غرب هنوز با اسكالپ پوست ميدرد :
نسلكشي سرخپوستان آمريكا
اشاره
غربشناسي؛ از جمله موضوعاتي است كه دربارة لزوم پرداختن به آن، سخنها رانده شده و دغدغههاي آن همواره وجود داشته است، اما از آنجا كه شناخت مؤلفههاي فكري - فلسفي غرب، بر اساس تفكرات افلاطون و نظريات كانت و فلسفة دكارت و افكار نيچه و ... براي همگان ميسور و مقصور نيست، در اين مجال بر رنگ پوستها و تفاوت آنها براي شناخت غرب تكيه شده است. شايد روش اين شناخت، انديشمندانه به نظر نيايد؛ اما انديشة هر انديشمندي را دگرگون خواهد كرد. توجه به رنگها و پيامدهاي حاصل از تفاوت آنها در غرب، ميتواند شناختي به همراه آورد همه فهم، ملموس، به حقيقت نزديكتر و البته دردناك!سميّه طاهريانحتي باور آن هم مشكل مينمود. او يك زن سرخپوست بود كه به تازگي توانسته بود با مسئله عدم توانايياش براي مادر شدن كنار بيايد. چندي پيش كه براي درمان بيماري به خانه يك پزشك همنژادش رفت، با بيان شرحي از احوال و سوابق بيمارياش، يادآوري كرد كه پيشتر تحت عمل جراحي قرار گرفته و عقيم شده است. پزشك پس از معاينة وي، با تعجب گفته بود كه بيمارياش ربطي به عقيم كردن وي ندارد! اين ماجرا پزشك را حساس كرد. وي با مراجعه به سوابق و پرونده پزشكي بيمارياش، عمدي بودن اين عمل جراحي را كشف كرد.پس از مدتي كه از مطالعه پرونده پزشكي بيماران ديگر گذشته بود، زن را هم از نتيجة تحقيقاتش مطلع كرد. مطالعات و تحقيقات وي از يك پروژه بزرگ و پنهان در سطح ايالات متحده حكايت ميكرد كه زير نظر سازمان جاسوسي اين كشور (سيا) در حال انجام است و آن تلاش براي قطع نسل بازماندگان سرخپوستهاست. مراكز درماني و بهداشتي طبق يك برنامه دقيق به سرپرستي سيا، دهها هزار نفر از زنان سرخپوست را عقيم كرده بودند. اين زنان كه ممكن بود به بهانه كوچكترين بيماري به مراكز درماني مراجعه كنند، از سوي پزشكان خود به يك عمل جراحي غير ضروري تن ميدادند، چرا كه درمان آنها منوط به عقيم شدنشان توصيف ميشده است.1 او به يقين ميدانست كه اين مسئله در ادامة رفتارها و سياستهاي سفيدان با اندك بازماندگان سرخپوست است كه جمعيتشان در سراسر قاره آمريكا به 270 هزار نفر هم نميرسد.12 اكتبر 1492 كريستف كلمب براي نخستين بار بر ساحل سانسالوادور قدم گذاشت و پس از آن تا چند دهه بعد، سفيدپوستان گروهگروه به قارة تازه مكشوف مهاجرت كردند. مردان مهاجر به دنبال طلا، اين خاك دست نخورده را زير و رو كردند. آنها براي تأمين خود، بوفالوها را شكار و آباديهاي بوميان را تاراج كرده و به آتش كشيدند و صدها زن و بچه را براي بردگي به زور ربوده، به اروپا اعزام كردند. هر چند با مقاومت تعدادي از قبيلهها از جمله «سيبار» و «آراواك» مواجه ميشدند، ولي اين مقاومتها بهانهاي بود تا مهاجران با وحشي قلمداد كردن سرخپوستها، قتلعام آنها را با سلاحهاي آتشين جايز بشمارند.مهاجران پس از تثبيت موقعيت اقتصادي خود، تلاش كردند از دولتهاي استعماري متبوع خود مستقل شوند. سرانجام اين تلاش، اعلام استقلال آمريكا پس از پيروزي نيروهاي آمريكايي در سال 1783 م بر انگلستان بود. اكنون آنها سرزميني خالي از سكنه براي زندگي گاوچراني و حكومت ميخواستند. زمينهايي كه از آن خودشان باشد. جايي كه فقط سفيدها باشند. آنان نيازمند برنامهاي جديتر و دقيقتر از قبل بودند.
اين چنين بود كه جنگهايي خونين با سرخپوستها آغاز شد و از دوران اولين رؤساي جمهور ايالات متحده «جرج واشنگتن» و «جيمز مديسون»، تا زمان هفتمين آنها «اندرو جكسون» كه به علت نابودي شديد بوميان به عصر ازاله معروف شد، ادامه داشت. در سال 1838 م به دنبال رقابت براي زمين بيشتر، سفيدها لايحهاي را به تصويب كنگره رساندند. اين لايحه بوميان شرق آمريكا را ملزم ميساخت تا به قلمرو سرخپوستان، واقع در غرب رود ميسيسيپي نقلمكان كنند. با تصويب اين لايحه، فاجعه «جاي پاي اشكها» در كنار قتل عالم قبايل «چكت»، «كريك» و «سيمينول» به كارنامة مهاجران اضافه شد. آنها قبيلة «چروكي» را وادار كردند تا از سرزمين اصليشان در جورجيا و كاروليناي شيلي به منطقة جديدي در غرب كه امروزه «اوكلاهما» واقع شده است بروند، ولي زماني كه به قلمرو تعيين شده رسيدند، از 25 هزار نفر افراد قبيله، چهار هزار نفرشان جان خود را از دست داده بودند و جاي پايي از اشك سرخپوستان در خاطرة تاريخ، از سفيدان به يادگار ماند. 2 كوچهاي اجباري و كشمكشها و درگيري تا سالها بعد نيز ادامه يافت، از نبرد آپاچيها كه 10 سال به طول انجاميد و قتل عام قبيلههاي «شايونهاي جنوبي» توسط كشتيهاي ارتش آمريكا تا تسليم شدنشان در سال 1869 م قتل و اعدام و بهدار آويختن، تنها راه مالكيت زمينها نبود. اسكالپ نام چاقويي ويژه براي جدا كردن و كندن سريع پوست و موي سر است. آدمكشان حرفهاي كه غالباً با اسب سفر ميكردند، قادر به حمل جنازه كشتهشدگان سرخپوست نبودند. پس براي دريافت مزد، پوست سر موهاي كشتگان را كنده و مزد خود را براساس شمارش و تحويل آنها دريافت ميكردند.
بعدتر كه حكومت آمريكا دوام و قوام يافت، وظيفة نسلكشي بر عهده ارتش ايالات متحده گذاشته شد. «كلنل (سرهنگ) جورج كاستر» «ژنرال شرمن»و «واقعة ووُنددني»،اسمهاييست كه هيچگاه از حافظة تاريخ سرخپوستان قارة آمريكا پاك نخواهد شد. تا قبل از سال 1890 م، تقريباً همه قبائل بومي آمريكا يا كشته شده و يا به اردوگاهها منتقل شده بودند. جنگ در سرزمين ووُنددني واقع در جنوب داكوتا در تاريخ 29 دسامبر 1890 م هنگامي كه سربازان آمريكا بيش از 200 مرد و زن و كودك «سيوكس» را در كمتر از چند ساعت قتل عام كردند، پايان يافت!3براي سالهاي متمادي كنگره و دادگاهها از گسترش نواحي غربي پشتيباني ميكردند، زمينهاي سرخپوستان را مصادره و آنها را در كمپهاي مخصوص به خود منزوي ميساختند. ماهها و سالها گذشت، ولي در تمام اين مدت، سرخپوستان مأيوس از جنگ و مقاومت، تلاش براي احقاق حق از دست رفتة خود در قالب گروههاي حقوق مدني را ادامه دادند، تا اينكه به حق شهروندي و حق رأي دست يافتند! آنها اكنون ميتوانند از حقوقي همچون شكار، ماهيگيري، مالكيت زمين از جمله از قبرستانهاي خود، بهرهمند باشند!!4البته تنها سرخپوستان قارة آمريكا نيستند كه چنين سرنوشتي برايشان رقم زده شده است. مردم سياهپوست آمريكا، در جستجوي يك زندگي بهتر به اين قاره سفر نكردند، بلكه آنها را از سرزمينشان ربودند، با غل و زنجير و از طريق كشتيهاي مخصوص بردگان، در شرايطي كه موجب مرگ دهها ميليون آفريقايي ميشد، به اين سرزمين آوردند. تخمينها از ورود 20 ميليون سياهپوست به آمريكا حكايت ميكند. اين در حالي است كه مرگ ميليونها تن از اين بردگان بخت برگشته به هنگام شكار! يا در مسير اعزام نيز محتمل است. نوع رفتار با سياهان در آمريكاي شمالي، چيزي كمتر از ارزش يك انسان بود. بردگان سياه از ابتداييترين حقوق انساني مانند ازدواج هم محروم بودند، چرا كه خرج نگهداري اطفال از هزينة وارد كردن برده از آفريقا بيشتر بود. مجازات شورش آنها در برابر اربابان هم به گونهاي بود كه زنده زنده در آتش ميسوختند يا به دار آويخته يا شقهشقه ميشدند و اگر بخت با آنان يار ميشد و اين بلاها به سرشان نميآمد، مقرر ميشد تا به سواحل اسپانيا تبعيد شوند. گواه ديگر، قانون اساسي ايالات متحده است كه در آن مقرر شده بود تا در تعيين جمعيت هر ايالت و بنابر اين تعداد، وكلاي آن در مجلس سفراي كنگرة ملي، هر برده به عنوان سه پنجم يك نفر سرشماري شود. از آن گذشته، در خلال جنگهاي داخلي، بر سر بردهداري دادگاه عالي در سندفورد در سال 1875 م اعلام كرد: «سياهپوستان چه آزاد، چه برده؛ شهروندان ايالات متحده نيستند و به همين دليل از حقوقي كه قانون اساسي براي شهروندان تضمين كرده، برخوردار نخواهند بود.»5پس از جنگهاي داخلي و عليرغم تصويب اصلاحيههاي رفع تبعيض نژادي، وضعيت سياهپوستان تفاوت چنداني با قبل نكرد. آنها كه اكنون بعد از هنديها (سرخپوستان) به عنوان اتباع درجه سوم به حساب ميآمدند، ملزم به رعايت قانون جدايي نژادي در مدارس، واگنهاي راهآهن، اتوبوسها و حتي دستشوييها! و ساير مكانهاي عمومي و خصوصي بودند و اين قانون تا نيم قرن ادامه يافت، تا اينكه «رزا پاركز» بانوي جوان سياهپوست، اين رسم ديرينه را شكست.
او اول دسامبر 1955 م در شهر مونتگمري ايالات متحده، پس از ورود به يك اتوبوس كه مسافر چنداني هم نداشت، روي يكي از صندليهاي قسمت جلوي آن نشست و بعداً هم حاضر نشد جاي خود را به يك مرد سفيد بدهد. وي با وجود تذكر پيدرپي راننده، به قسمت عقب نرفت. راننده، اتوبوس را متوقف كرد و با تلفن، پليس را از ماجرا مطلع ساخت. گرچه در پي انتشار گزارش اين ماجرا در روزنامه، سياهپوستان تا يكسال از سوار شدن به اتوبوسهاي عمومي محروم شدند!، اما اين اتفاق مقدمهاي شد براي لغو قانون جدايي نژادي.6اكنون نيز پس از سالها، تبعيض نژادي، سياهان آمريكا را دچار مشكلهاي فراوان ميكند. آنها در برخورداري از مسئوليتهاي دولتي با محدوديت وسيعي مواجهند و حتي در گزينش ادارات، رنگي بودن پوستشان باعث ضعف آنهاست. به طور مثال شمار افسران ارشد سياهپوست - به ويژه در ردههاي بالاي ارتش اين كشور - بسيار اندك است. به گزارش آسوشيتد پرس از واشنگتن، سياهپوستان حدود 17 درصد كل نيروهاي نظامي آمريكا را تشكيل ميدهند، در حالي كه تنها نُه درصد از كل افسران، سياهپوست هستند. اين رقم در بين ژنرالهاي ارتش به كمتر از شش درصد ميرسد. اين امر بر شرايط اقتصادي سياهان نيز تأثيرگذار بوده، به طوري كه براساس آخرين سرشماري، درآمد مالي آنها يك دهم درآمد مالي سفيدپوستان آمريكايي است. در سال 2006 سازمان اتحادية شهري (Urban League) كه يكي از سازمانهاي معتبر سياهپوستان ايالات متحده به شمار ميآيد، در گزارش خود اعلام كرد با در نظر گرفتن شاخصهاي اصلي مانند:
طول عمر، درآمد، مسكن، بهداشت و آموزش و پرورش؛ سطح متوسط زندگي سياهپوستان آمريكا، معادل 72 درصد سطح متوسط سفيدپوستان اين كشور است. به طور مشخص 25 درصد جمعيت 37 ميليوني سياهپوستان، زير خط فقر زندگي ميكنند، در صورتي كه 10 درصد جمعيت 220 ميليوني سفيدپوست زير خطر فقرند. همچنين در آمار رسمي، ميزان بيكاري سياهپوستان، معادل 10 درصد و در مورد سفيدپوستان 4 درصد تخمين زده شده است.7علاوه بر همه تبعيضها، تروريسم نژادي خود معضلي است كه از ابتداي ورود سياهان تا امروز دامنگيرشان بوده است. «انجمن كوكلوس كلان» كه هدف آن نابودي سياهپوستان و ريشهكن كردن آنها از آمريكا بوده، يكي از چندين گروه تروريستي است كه پس از چند دهه به جنبشي اجتماعي تبديل شد. كوكلوس كلان، نام سازماني تروريستي در ايالات متحده آمريكاست كه پشتيبان برتري نژاد سفيد، بوميگرايي و نفرت نژادي است. اين انجمن نخستين بار در سال 1865 م به دست كهنه سربازان ارتش كنفدراسيون آمريكا بنيان نهاده شد. آنها براي رسيدن به اهداف خود، به اقداماتي از قبيل ايجاد ظاهر وحشتناك و ترساندن سياهپوستان، استفاده از ابزار ترور، شكنجه، خشونت، بمبگذاري و كشتار كودكان و كارگران متوسل ميشوند.8وحشت، قتل، ارعاب و تجاوز؛ هنوز هم سياهپوستان قارة آمريكا را به جرم رنگين پوست بودن تهديد ميكند كه همه روزه اخبار قسمت كوچكي از آن به گوش ميرسد؛ از تبرئه سه تن از پليسهاي شهر نيويورك در قتل يك سياهپوست با 50 گلوله، تا زنداني و شكنجه شدن دختري سياه توسط نژادپرستهاي آمريكايي. شش نفر آمريكايي كه يك مادر و پسر و يك مادر و دختر هم ميان آنها بودند؛ دختر 20 ساله سياهپوست را ربوده، زنداني و به شديدترين نحو شكنجه كردند و به او گفته بودند كه علت اين شكنجهها، سياه بودن رنگ پوست اوست.
آنها او را در آب داغ انداخته، كابل به دور گردن او بستند و پس از سوء استفاده جنسي، با چاقو به دفعات مكرر او را زخمي و مجبور به استفاده از آب توالت كردند.9 شكنجه اين دختر سياه آمريكايي، گوشهاي از ظلم و ستم دنبالهداريست كه جامعه سياهان آمريكا با آن روبروست. سهم سياهان از تمدن سفيدها و رؤياي آمريكايي آنها؛ كابوسهاييست واقعي!«نه من آمريكايي نيستم، من يكي از 22 ميليون سياهپوستي هستم كه قرباني توسعهطلبي آمريكا شده است. من آمريكا را از چشمان يك قرباني مينگرم و نميدانم كه رؤياي آمريكايي كدام است، اما كابوس آمريكايي را خوب ميشناسم.»10 اين جمله مالكوم ايكس، رهبر مسلمان سياهان آمريكا است.
1.w ww.mellatmajlis.ir.2. w ww.daneshnameh.roshd.ir
.3. فاجعه سرخپوستان، دي براون، انتشارات خوارزمي، ص 590 - 582.4. روزنامه اعتماد، 17/1/85.5. w ww.aftab.ir
.6.w ww.zanan.iran-emrooz.net.7. w ww.kargozaran.com
.8. w ww.usanewlook.com
.9. خبرگزاري جمهوري اسلامي، 21/6/86.10. آمريكا در دو قرن، كلود ژولين، انتشارات آگاه، ص 329.سوتيترهامراكز درماني و بهداشتي طبق يك برنامه دقيق به سرپرستي سيا، دهها هزار نفر از زنان سرخپوست را عقيم كرده بودند.مجازات شورش آنها در برابر اربابان هم به گونهاي بود كه زنده زنده در آتش ميسوختند يا به دار آويخته يا شقهشقه ميشدند و اگر بخت با آنان يار ميشد و اين بلاها به سرشان نميآمد، مقرر ميشد تا به سواحل اسپانيا تبعيد شوند.دادگاه عالي در سندفورد در سال 1875 م اعلام كرد: «سياهپوستان چه آزاد، چه برده؛ شهروندان ايالات متحده نيستند و به همين دليل از حقوقي كه قانون اساسي براي شهروندان تضمين كرده، برخوردار نخواهند بود.»مالكوم ايكس: «نه من آمريكايي نيستم، من آمريكا را از چشمان يك قرباني مينگرم و نميدانم كه رؤياي آمريكايي كدام است، اما كابوس آمريكايي را خوب ميشناسم.»