي و نه غربي را در تمام زمينه‌هاي داخلي و خارجي حفظ كنيد».12

دفاع از ملل مظلوم دنيا، به ويژه فلسطين و مقابله جدي با رژيم غاصب قدس نيز بر همين مبنا شكل مي‌پذيرفت. چرا كه براساس فرامين ديني، حمايت از مظلوم در برابر ظالم يك فريضه است. ايشان تحولات خاورميانه را با توجه به همين دستور اكيد اسلامي مديريت مي‌كردند: «ايران... در كنار همة مسلمانان، بلكه در كنار همة مستضعفان جهان خواهد بود».13

عنصر ديگر، تكليف‌گرايي يا «اداي تكليف» است. امام (ره) در مديريت و رهبري تحولات ايران و جهان، چه در دوران پيش از انقلاب و چه بعد از آن، براساس «اداي تكليف» عمل مي‌كردند: «براي اداي تكليف، همة ما موظفيم كه كارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترين وجه با درايت و دقت انجام دهيم».14 آغاز پيكار سياسي با رژيم تا دندان مسلح،‌ تصميم به ادامة مبارزه و قيام بعد از شهريور 1357 به رغم فشارهاي دروني و بيروني، تصميم‌گيري براي بازگشت به ايران و ورود به كشور در زماني كه قدرت نظامي و سياسي در حاكميت رژيم شاه بود، معرفي دولت موقت و صدور فرمان شكستن حكومت نظامي در بهمن 1357، تأييد تسخير سفارت آمريكا به دست دانشجويان پيرو خط امام، رهبري جنگ تحميلي عراق عليه ايران و پذيرش قطعنامة 598، همچنين صدور حكم قتل سلمان رشدي و اصرار بر تحقق آن با وجود فشارهاي بين المللي و داخلي، نمونه‌هاي بارزي از رفتار سياسي امام در تأييد تكليف‌گرايي‌شان مي‌باشد. موارد بسيار زيادي در مراحل عمر امام (ره) وجود دارد كه مؤيد تكليف‌گرايي ايشان در تمام مراحل، چه در مديريت تحولات و چه مسائل حاد سياسي است. از جمله آن كه در برابر دولت عراق كه براساس تعهد خود به رژيم پهلوي، پايان فعاليت سياسي امام را خواستار شده بود، گفتند:

«من تكليف شرعي دارم. عمل مي‌كنم و به تعهد شما اعتنايي نمي‌كنم. هم در منابر خطابه مي‌خوانم و هم اعلاميه صادر مي‌كنم و هم نوار پر مي‌كنم و مي‌فرستم. اين تكليف من. شما هم هر تكليفي داريد، عمل كنيد».15

ايشان در پاريس نيز در پاسخ به افراد خيرانديش كه از ايشان تقاضاي تعديل مواضع و ملاحظات سياسي را كرده بودند، گفتند: «ما تكليف شرعي داريم، عمل مي‌كنيم و مقيد به اين نيستيم كه پيش ببريم. براي اينكه آن را ما نمي‌دانيم، قدرتش را هم الآن نداريم؛ اما تكليف داريم. ما تكليف شرعي خودمان را عمل مي‌كنيم. من اين‌طور تشخيص دادم كه بايد اين كار را بكنيم. اگر پيش برديم، هم به تكليف شرعي عمل كرده‌ايم، هم رسيده‌ايم به مقصد. اگر پيش نبرديم، به تكليف شرعي‌مان عمل كرديم».16

امام پس از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي، حفظ نظام اسلامي را بر خود و آحاد مردم تكليف دانسته و واجب عيني شمرد‌اند. به اعتقاد ايشان: «آحاد مردم... تكليف دارند براي حفظ جمهوري اسلامي؛‌ يك واجب عيني... است. اين تكليف براي همه ماست».17 ايشان پشتيباني و رهبري دفاع مردم ايران در برابر تجاوز رژيم بعثي عراق و سرانجام، پذيرش قطعنامة 598 سازمان ملل دربارة پايان جنگ، را تكليف دانسته و معتقد بودند: «ما براي اداي تكليف جنگيده‌ايم و نتيجه، ‌فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد، به وظيفة خود عمل نمود... آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز هم به وظيفة خود عمل كرده است... همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه‌ايم؛ نه مأمور به نتيجه».18

ايشان در مديريت داهيانه ساير مسايل وتحولات نيز براساس اداي تكليف شرعي عمل نمودند؛ چه آنجا كه دستور عزل قائم مقام رهبري را صادر كردند و چه آنجا كه در مقابله با قدرت‌هاي بزرگ دنيا و تغييرات صورت گرفته در منطقه و جهان، فقط به انجام وظيفه و اداي تكليف عمل ‌كردند.

منابع و مآخذ

1. علي‌اصغر توحّدي، قرائت امام خميني از سياست، پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي، تهران، 1381.

2. رويارويي با تهديدات معاصر در انديشه امام خميني (ره)، ج2، مجموعه مقالات همايش بزرگداشت يكصدمين سال ميلاد امام.

3. محمدرضا تاجيك، «امام، قدرت و گفتمان»، نامة پژوهش، س 2، ش 9، بهار 1377.



1 . صحيفة امام، ج 5، ص 387.

2 . همان، صص 388 _ 387.

3. همان، ج21، ص 221.

4. همان، ج 3، ص 218.

5. همان، ج 8، ص 324.

6 . همان، ج 13، ص 433.

7 . همان، ج 7، صص 984_ 884.

8 . همان، ج 21، ص 195.

9 . همان، ج 21، صص 402 _ 691.

10 . همان، ج 20، ص 77.

11 . همان، ج 10، ص 442.

12 . همان، ج 12، ص 363.

13 . همان، ج 20، ص 486.

14 . همان، ج 21، ص 89.

15 . همان، ج 22، ص 192.

16 . همان، ج 8، ص 10.

17 . همان، ج 19، ص 486.

18 . همان، ج 21، 284.

/ 1