«و هُوَ مَعَكُمْ أيْنَ ما كُنْتُمْ»
حديثى وگر ديدهاى يك زمان
و يا از على (ع) مثل آن ديدهاى
بوَد معنى «أيْنَما» در حديد
نظر قهر او باشد و حكمتش
بوَد فيض او بر همه مُستدام
بوَد معنى اين همه همهمه
خدا با من و توست؛ هر جاستيم
خداوند دانا به هر چيز هست
ز الطاف او نيست يك ذرّه دور
از اينجاست گفتار سلطان دين
كه شايد چنين گفته باشد على (ع)
خدا را بديدم همى قبل از آن
خدا ديدنى نيست با چشم رو
خدا ديدنى نيست در هر جهان
نه در آخرت، نى به حال حيات
بلى، سلطنت بر همه دارد او
خدا بود پيش از همه چيزها
بوَد بر همه چيز علمش مُدام
خدا خواهد آن چيز باشد كه هست
محيط است دانايى و حكمتش
خدا را مگو روح اشياستى
خدا جمع اشيا چهسان باشد او؟!
نظير و شبيهى ندارد خدا
نيازى ندارد به مخلوق خويش
مگو: ما جدا گشتهايم از خدا
بسيط است و تركيب نبوَد در او
اگر وحدت حق تو قائل شوى
تو را نيست برگشت اندر بسيط
نبوديم ما؛ بودمان كرده است
بوَد رجعت ما بهسوى حساب
نه جمع است و تقسيم در ذات حق
نه چيزى از او كم شود، نه زياد
كه ماييم مملوك و، او مالك است
مرا وصف ايزد بوَد افتخار
كه «فتحى» ندارد سزاتر شعار
كه از حق نه خالى بوَد هر مكان
مگر ذيل و صدرش تو نشنيدهاى؟
كه او قاهرستى به ديد و نديد
زده سايبان بر همه قدرتش
به برگيرد الطاف و فضلش مُدام
خدا مىكند سلطنت بر همه
بداند نشستيم و برخاستيم
تواناست؛ دارد به هر جاى دست
هويداست ظلمت بَرِ او چو نور
امير من و هر كس از مؤمنين
كه چيزى نديدم مگر منجلى
به نزد همان چيز و هم بعد از آن
تو بايد كنى با خرد جستوجو
نه در خواب و بيدارى و در عيان
نه در خلسه و دوزخ و در ممات
كه گو نزد ما هست او روبهرو
توانا به چيز و به ناچيزها
بوَد قدرتش بر همه مستدام
نخواهد اگر، خواهد آن را شكست
ببينى تو در چيزها قدرتش
مگو ايزد اينجا و آنجاستى
كه مخلوق اويند و خالق همو
صفاتش نباشد ز ذاتش جدا
مرا اينچنين است آيين و كيش
بيا «لَمْ يَلد» گوى و «لَمْ يولد»ا
كه چيزى جدا زو شود؛ اى عمو
چگونه جدا از خدا مىشوى؟
كه مخلوق ماييم و خالق محيط
ز فضل و كَرَم جودمان كرده است
نه رجعت به ذات خدا؛ اى جناب
حوادث نباشد بر او منطبق
نه تفريق و ضرب است و نه ازدياد
خدا هست و مملوك او هالك است
كه «فتحى» ندارد سزاتر شعار
كه «فتحى» ندارد سزاتر شعار
مطابق با اوّل خرداد 1360