ابراهیم (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابراهیم (علیه السلام) - نسخه متنی

سید محمدرضا آقامیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



قسمت نهم: ذبح عظيم


 


گفته آمد كه: برخي از مفسران مانند ملامحسن فيض در تفسير صافي و علامه حويزي در نور الثقلين و علامه بحراني در البرهان و علامه مجلسي در بحار الانوار براساس روايتي از حضرت ثامن الحجج (عليهم السلام) گفته‌اند که منظور از ذبح عظيم حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) است.
روايت رضويه را که گويا از نظر سندي نيز مورد نظر برخي از محدثين است مرحوم شيخ صدوق در خصال چنين آورده است: و آنگاه که قوچي بزرگ در زير دستان ابراهيم قرار گرفت و به آن گرامي گفته شد که تو در ماموريتت پيروز و سربلند گشته‌اي، ابراهيم به جهت خشنودي خداي بزرگ درخواست نمود که اجازه ذبح اسماعيل فراهم ‌آيد و اسماعيل را ذبح نمايد، تا با تحمل غم و اندوه مصيبت فرزند، درجاتش تعالي يابد، پروردگار جليل از او پرسيد اي ابراهيم محبوبترين مخلوقاتم نزد تو کيست؟
ابراهيم گفت: محبوبتر از حبيبت محمد نيافريدي.
فرمود: او نزد تو محبوبتر است يا خودت؟
ابراهيم گفت: البته او.
فرمود: فرزند او محبوبتر است يا فرزند تو؟
ابراهيم گفت: البته فرزند او
فرمود: آيا شهادت فرزند حبيبم محمد را که دشمنانش از روي ستم ذبح مي‌کنند نزد تو اندوهگين‌تر است يا ذبح فرزندت اسماعيل به دست تو؟
ابراهيم گفت: ذبح او بدست دشمنانش مرا اندوهگين ساخت .
فرمود: اي ابراهيم مردي شقي از امت محمد (صلي الله عليه و آله) بعد از او فرزندش حسين را ستمگرانه همچون گوسفند ذبح مي‌کند و گرفتار غضب من مي‌شود، و بدين سبب دل ابراهيم اندوهگين شد و چشمانش گريان.
وحي آمد که ‌اي ابراهيم ناله‌ات را پذيرفتيم، آن‌چنان‌که اشکت روان باشد و آهت سرد وسوزان و ناله‌ات بلند بر قرباني شدن دلستانت اسماعيل و بر درجاتت افزوديم و مقامت را تعالي بخشيديم بر اين مصيبت بزرگ و جانکاه.
آري آن فتنه‌اي که ابراهيم بدان گرفتار آمد و هزاران فرسنگ راه را براي آن آزمون درنورديد و در راه آن سنگها به شيطان رمي فرمود و خداي بزرگ به پاس آن همه بردباري و بندگي ماجراي حج را تشريع فرمود، به ذهن آدمي دور است که به قوچي بزرگ ختم يابد، اين ماجرا تا پايان هستي بايد دل هر انسان آزاده‌اي را اندوهگين سازد، اسماعيل بايد زنده باشد تا پيشوايي موحدان عالم همواره به دست ابراهيميان و اسماعيليان و حسينيان باشد و حسين براي هميشه تاريخ ذبيح الله.
آيا شهادت فرزند حبيبم محمد را که دشمنانش از روي ستم ذبح مي‌کنند نزد تو اندوهگين‌تر است يا ذبح فرزندت اسماعيل به دست تو؟
چون ماموريت الهي به پايان رسيد، ابراهيم، اسماعيل و هاجر را بدرود گفت و راهي کنعان شد و با ورود او به فلسطين شاهد عنايت ديگري از سوي خدا گرديد.
رخدادنگارآورده‌اند که پس از بازگشت ابراهيم، همچنان ساره بي فرزند بود و براي سرگرمي خود بزغاله‌اي در خانه نگه مي‌داشت، ابراهيم ميثاق بسته بود که هرگز بي ميهمان غذا نخورد و در زماني شش روز گذشت وهيچ ميهماني بر کنار سفره ابراهيم ننشست و ابراهيم چند روزي روزه دار بود تا نذر خويش اداء گرداند، روز هفتم، دوازده ميهمان از راه رسيدند و گفتند ميهمانيم.
ابراهيم ايشان را به خانه آورد وگفت اي ساره ميهمان عزيز خداست، برخيز و هر چه عزيزتر داريم بياور تا با ميهمانان بخوريم.
ساره گفت به جز اين بزغاله عزيزتر نداريم، آن را فداي ميهمان مي‌کنم.
بزغاله را کشتند وگوشت آن را براي پذيرايي ميهمانان طبخ کردند ونشستند تا تناول نمايند، ساره ديد که ابراهيم ميخورد ولي ميهمانان نمي‌خورند،چون ابراهيم متوجه شد، ميهمانان گفتند: اي ابراهيم ما فرشته‌ايم وآدمي نيستيم که غذا بخوريم، ما آمده‌ايم تا تو روزه‌ات را بگشايي وحالا که تحفه ساره را براي ميهمانانت قرباني کرده‌اي، بشارت باد شما را که ساره داراي فرزند خواهد شد و آن فرزند مانند اسماعيلت از پيامبران است و نام او اسحاق.
چندي بعد با وجود کهولت سن، ساره باردار گرديد و اسحاق پيامبر تولد يافت و بدينسان خداي بزرگ فرزند ديگري که او نيز پيشواي موحدان در فلسطين و شام بود را به ابراهيم صد ساله عنايت فرمود.
 بنابر روايت‌ عهد عتيق،‌ خداوند ابراهيم‌ خليل‌ عليه السلام‌ را در 99 سالگي‌ بشارت‌ رسانيد كه‌ همسرش‌ ساره‌ را بركت‌ داده‌ است‌ و از وي‌ پسري‌ به‌ او خواهد بخشيد، پسري‌ كه‌ او نيز بركت‌ خواهد يافت‌ و امتها از وي‌ به‌ وجود خواهند آمد، ابراهيم‌ عليه السلام از اين‌ خبر شگفت زده شد و با خود انديشيد كه‌ چگونه‌ مردي‌ 100 ساله‌ و زني‌ 90 ساله‌ صاحب‌ فرزندي‌ خواهند شد.
در کتاب کريم آمده است؛ ابراهيم گفت: ستايش خدايي را که در پيري اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، هر آينه پروردگار من شنونده دعا‌هاي من است (ابراهيم 39) .
چون ابراهيم 120 ساله شد اسحاق را در شام وفلسطين خليفه و وصي خود قرار داد و اسماعيل همچنان نماينده او در حجاز و يمن بود وايشان دين ابراهيم را ترويج مي‌نمودند.
اسماعيل نيز چند سال پس از ماجراي قرباني شدن از همان قوم نجيب جرهم، بانويي را به کابين نکاح خود درآورد و همراه با مادرش در مکه مکرمه ماندگار شدند و امت حنيفي از او پديدار گشت و رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و اله و سلم)، اميرالمومنين علي ابن ابي طالب و همه امامان معصوم سلام الله عليهم از فرزندان اسماعيل ذبيح الله هستند.
رخدادنگاران آورده که ابراهيم پيامبر، هر از گاهي چند به ديدار هاجر و اسماعيل به مکه مکرمه مي‌آمد تا آنکه ماموريت الهي ديگري به ابراهيم سپرده شد.
ابراهيم ديگر متلا به چه خواهد شد؟! در آخرين شماره‌ي اين داستان اين ماجرا خواهد آمد.

/ 12