بيم ها و اميدها براي جهاني يك دست
اشاره
جهان يكدست و بدون رقيب، آرزوي ديرينهاي است كه همواره جهانخواران و سلطهگران غرب در پي تحقق و دستيابي به آن بودهاند. دنيايي كه با تكيه بر عنصر سياست و حكومت در پي بهرهبرداري از همه منابع انساني و مادي عالم است. آن چه در پيشروست بررسي كوتاهي است از بيمها و اميدهاي دنياي غرب براي جهانيسازي و سلطه يافتن بر كل عالم.سيدعبد الله الحسينينظام سلطة غرب از ديرباز در رويارويي با اسلام و مسلمانان همواره در صدد حفظ و ثبات تسلط و حاكميت خود بر جهان بوده است. هيچ برههاي از تاريخ را نميتوان سراغ داشت كه جهان اسلام به خصوص به دلخواه مسلمانان تسليم خواستههاي زيادهطلبانة غرب شده باشد. چنانچه غرب احياناً در طول سدههاي اخير بر مسلمانان سلطه يافته است، اين سلطه از راه همدستي عوامل مزدور و جيرهخوار غرب از يك طرف و اعمال فشار و زور و تهديد غرب و عوامل داخلي آن از سوي ديگر بوده است. اساساً روح اسلام تنها تسليم در برابر فرمان و خواست خداوند است و حتماً با پذيرش سلطة بيگانگان مغايرت دارد. با اين وجود، هرچه باشد زبان غرب در رويارويي با ديگران و در راستاي حاكميت بر انسان و جهان زبان مفاهمه نيست، بلكه زبان زور ، تهاجم، شبيخون و لشكركشي است.اين تهاجم در موارد فراوان به صورت تهاجم نظامي و در مواردي به شكل تهاجم يا شبيخون و يا به اصطلاح، به صورت ناتوي فرهنگي بوده است. تهاجم از نوع اخير، بر اساس وحدت روية استراتژيك اردوگاه فرهنگي غرب، شكل گرفته كه به تسخير سنگرها و عرصه هاي فرهنگي جهان توسط اين اردوگاه انجاميده و آثار ناگواري را براي جوامع بشري به ويژه جوامع اسلامي در پي داشته است. نتيجة همة اين تهاجمها را بايد تثبيت و حفظ سلطة غرب بر جهان دانست.آيا ميتوان حضور همه جانبة فرهنگي، صنعتي و احياناً نظامي، سياسي غرب در جهان را زمينهساز تشكيل حكومت جهاني واحد توسط غرب دانست؟ آيا اردوگاه غرب، در مسير ايجاد و استقرار حاكميت سياسي و تحقق آرزوها و آرمانهاي جهاني خود، ميتواند نسبت به موج همگرايي فرهنگي كه بخش عظيمي از جهان با غرب پيدا كرده است، خوشبين و اميدوار باشد؟ غرب در خيال واهي خود چنين ميانديشد و تلاش دارد جهان را متقاعد سازد كه سلطة اقتصادي و صنعتي غرب، سرانجام به سلطة فرهنگي و سپس به سلطة سياسي غرب مي انجامد.
تلاشهايي از اين دست را بايد زمينهسازي غرب براي سلطه وحكومت جهاني واحد برشمرد. چنين انديشهاي است كه ميتواند عامل حيات و ثبات سياسي و فرهنگي غرب محسوب شود. ناآگاهي و زودباوري جوامع جهان سوم زمينهساز و پشتوانة بهرهبرداري غرب از چنين عامل حياتي است. باور جوامع مزبور به اين كه غرب واقعاً آن چنان كه مي نمايد هست و آن چنان كه تظاهر ميكند، سزاوار حاكميت بر جهان است، ثبات سياسي و فرهنگي غرب را تا حدودي تضمين ميكند. در واقع، تظاهر غربيها به اين معنا و القاء دكترين خود به جوامع ضعيفتر، بيش از ميزان واقعي اعتماد به نفس خود غربيهاست. مهمترين عاملي كه غربيها و هواداران سلطة غرب در راستاي تحقق خواستههاي سلطه جويانة خود بدان دل بستهاند، كار و تلاش سيستماتيك و فراگيرغربيهاست. برخي از جوامع تحت سلطه بر اين باورند كه حاكميت جهاني غرب بر جهان امري حتمي خواهد بود. در ايجاد اين باور بيشتر وسايل ارتباط جمعي و نظريهپردازان رشتههاي جامعه شناسي، روانشناسي، علوم سياسي و علوم تربيتي بر آنند تا ابتدا خودباوري غربي را در تمام سطوح جوامع غربي ترويج و تثبيت كنند، سپس دامنة آن را به ديگر جوامع بكشانند. ترويج انديشههاي سكولاريستي و ليبراليستي در همة ساحتها نشان از زمينهسازي براي تحقق آرمانهاي غرب دارد. تحريكات و تحركات غرب، به ويژه در دهههاي اخير، براي تأمين خواست سلطهطلبي غرب بوده است. خوي سلطهطلبانة غرب ايجاب ميكرده كه همة تجهيزات و امكانات انساني، طبيعي، مادي و ماشيني را در دامنة وسيع علوم انساني و تجربي به كار گمارد تا دايرة سلطة خود را گستردهتر سازد و سرانجام بر كل جهان حاكم شود. آيا غرب با اين ترفندهاي سياسي و فرهنگي ميتواند حكومت جهاني را براي خود تضمين كند؟
حقيقت اين است كه غرب در مسير استقرار و استحكام حاكميت جهاني و سلطهجويانة خويش با موانع بيشماري روبهرو خواهد شد. بيداري ملتها، به ويژه ملتهايي كه در رويارويي با غرب به احساس حقارت ناخواستهاي مبتلا شدهاند و خود و فرهنگ و ارزشهاي خود را در حال متلاشي شدن و نابودي مي بينند، ميتواند دكترين سلطة غرب بر جهان را به مخاطره اندازد و اميد غرب را در اين خصوص بر باد دهد. از طرفي، خودآگاهي غرب، به ويژه آمريكا از ناتواني خويش در اداره و تدبير حوزة حاكميت سياسي داخلي خود، باور غرب را در خصوص توانايي بر حاكميت جهاني دچار تزلزل كرده است. شواهد زنده از درون و بيرون نظام غرب، حكايت از ناتواني غرب در ادارة جهان دارد. بالاتر از همه، آن چنان كه رابرت جي رينگر، نوام چامسكي و ديگر نويسندگان آمريكايي اظهار داشته اند، دنيا به زودي شاهد فروپاشي تمدن و حاكميت غرب خواهد بود. بنابراين، برخورداري غرب از سلطة اقتصادي، سياسي و يا فرهنگي را هرگز نبايد به معناي دست يابي غرب به معيارهاي كافي و لازم براي تحقق بخشيدن به حاكميت جهاني تلقي كرد. طبيعي است هنگامي كه اصل قدرت باوري بر سياست حاكم باشد، قدرت ابزاري براي گسترش و تداوم سلطه خواهد بود. قدرت باوري به عنوان اساس حاكميت در نظام غرب (آمريكا) و قبل از آن، طي دوران جنگ سرد در دو نظام شرق و غرب، مورد توجه سياست گذاران دو ابرقدرت قرار گرفته بود. امروزه نيز همان نظريه در تك تازي هاي غرب با لحن تندتر و آشكارتري دنبال مي شود. دكترين نظام تك قطبي در جهان، ابتدا در انديشة سياسي-جامعه شناختي غرب وجهة تئوريك و علمي به خود مي گيرد، سپس كارگاه هاي سياسي پنتاگون و سازمان جاسوسي سيا به سرعت و در يك چرخش گيج كننده از آن براي اهداف و سياست هاي خود خوراك تبليغاتي تهيه مي كنند.حاصل تلاش هاي فوق تدارك مجموعه فرض ها و پيش فرضهايي است كه تنها بر اساس معيارها و خواستههاي سياستپردازان غربي تدوين و تنظيم ميشود و بر اثر تبليغات فراگير و حيرت انگيز، شكل نظرية علمي و فني و صورت حقيقت به خود مي گيرد. حتي در پاره اي از موارد، نقد اين فرضيهها با واسطههاي گوناگون به نوعي ارائه مي شود كه در تقويت و اعتبار اركان آن فرضيهها در اذهان عمومي مردم دنيا اثرگذار باشد. تبليغات آن چنان مؤثر ميافتد كه كمتر كسي در آن ترديد ميكند، بر عكس، هر چه به او القا ميشود، حقيقت ميپندارد. نقش تبليغات از نوع غربي را در ترويج و نشر افكار و خواسته هاي غرب نمي توان از نظر دور داشت؛ هم چنان كه نبايد از اهميت بيدارگري مردم در رويارويي با تبليغات غرب غافل ماند. وجه مشترك ديدگاه هاي ساختگي غرب را بايد در ترويج و تقويت فرهنگ ليبرال- دموكراسي جستجو كرد.
غرب به رغم تجربه هاي تلخي كه تاكنون بر اثر نفوذ امواج ليبراليسم و دموكراسي با آن رو به رو شده است، گو اين كه بنا ندارد دست از تلاش براي تثبيت اركان نظام ليبرال- دموكراسي بر دارد.
در مجموع، غرب سلطهگر در برابر ترفندهايي كه در راستاي سلطه بر جهان به كار مي بندد، با بيم و چالش هاي زير مواجه مي باشد: 1.تئوري نظم نوين جهاني را بايد خوابي خوش با تعابير وارونه تلقي كرد كه غرب به تحقق آن دل بسته است و براي آن از قدرت و حيثيت و ثروت خود و ديگران هزينه مي كند. 2. هنر هفتم در خدمت نظم نوين جهاني براي مصادرة واژگان ديني و فرهنگ مهدويت تلاش بيحاصلي است كه هرگز نميتواند سايهاي بر آفتاب ولايت مهدوي بياندازد.3. ليبرال ـ دموكراسي؛ شعار بنيادين غرب در تئوريزه كردن حكومت جهاني است كه در يك نگاه به آزاديهاي دموكراتيزه و تكثرهاي ليبراليزه ميانجامد و بيش از هرچيز پراكندگي و از هم بريدگي ملي و جهاني و انساني را در پي دارد؛ عواملي كه انسجام لازم براي برپايي حكومت جهاني را به هم مي زند. 4. بيداري جهاني؛ مؤثرترين عامل بازدارندة جوامع جهاني ازگرفتار آمدن به دام ترفندهاي غرب و مانع تحقق آرمانها و خواستههاي ناحق و ظالمانة غرب خواهد بود.5. اتحاد و انسجام جهاني در پرتو ايمان به خداوند رمز ماندگاري و استواري جهان انساني در برابر دسيسه هاي غرب به شمار مي رود. تعاليم انبياء الهي بيانگر اين حقيقت است كه همواره انسجام بهتر از پراكندگي و توحيد بهتر از چندگرايي مؤثر واقع مي شود.6. آشفتگي غرب در پي اصرار بر تحميل نظم نوين جهاني ساخته و پرداختة خود در رويارويي با پاسخ منفي جهان، بيشتر و افزونتر خواهد شد.7. شكست اردوگاه سياسي-فرهنگي غرب موجبات بي اعتباري جهاني را براي غرب به ارمغان خواهد آورد. 8. فرجام خواهي غرب تنها در گرو ايمان به خداوند و پذيرش ولايت الهي و حكومت ولي خداوند بر روي زمين است كه تسليم شدن در برابر آن به غرب عزت و شخصيت خواهد بخشيد؛ حقيقتي كه تاكنون غرب به مفهوم مصطلح سياسي، از آن هيچ بو و بهرهاي نبرده است. اللهم أصلح عبدك و خليفتك بما أصلحت به أنبيائك و رسلك و حفّه بملائكتك و أيّده بروح القدس من عندك واجعله من بين يديه و من خلفه رصداً يحفظونه من كلّ سوء و أبدله من بعد خوفه أمناً يعبدك لا يشرك بك شيئاً و لا تجعل لأحدٍ من خلقك علي وليّك سلطاناً وأذن له في جهاد عدوّك و عدوّه واجعلني من أنصاره إنّك علي كلّ شئٍ قدير برحمتك يا أرحم الرّاحمين آمين يا ربّ العالمين